صفحه محصول - ویژگی ها و مولفه های هوش معنوی از نظر روانشناسان

ویژگی ها و مولفه های هوش معنوی از نظر روانشناسان (docx) 64 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 64 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

بسم الله الرحمن الرحیم 2728595000 دانشگاه آزاد اسلامی واحد بجنورد رشته مدیریت آموزشی موضوع: نگارش: زهرا حمید فهرست مطالب 2-34- هوش 2-35- هوش معنوی 2-36- اسلام و معنویت 2-37- مؤلفه های هوش معنوی در اسلام 2-38- ارائه الگویی ساده برای ارتباط انواع هوش 2-39- ویژگی های هوش معنوی از دیدگاه سانتوس 2-40- ویژگی های هوش معنوی از دیدگاه سیندی و ویگلزورث 2- 41- ویژگی های هوش معنوی از دیدگاه بروس لیچفیلد 2-42- مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه ایمونز 2-43- مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه آمرام 2-44- اجزاء هوش معنوی 2-45- رشد هوش معنوی 2-46- توسعه هوش معنوی 2-47- اندازه گیری هوش معنوی 2-48- هوش معنوی و آگاهی متعالی 2-49- نقش آگاهی متعالی در ابراز هوش معنوی 2-50- آگاهی از وجود الهی ورابطه آن با هوش معنوی 2-51- هوش معنوی و تصویر بزرگتر 2-52- ایمان،امید و عشق سه ویژگی اصلی انسان های معنوی 2-53- مقایسه رفتار افراد دارای هوش معنوی قوی و افراد دارای هوش معنوی ضعیف 2-54-ده عامل که در ترکیب با یکدیگر هوش معنوی را شکل می دهند 2-55- برخی کاربدهای هوش معنوی در محیط کار 2-56- هوش معنوی و سلامت روان 2-57- کاربرد هوش معنوی در محیط کار 2-58- هوش معنوی،معنویت،مدیریت ورهبری 1-7- تعاریف مفهومی و عملیاتی تعریف مفهومی هوش معنوی: هوش معنوی به توانایی ها و مهارت هایی برای توسعه و حفظ ارتباط با منشأ غایی همه موجودات،کامیابی در جستجوی معنای زندگی،یافتن یک مسیر اخلاقی که به هدایت ما درزندگی کمک کند، درک معنویات و ارزشها در زندگی شخصی و روابط بین فردی اشاره می کند(ابراهیمی،1386) تعریف عملیاتی هوش معنوی: عبارت از نمره ای است که فرد در پرسشنامه هوش معنوی کسب می کند. هوش هوش به معناي توان بيولوژيکي براي تحليل نوع خاصي از اطلاعات به روشي معين است ، هوش رفتار حل مسئله سازگارانه اي است که در راستاي تسهيل اهداف کاربردي و رشد سازگارانه جهت گيري شده است. رفتار سازگارانه ، شباهت اهداف متعددي را که باعث تعارض دروني مي شود ، کاهش مي دهد. اين مفهوم هوش ، مبتني بر گزاره اي است که فرآيند حرکت به سوي اهداف ، انجام راهبردهايي را براي غلبه بر موانع و حل مسئله ضروري مي سازد. گاردنر هوش را مجموعه توانايي هايي مي داند که براي حل مسئله و ايجاد محصولات جديدي که در يک فرهنگ ارزشمند تلقي مي شود ، به كار مي رود. از نظر وي انواع نه گانه هوش عبارتند از : هوش زباني ، موسيقيايي ، منطقي – رياضي ، فضايي ، بدني – حرکتي ، هوش فردي (که شامل هوش درون فردي و بين فردي مي شود) ، هوش طبيعتي و هوش وجودي که شامل ظرفيت مطرح کردن سؤالات ورودي است ، مفهوم تحليلي غرب از هوش ، بيشتر شناختي است و شامل پردازش اطلاعات مي شود ، در حالي که رويکرد ترکيبي شرق نسبت به هوش ، مؤلفه هاي گوناگون عملکرد و تجربه انسان ، از جمله شناخت ، شهود و هيجان را در يک ارتباط کامل (يکپارچه) در بر مي گيرد. در مجموع ، هوش عموماً باعث سازگاري فرد با محيط مي شود و روش هاي مقابله با مسائل و مشکلات را در اختيار او قرار مي دهد. همچنين توانايي شناخت مسئله ، ارائه راه حل پيشنهادي براي مسائل مختلف زندگي و کشف روش هاي کارآمد حل مسائل از ويژگي هاي افراد باهوش است.)غباری بناب ودیگران،1386) هوش معنوی مفهوم هوش معنوى در ادبيات آكادميك روان شناسى براى اولين بار در سال 1996 توسط استيونز و بعد در سال 1999 توسط امونز مطرح شد. به موازات اين جريان، گاردنر مفهوم هوش معنوى را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسى قرار داد و پذيرش اين مفهوم تركيبى معنويت و هوش را به چالش كشيد. هوش معنوى، موضوع جالب و جديدى است كه مطالب نظرى و نيز يافته هاي پژوهشي و تجربى در مورد آن بسيار اندك است. اخيرا، اين موضوع نظر بسيارى از صاحب نظران و محققان را به خود جلب كرده است. هوش معنوى قادر است كه هشيارى يا احساس پيوند با يك قدرت برتر يا يك وجود مقدس را تسهيل كند يا افزايش دهد (سيسك و تورنس، 2001 ). هوش معنوى سازه هاى معنويت و هوش را درون يك سازه جديد تركيب مى كند. در حالى كه معنويت با جستجو و تجربه عناصر مقدس ، معنا، هوشيارى اوج يافته و تعالى در ارتباط است، هوش معنوى مستلزم توانايى هايى است كه از چنين موضوعات معنوى براى تطابق و كنش اثربخش و توليد محصولات و پيامدهاى با ارزش استفاده مى كند. به طوركلى مى توان پيدايش سازه هوش معنوى را به عنوان كاربرد ظرفيت ها و منابع معنوى در زمينه ها و موقعيت هاى عملى در نظر گرفت. افراد زمانى هوش معنوى را به كار مى برند كه بخواهند از ظرفيت ها و منابع معنوى براى تصميم گيرى هاى مهم و انديشه در موضوعات وجودى يا تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده كنند. بنابراين، هوش معنوى موضوعات ذهنى معنويت را با تكاليف بيرونى جهان واقعى ادغام مى كند. ديدگاهي كه هوش چندين توانايي مختلف را در بردارد ، به وسيله ي روند اخير در عصب شناسي و روان شناسي شناختي حمايت شده است. تصور هوش معنوي مارا قادر مي سازد كه چيزها را همان طور كه هستند ببينيم، عاري از تحريفات ناهشيار در مقابل افكار آرزومندانه يا درك قطعيت، تمرين هوش معنوي ايجاب مي كند كه با واقعياتي هستي گرايانه از قبيل آزادي، رنج، مرگ و درگير شدن با جستجوى دائمي براي معنا، مواجه شويم. هوش معنوي هم چنين براي بسياري از مردم، دلالت بر حساسيت زيبايي شناختي و تحسين زيبايي دارد و از لحاظ فيزيكي، بعضي اوقات با حساسيت به انرژي نافذ جاري در بدن مرتبط است. روش هايي از قبيل مراقبه، يوگا و ورزش هاي رزمي كه مغز را آرام مي كنند، مي توانند آگاهي را گسترش داده و حساسيت ادراكي را به انرژي، صدا، نور و سطوح نافذ و دقيق هشياري پالايش كنند. هوش معنوي يکي از مفاهيمي است که ، در پرتو توجه و علاقه جهاني روان شناسان به حوزه دين و معنويت ، مطرح شده و توسعه پيدا کرده است. هوش معنوي سازه هاي معنويت و هوش را درون يک سازه جديد ترکيب مي کند. اين درست است که ارتباطات زيادي بين معنويت و بهزيستي روان شناختي و سازگاري وجود دارد و به اعتقاد King راهبردهاي مقابله اي و تکنيک هاي حل مشکل با استفاده از معنويت درواقع کاربردهاي سازگارانه هوش معنوي مي باشند. او پيشنهاد مي کند که اين ارتباط غير مستقيم است و هوش معنوي به عنوان يک ميانجي در اين ارتباطات نقش دارد. احتمال بيشتر همبستگي معنا دار تري ميان سطوح هوش معنوي و سازگاري وجود دارد. از ديدگاه King هوش معنوي داراي 4 مؤلفه تفکر وجودي ، توليد معناي شخصي ، بسط هشياري و آگاهي متعالي مي باشد.(ساغروانی،1388،ص43) هوش معنوي يا SQ را مي توان همان توانايي دانست که به ما قدرتي مي دهد و روياها و تلاش و کوشش براي به دست آوردن آن روياها را مي دهد. اين هوش زمينه تمام آن چيزهايي است که ما به آنها معتقديم و نقش باورها، هنجارها، عقايد و ارزش ها را در فعاليت هايي را که بر عهده مي گيريم در بر مي گيرد. هوشي که به واسطه آن سوال سازي در ارتباط با مسائل اساسي و مهم در زندگي مان مي پردازيم و به وسيله آن در زندگي خود تغييراتي را ايجاد مي کنيم. با استفاده از هوش معنوي به حل مشکلات با توجه به جايگاه، معنا و ارزش آن مشکلات مي پردازيم. هوشي که قادريم توسط آن به کارها و فعاليت هايمان معنا و مفهوم بخشيده و با استفاده از آن بر معناي عملکردمان آگاه شويم و دريابيم که کداميک از اعمال و رفتارهايمان از اعتبار بيشتري برخوردارند و کدام مسير در زندگي مان بالاتر و عالي تر است تا آن را الگو و اسوه زندگي خود سازيم. بنابراین می‌توان گفت که هوش معنوي تمام آن چیزهایی است که به آن معتقدیم و نقش باورها و هنجارها، عقاید و ارزش‌ها را در فعالیت‌هايي که بر عهده می‌گیریم نشان می‌دهد(میرجلیلی وشفیعی،1391) امام علی علیه السلام می فرمایند: هوش وتوانایی فهمیدن اندرزها از عواملی است كه آدمی را به پرهیز از خطا فرا می خواند. میزان الحكمه 13» صفحه 326 دومین اثر و فایده هوش را میتوان درس گرفتن از وقایع اطرافمان دانست. در سوره الحجر(75) در مورد سرنوشت گنهكاران قوم لوط،  قرآن به نتیجه‏گیرى تربیتى و اخلاقى پرداخته مى‏گوید" در این داستان نشانه‏هایى است براى افراد با هوش"! (إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ)، آنها كه با فراست و هشیارى و بینش مخصوص خود، از هر علامتى جریانى را كشف مى‏كنند، و از هر اشاره‏اى حقیقتى و از هر نكته‏اى، مطلب مهم و آموزنده‏اى را . افرادی که هوش معنوی دارند دارای این صفات هستند: -  قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها -  بالا بودن خودآگاهی در این افراد -  حسی که این افراد را هدایت درونی می کند -  درس گرفتن از تجربیات و شکست ها -  از دشواری های زندگی فرصتی می سازد برای دانستن -  توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه مردم -  گفتن «چرا؟» -  پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها -  توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش -  برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا - درست اندیشیدن - رهایی از لغزشها و دامهای شیطان - مهار نیروهای مختلف جهان طبیعت - در اختیار گرفتن اسرار آسمان پر ستاره - شنیدن زمزمه حمد و تسبیح تمام ذرات جهان هستی - گرفتن درس عبرت از پدیده ها - عدم فرار از میدان حوادث  بروز كامل عشق در شخصیت فرد توانایی برای زندگی با شادی و شوق است(دکسون هارل،2008) 2-35- توصيف معنويت معنويت يکي از نيازهاي دروني انسان است که در قلب ها و ذهن ها و در آيين ها ، به ويژه در آيين هاي مذهبي وجود دارد. به گفته تيليچ ، معنويت قلمرو و دغدغه نهايي (غايي) است ، چون همه انسان ها دغدغه اي نهايي دارند ، پس همگي معنوي اند. با اين همه ، از دغدغه نهايي مي توان برداشت هاي گوناگوني کرد. برخي از افراد خودشان يا نگراني هايشان را معنوي نمي دانند. معنويت مانند عاطفه از نظر عمق معنا مي تواند درجاتي گوناگون داشته باشد. معنويت ممکن است آگاهانه يا ناآگاهانه باشد ، رشديافته يا رشد نايافته باشد ، سالم يا مرضي باشد ، سودمند يا زيان بار باشد. از معنويت با توجه به سويه هاي مطرح شده تعريف هاي گوناگوني شده است که با همه تأکيدهاي روزافزون دانشمندان بر بعد معنوي رشد انسان ، هنوز تعريفي يکپارچه که در برگيرنده تماميت معنوي باشد ارائه نشده است. برخي معنويت را متضمن بالاترين سطوح زمينه هاي رشد شناختي ، اخلاقي ، عاطفي ، و فردي مي دانند. به سخن ديگر ، معنويت خودش به تنهايي يک زمينه رشد است ، يک نگرش است و نيازمند حداکثر تجربه هاي انساني است(صمدی،1385). معنویت شامل ظرفیت برای خلاقیت، رشد و توسعه یک نظام ارزشی است(دلاپنا،2010) برخي از روان شناسان معنويت را تلاش همواره بشر براي پاسخ دادن به چراهاي زندگي تعريف کرده اند. به سخن روشن تر ، به کارگيري بهينه قوه ي خلاقيت و کنجکاوي براي يافتن دلايل موجود و مرتبط با زيستن و زندگي ، و در نتيجه تکامل ، بخشي مهم از معنويت است. بدين سان ، رشد معنوي زماني آغاز مي شود که کودک به دنبال دليل مي گردد و درباره پديده هاي پيرامون خود کنکاش و پرسش مي کند : (چرا آسمان آبي است؟) ، ( چرا خورشيد نوراني است؟ ) ، ( پرنده چگونه پرواز مي کند؟ ) ، و از اين دست پرسش ها . سپس هم گام با رشد شناختي و عقلاني ، پرسش هاي پيچيده تري شکل مي گيرد : ( چرا انسان به دنيا مي آيد؟ ) ، ( چرا ما مي ميريم ؟ ) ، ( آيا پس از مرگ زندگي ادامه مي يابد ؟ ) ، ( معناي مرگ و زندگي چيست؟ ) و مانند اين. يک ديدگاه تلفيقي ، مي تواند همه اين نگرش هاي گوناگون را پوشش دهد با اين همه ، پژوهش هاي فراواني نشان داده است که معنويت بنياد و پايه نهادهاي مذهبي است و اصولاً معنويت حس پيوسته فرد در ارتباط با خود ، جهان ، ديگران ، و دنياي بالا است. هريس و موران (1998) نيز بر آن اند که اين ويژگي پيوستگي و ارتباطي معنويت ، معنايي بيش از خصوصي و فردي شدن دارد. به سخن ديگر ، معنويت حسي والا است که شور و شوق گرايش و کنش انسان را براي عدالت خواهي و انصاف افزايش مي دهد و همنوايي و پيوستگي اي با خود و جهان آفرينش پديد مي آورد (تسي ، 2003). بدين سان ، معنويت را بايد با ديدي کل نگرانه به انسان و جهان پيرامون او نگريست. اين مسئله نيازمند آن است که انسان با پيرامونش همچون يک کل بده و بستان داشته باشد. از اين گذشته ، در ديدگاه هاي نو ، معنويت کيفيتي بنيادي و فطري براي انسان بودن شمرده شده است. در اين راستا ، گروم (1998) ، معنويت را مفهومي هستي شناسي مي داند که از آن انسان و تکامل بخش او است. به سخن ديگر ، انسانيت انسان وابسته به وجود معنوي او است و بدين سان مي توان گفت که معنويت ريشه هاي تکاملي و زيست شناختي دارد.(صمدی،1385)رفتار معنوی منجر به تعادل خوبی در زندگی می شود که می تواند از طریق علائم فیزیکی و روانی یک فرد دیده می شود.(امیدی و شفیعی،2012) اسلام و معنویت اگر معنویت را چیزی خود گزینش و سلیقه ای بدانیم، در این صورت همه افراد معنوی هستند و در واقع بحث درباره آن بی ثمر است؛ زیرا در این وصرت هر کس تجربه ای را می پسندد و حالی را دوست دارد و از حالی بدش می آید. معنویت این چنینی، نه ترسیت می خواهد، نه هدایت و نه آغاز و پایانی دارد. چنین برداشتی برخلاف فهم متعارف و دستورهای ادیان است. نگاه دین اسلام به انسان آن است که او برای تأمین هدفی خاص، به این عامل پا نهاده است، اثر خارجی و واقعی دارد که آدمی را به سویی می برد. وقتی آدمی از دنیامی رود و رابطه اش از بدن قطع می شود، پرونده او همان عملی است که انجام داده و «یوم الحسری» نیز از آن باب است که فرد تک تک گزینه های خود را مشاهده می کند و در می یابد که مثلاً فلان روز که به جای بیدار شدن و نماز صبح خواندن، خوابیدم، چه ضرر بزرگی کردم. و بر این بد استفاده کردن از توانایی خود حسرت می خورد. دین اسلام بر همین اساس و با چنین نگاهی، برای انسان برنامه ریزی کرده است. به طور کلی در دین اسلام معنویت عبارت است از درک ارتباط با وجودی متعالی که به کمک عمل به برنامه ای ویژه در مدت زندگی بر کره زمین حاصل شده و روز به روز شدت یافته و از او وجودی خاص می سازد که در عالم هستی مطلوبیت ذاتی داشته و با یاد خدا تجلی می یابد. هر شکلی از معنویت از نظراسلام مطلوبیت ندارد، بلکه معنویتی مطلوب است که در چهارچوب دین و در مسیر آن باشد. در اسلام میان دینداری و معنویت جدایی نیست. معنویت صحیح در وقت عمل به دین و در سایه دینداری حاصل می شود و چیزی برای انسان وجود ندارد که معنویت باشد ولی خارج از دین و دینداری قرار گیرد. یادخدا برترین حالت معنوی به حساب می آید و به هر صورت تحقق یابد، در رأس برنامه های دینی است. اسلام نیزآدمی را خلیقه خدا می داند و به دنبال آن است که صفحه وجودی او چیزی غیرخالق را نشان ندهد، ولی برای آن طوری برنامه ریزی کرده که هر روز این نمایش کامل تر شده شدت یابد و روز به روز به ظرفیت واقعی انسان نزدیک گردد، بنابراین معنویت در اسلام فوق العاده پویاست و هیچ توقعی در آن راه ندارد. هر بخش و هر نقطه از برنامه دین اسلام برای سیر معنوی آدمی ضرورت دارد. هر کدام اثر خاصی دارند و هیچ چیز جای آنها را نمی گیرد؛ برای مثال، هر چند نماز مرکب از حرکات و سکنات و مشتمل بر خواندن چیزی است، و می دانیم والاترین هدف از این بخش از برنامه یاد خداست، ولی هیچ نوع ذکری جای خود آن را نمی گیرد؛ به عبارت دیگر، نماز مشابه ندارد. فرد هیچ گاه از برنامه دینی بی نیاز نمی گردد، بلکه برعکس هر چه بیشتر رشد کند انجام برنامه و عمل بر طبق وظیفه را برای خود مؤثرتر و کاراتر می بیند. در اسلام حالت روانی که آدمی را به سوی عبودیت و فرمان برداری سوق می دهد، بهترین حالت است و آنچه ای پس آن حاصل می شود، مطلوبیت مقدمی برای مرحله بعدی دارد، تا فرد از ظلمتی دیگر به سوی نور عالم لایتنهاهی گام بردارد (عبدالله زاده و دیگران، 1388، ص16 و 17). 2-37- مؤلفه هاي هوش معنوي در اسلام - مشاهده وحدت در وراي کثرت ظاهري ؛ - تشخيص و دريافت پيام هاي معنوي از پديده ها و اتفاقات ؛ - سوال و دريافت جواب معنوي در مورد منشأ و مبدأ هستي (مبدأ و معاد ) ؛ - تشخيص قوام هستي و روابط بين فردي بر فضيلت عدالت انساني ؛ - تشخيص فضيلت فراروندگي از رنج و خطا و به کارگيري عفو و گذشت در روابط بين فردي ؛ - تشخيص الگوهاي معنوي و تنظيم رفتار بر مبناي الگوي معنوي ؛ - تشخيص کرامت و ارزش فردي و حفظ و رشد و شکوفايي اين کرامت ؛ - تشخيص فرايند رشد معنوي و تنظيم عوامل دروني و بيروني در جهت رشد بهينه اين فرايند معنوي ؛ - تشخيص معناي زندگي ، مرگ و حوادث مربوط به حيات ، نشور ، مرگ و برزخ ، بهشت و دوزخ رواني ؛ - درک حضور خداوندي در زندگي معمولي ؛ - درک زيبايي هاي هنري و طبيعي و ايجاد حس قدرداني و تشکر - داشتن ذوق عشق و عرفان که درآن عشق به وصال منشأ دانش است نه استدلال و قياس ؛ - داشتن هوش شاعرانه که معناي نهفته در يک قطعه شعري را بفهمد ؛ - هوش معنوي باعث فهم بطون آيات قرآني مي شود و موجب مي گردد افراد کلام انبيا را راحت تر و با عمق بيشتر درک نمايند ؛ - هوش معنوي در فهم داستان هاي متون مقدس و استنباط معناي نمادين اين داستان ها کمک فراواني مي کند - هوش معنوي که در قرآن در مورد صاحبان آن صفت اولوالالباب به کار رفته است ، باعث مي شود افراد به جوهره ي حقيقت پي ببرند و از پرده هاي اوهام عبور نمايند . هر چند عرفاي اسلامي نيز اين مولفه ها را ذکر نموده اند ، ولي از آنجا که اين مولفه ها به انسان بينش مي دهند و باعث افزايش سازگاري او با هستي مي شوند ، مي توان انها را جزء مولفه هاي معنوي قلمداد نمود . سهرابی وناصری مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه اسلام رااینگونه بیان می کنند: -ارتباط با خود: در مقوله ارتباط با خود می توان به برخی مؤلفه های هوش معنوی از منظر دین اسلام اشاره کرد که شامل داشتن معنا و هدف در زندگی، توکل و امید به خداوند، شکیبایی و شرح صدر (ظرفیت روانی)، می شود. -ارتباط انسان با دنیای اطراف: در مقوله ارتباط انسان با دنیای اطراف نیکوکاری (سازگاری اجتماعی و نوعدوستی، محبت و مهربانی)، عفو و گذشت (بخشش) به مثابه مؤلفه های هوش معنوی قابل طرح هستند. -ارتباط انسان با خدا: در مقوله ارتباط انسان با خدا، درک حضور خداوند، ایمان به خدا، سپاسگذاری (شکر)، دعا ویاد خدا و عبادت را می توان نشانه ای از معنویت و هوش معنوی قلمداد کرد. (سهرابی و ناصری، 1391، ص 149). عوامل موثر در هوش معنوي که در متون اسلامي تقوا و پرهيزگاري قلمداد شده است ، به همراه تمرينات روزمره از جمله تدبر در خلقت ، تدبر در آفاق و انفس ، روزه داري ، عبادات ، خواندن قرآن و تدبر صادقانه در آيات آن مي توانند نقش اساسي در تقويت هوش معنوي داشته باشند . تفحص در مورد هوش معنوي منجر به مطرح شدن عوامل زير شده است : درک حضور متعالي در زندگي ، درک پيام هاي حضور متعالي که هدايت گر هر انساني از درون و بيرون است ، حس شگفتي و اعجاب در برابر امر قدسي ، حس خشيت و فروتني در مقابل عظمت حضور متعالي ، توان گوش دادن به نداي ربوبي ، حفظ آرامش در هنگام آشفتگي و تناقض و دوگانگي ، تعهد ، فداکاري ، ايمان ، درک خردمندانه معناي عمقي کلام خداوندي ، سازگاري و درک فرمان و دستورات الهي و درک شناختي و عاطفي اين دستورات ، درک وحدت در عين کثرت ، درک عشق در عين نقص در روابط ، درک عدالت در عين عمل ، درک معنا در رنج ها ، سختي ها و دشواري ها و توانايي عمل کردن به صورت مستقل . همچنين ديدن وحدت در کثرت يکي از بعدهاي اساسي معنويت است که در عرفان اسلامي نيز بدان تأکيد شده است . چنانچه فخرالدين عراقي مي گويد: آفتابي در هزاران آبگينه تافته پس به رنگ هر يکي تابي عيان انداخته جمله يک نور است ليکن رنگ هاي مختلف اختلافي در ميان اين و آن انداخته بعضي از توانايي ها و کيفيت ها همانند خردمندي ، خلاقيت و دلسوزي با آگاهي معنوي رشد يافته ناشي از مذهب همراه است . به همين شکل حقايق قديمي (مثلا قانون طلايي سقراط که بيان مي دارد خودت را بشناس يا عبارت بقراط که مي گويد ((آزار مرسان )) ، بعضي از ويژگي هاي افرادي را که از نظر معنوي باهوش هستند ، نشان مي دهد . بودا ، مسيح ، محمد (ص) و مادر ترزا از جمله افراد بنامي مي باشند که داراي چنين مهارتها و کيفياتي هستند و در واقع هوش معنوي بالايي دارند . (مک هاوک ،2002 ؛ به نقل از :نازل، 2004 2-38- ارائه الگويي ساده براي ارتباط انواع هوش براي بررسي انواع هوش هاي مطرح شده ، مي توان الگويي ساده به دست داد که نشان دهنده ارتباط ميان سطوح هوش باشد. به سخن ديگر ، براي درک و ارتباط بهتر برنامه درسي با پديده هوش ، مي توان از ساختاري هرمي کمک گرفت ، که در آن سطوح مختلف انواع هوش با يکديگر تعاملي ويژه دارند. 286639014859000179133515049500 247459526415900SQ 224472526352400EQ 201358526923900IQ 179578023431400PQ نمودار (2-5) : الگوي ارتباطي سطوح هوش ايده ي اين الگو آن است که مانند نوزادان ، نخستين محور تمرکز انسان ، کنترل بدن (PQ) است. پس از آن ، مهارت هاي زبان شناختي و درکي گسترش مي يابد (IQ) و نکات کليدي برنامه درسي مدارس مي شود. سپس ، مهارت هاي ارتباطي اوليه در فرد رشد مي کند (EQ) ، اما براي بسياري از افراد هوش هيجاني تنها پس از پديد آمدن نياز به بهبود و پيشرفت در فعاليت هايشان مورد توجه قرار مي گيرند. هوش معنوي (SQ) نيز هنگامي مهم مي شود که فرد به دنبال هدف و معنا است و از خود مي پرسد که (( اين همه ي آن چيزي است که وجود دارد؟ )) – پرسشي که از زمان کودکي به شکل هاي گوناگون براي آدمي مطرح مي شود و در جستجوي پاسخ به آن است. با توجه به سطوح مختلف هوش در بالا ، مي توان دريافت که اين سطوح تعاملي ويژه با يکديگر دارند. براي نمونه ، فرد به بخش هاي مهم و بنيادي EQ نياز دارد تا رشد معنوي او با موفقت آغاز شود. سازه هاي خودآگاهي هيجاني و هم دلي شالوده و پايه اي بسيار استوار براي ورود به هوش معنوي پي ريزي مي کند. با اين همه ، هنگامي که رشد معنوي آغاز شود ، برخورد مثبت آن تقويت مهارت هاي EQ است و در يک چرخه ، تقويت بيشتر EQ تقويت بيشتر SQ را در پي دارد. اين پيوند دوسويه ، به رشد و پرورش هر دو سطح هوش در فرد کمک مي کند. چنين تعاملي ميان تمام سطوح هوش وجود دارد. همچنان که پيشتر گفته شد ، معنويت تنها به فعاليت هاي زيست شناختي و عصب شناختي مربوط نيست ، بلکه معنويت به طور کلي براي انسان وجود دارد و يکي از والاترين نيازهاي انسان است و نقشي بنيادي و محوري در سلسله مراتب انسان بازي مي کند. بدين سان ، نگاه موجود به سلسله مراتب نيازهاي انسان (نمودار 2) به گونه اي ديگر در گفتار هوش معنوي مطرح مي شود (نمودار 3). 2857500-403860002352040282574001143000-34290000تعالی خود 211518528511400خود تحققی احترام به خود 1861820126900وابستگی به دیگران 16084551904900 114300035178900امنیت روانی و زیستی نمودار (2-6) : سلسله مراتب نيازهاي انسان از ديدگاه مزلو 297180045720001143000457200011430004508400تعالی خود 13398505079900خود تحققی 1522730-127000احترام به خود 19005553238400وابستگی به دیگران 21158204698900 امنیت زیستی و روانی نمودار (2-7) : سلسله مراتب نيازهاي انسان از ديدگاه هوش معنوي نگاه آمده در نمودار 2 ، نگاهي گمراه کننده به نيازهاي انسان است . نيازهاي رواني و زيستي ، بنيادي و بايسته ، ولي در حقيقت محدود است . يک فرد مي تواند تا اندازه اي بخورد و بنوشد و تا اندازه اي نفس بکشد . به همين گونه ، در سطح بعدي ، مي تواند تنها در يک زمان و در يک زمان مشخص زندگي کند . نيازهاي امنيتي فرد و همچنين نياز به وابستگي ، که فرد در يک زمان به شمار محدودي از افراد وابستگي دارد ، محدود است . اما هر چه نيازهاي فرد در اين هرم به بالاي ان نزديک مي شود ، مانند نياز به خود تحققي و تعالي خود ، عمل هايي محدود کننده برايش وجود ندارد . به سخن ديگر ، نيازهاي نوک هرم ، با آنکه در بالاترين سطح است ، نه تنها محدوديتي ندارد ، که دامنه ي آنها به گستردگي درک انها در فرد است . با نگاهي ديگر ، انگاره ي نيازهاي انسان را مي توان چنان ديد که در نمودار 3 آمده است . بدين سان ، تربيت هوش معنوي در سازه هاي بالاي هرم (خود تحققي و تعالي خود) مي تواند نشانگر مطالب و مفاهيمي معنادار باشد که مي تواند به لحاظ ارتباط و گسترششان نمودهايي متفاوت در رفتار افراد (به شمار آدميان) داشته باشد . به سخن ديگر ، در اينجا محدوديت حاکم بر نيازهاي سطوح پايين تر رنگ مي بازد .(صمدی،1385،ص114-99). هوش معنوی ما را قادر به کنترل فکر درونی می کند که به تولید اقدام و رفتار انسان قابل مشاهده است.(عبدلله،2012) 2-39- ویژگی های هوش معنوی از نظر سانتوس سانتوس معتقد است هوش معنوی در مورد ارتباط با آفریننده جهان است. وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی (قوانین طبیعی و معنوی) و بنا نهادن زندگی براساس این قوانین تعریف کرده است. ولی اصول زیررا برای هوش معنوی عنوان کرده است. شناخت و تصدیق هوش معنوی؛ یعنی باور داشتن به این مسأله که ما موجوداتی معنوی هستیم و زندگی جسمانی (در این جهان) موقتی است. بازشناسی و باور یک موجود معنوی برتر (یعنی خداوند) اگر خالقی هست و ما مخلوق هستیم، باید کتاب راهنمایی هم وجود داشته باشد. لزوم شناسایی هدف زندگی (وجود چیزی که انسان را فرا خواند) و پذیرفتن این نکته که از نظر ژنتیکی بعضی از توانایی ها کدگذاری شده اند. شناختن جایگاه خود در نزد خداوند (شخصیت فرد بازتاب فهم وی از خداوند است). شناخت اصول زندگی و پذیرفتن این امر که برای داشتن زندگی موفق باید سبک زندگی و تصمیمات خود را مطابق این اصول شکل داد. (عبدالله زاده و دیگران،1388،ص32) ویژگیهایی که لازمه هوش معنوی هستند احتمالاً در کنار توانایی ها و فعالیت های دیگری قرار دارند که عبارتند از: دعا کردن، تعمق، رویاهاو تحلیل رؤیا، باورها و ارزشهای دینی و معنوی، شناخت و مهارت درفهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فراروندگی. به عنوان مثال بعضی ازحقایق قدیمی همانند آزار نرساندن که فضایل اخلاقی را مورد توجه قرار می دهند، ممکن است به عنوان روش هایی برای تقویت هوش معنوی مطرح باشند. همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر در مورد سؤالات وجود مانند وجود زندگی پس از مرگ، جستجوی معنا در زندگی، علاقه مندی به عبادت وتعمق مؤثر، رشد حس هدفمندی زندگی، رشد رابطه با خودف هماهنگی با قدرت برتر و نقش آن در زندگی خود باشد (نازل، 2004)(غباری بناب،1386،ص10و8) 2-40- مهارت های هوش معنوی از دیدگاه سیندی ویگلزورت معتقد است هوش معنوی به عنوان توانایی رفتار کردن با دلسوزی و دانایی در حین آرامش درونی و بیرونی صرف نظر از پیشامد، و رویدادها تعریف شده است. در این جا منظور از صرف نظر از پیشامدها، این است که فرد می تواند توسط هوش معنوی صلح آمیز حتی تحت بزرگترین فشارها باقی بماند که این ویژگی در رهبران معنوی دیده می شود. هم چنین این تعریف نشان می دهد که افراد با هوش معنوی در حین قضاوت، توانایی منصفانه رفتار کردن و دلسوزی رفتار کردن را دارند. براساس این تعریف وی یک لیست از مهارتهایی که معتقد است بیان کننده مهارت های هوش معنوی است را بیان می کند که عبارت است از: الف: خودآگاهی برتر: آگاهی از مشاهده جهان خویشتن ،آگاهی از هدف زندگی. ،آگاهی از سلسله مراتب ارزش ها. ،پیچیدگی تفکر درونی. ،آگاهی از خود یا فراخود. ب-آگاهی فراگیر شامل: آگاهی از به هو پیوستن زندگی. ، آگاهی از جهان بینی دیگران ، وسعت نظر ادراک فضا/زمان. ،آگاهی از محدودیت ها/نیروی ادراک بشر. ،آگاهی از قوانین معنوی.، تجارب یگانگی ماورا. ج-خود والاتر/رهبری فراخود: تعهد نسبت به رشد معنوی. ،حفظ خود والا در مسئولیت،زندگی هدفمند، پایداری در اعتقادات ، راهنما خواستن از معنویت. د-پیشگاه معنوی/رهبری اجتماع: یک عارف و معلم/مربی معنوی مؤثر. ،غم خواری کردن و داوری آگاه. ،آرامش، حضور آرام و امن. ، هم تراز بودن با گردش زندگی (عبدالله زاده وهمکاران ،1388،ص47) 2-41- بروس ليچفيلد مشخصات هوش معنوي را چنين مطرح مي کند : - آگاهي از تفاوت ؛ - شگفتي ، حس ماوراء الطبيعه و تقدس ؛ - حکمت و خرد ؛ - آگاهي و دورانديشي ، توان گوش دادن (ساکت بودن و به نداي خداوند گوش دادن )؛ - هنگام آشفتگي و تناقص و دوگانگي آرام بودن ؛ - تعهد ، فداکاري و ايمان . (غباری بناب و همکاران،1386) 2-42- مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه ایمونز:ایمونز (2000) هوش معنوی را شامل پنج مؤلفه دانست:- ظرفیت برای تعالی- توانایی برای تجربه حالت های هشیاری عمیق- توانایی برای خدایی كردن و تقدس بخشیدن به امور روزانه- توانایی برای سود بردن از منابع معنوی جهت حل مسائل- ظرفیت پرهیزگاری (تقوی داشتن)ایمونز(2000) عنوان می كند توانایی برای تجربه حالت های هشیاری عمیق و غیر معمول از ویژگی های مهم معنویت است. تعالی و كمال به معنای حركت به سوی اوج، مرزهای فراتر از جهان فیزیكی و آگاهی عمیق از خودمان است.همچنین عرفان آگاهی از واقعیت نمایی است، یك حس یگانگی و وحدت كه مرز تمام اشیاء و پدیده ها ناپدید می شود و یك كلیت واحد به وجود می آید. اگر كمال گرایی را به عنوان مؤلفه اصلی هوش معنوی در نظر بگیریم در قرآن كریم چنین آمده است «ای انسان، تو در حركت به سوی پروردگارت هستی و او را ملاقات خواهی كرد (سوره انشقاق، آیه 6).مؤلفه دیگر هوش معنوی تقدس بخشیدن به امور روزانه است، یعنی تمام اموری كه فرد انجام می دهد علاوه بر یك هدف اختصاصی یك هدف كلی و مقدس هم دارد، هنگامیكه یك عمل با هدفی مقدس صورت می پذیرد كیفیت متفاوتی دارد، مثلاً ماهونی و دیگران (1999) دریافتند هنگامی كه همسران به روابط خود جنبه مقدس می دهند رضایت زناشویی بالاتر و تعارضات كمتری دارند و بهتر می توانند مشكلات خود را حل و فصل كنند. در دیدگاه اسلام تأكید فراوانی در این خصوص شده است كه در هنگام شروع كار و انجام امور روزانه با نام خدا و برای رضای او انجام شود.چهارمین مؤلفه هوش معنوی به رابطه دین و معنویت با مهارت های حل مسأله اشاره دارد، بسیاری از افراد در معنا بخشیدن به پدیده های مختلف زندگی كه ممكن است برای آنان سخت و دشوار باشد از باورهای دینی سود می برند و این مسأله می تواند تا حد زیادی به سازگاری آنان كمك كند، برای مثال پارگامنت (1997) عنوان می كند كه دین می تواند در كاهش اثرات منفی استرس های زندگی در افراد مؤثر باشد.پنجمین مؤلفه هوش معنوی صفات پرهیزگارانه است. ایمونز (2000) عنوان می كند رفتارهایی مانند بخشش، شكرگذاری، ایثار و فداكاری، عشق مقدس از جمله صفات پرهیزگارانه است كه از مؤلفه های هوش معنوی به شمار می روند، از نظر بائو میستر واگزلین (1999) خود كنترلی هسته اصلی رسیدن به صفت تقوا و پرهیزگاری است.خداوند متعال در قرآن كریم می فرمایند «ای كسانی كه ایمان آورده اید، تقوا پیشه كنید و هر كس نگاه كند كه برای فردای خود چه از پیش فرستاده است (سوره حشر، آیه 18). مفهوم خود كنترلی نیز در متون اسلامی همان عدم پیروی از نفس است كه چه بسا پیروی از آن باعث گمراهی و دوری انسان از تقوی و پرهیزگاری است (رجایی، 1389).2-43- امرام و درایر (2007) نیز هفت مؤلفه برای هوش معنوی مطرح كردند:- هشیاری: آگاهی و خود دانایی رشد یافته- فیض الهی: زندگی همراه با تظاهر عشق الهی و اعتماد در زندگی- معنایابی: معنادار بودن فعالیت های روزمره از طریق احساس هدفمندی و یك حس وظیفه شناسی در روبه رو شدن با رنج ها و مشكلات زندگی- تعالی: حركت فراتر از یك خویشتن منفرد به یك كلیت به هم پیوسته - حقیقت: زندگی با پذیرش و گشاده رویی، كنجكاوی و عشق برای تمام مخلوقات- داشتن صلح و آرامش نسبت به خویشتن (حقیقت، خداوند و ذات حقیقی)- هدایت- درونی: آزادی درونی همراه با مسئولیت و خرمندی در اعمال. 2-44- اجزاء هوش معنوی: عقل شهودی :  نور بصیرت كه به ما اجازه میدهد در مورد جنبه های خاصی از واقعیت، خیالبافی كنیم. همچنین این ویژگی حس درك هیبت و عظمت خلقت و حس خود شناسی را امكانپذیر می نماید.  - ادراک مستدل:  نقطه مقابل عقل شهودی است. این فرآیند شامل ترسیم، توسعه و تحلیل بصیرت بدست آمده از طریق شهود بخاطر روشن كردن معنا و جزئیات خاص بصیرت ما است. آگاهی بر خواست و نیت:  با تركیب عقل شهودی و ادراك مستدل ما قادر خواهیم بود كه به یك حالت دانستن وارد شویم، دانستن كامل هدف خواستهایمان. - عشق وشفقت:  نعمت عشق بیانگر جریان نامحدود عشق و انرژی الهی است. - قدرت و عدالت متمرکز:  نقطه مقابل عشق، زور و محدودیت است. زمانیكه در شكل مثبت ظهور یابد نشاندهنده عدالت و انصاف خواهد بود. این ویژگی، ایجاد كننده نظم و احساس مسئولیت، و توانایی كنترل و ارزشیابی رفتارهای خود شخص است. - شفا و بخشش  :  وقتی عشق و زور و محدودیت بطور مطلوب، متعادل شوند نتیجه عبارتست از بهبود و تعدیل انرژی های متعادل نشده. شامل بخشش خود و دیگران، ابراز دلسوزی، خارج كردن عصبانیت بدون شكستن حریم دیگران. - زندگی با شوق  :  بروز كامل عشق در شخصیت فرد توانایی برای زندگی با شادی و شوق است. - زندگی با وقار، یکدلی و تعهد:  بصورت پایبندی به اصول شخصی و نیروی متعالی خودش است. بدون این حس شخص دچار لاقیدی میشود. در اینحالت شخص می تواند وسوسه را رد كند و در رفتارها و صحبت هایش تعهد به ارزشهای شخصی را نشان دهد و مسیر اخلاقی راهنمای وی در زندگی و كسب و كار خواهد بود. - پیوند و خدمت خلاق  : این ویژگی بر دو عملكرد اشاره دارد. یكی داشتن خلاقیت و دیگری ارتباط و پیوند داشتن با دیگران. در اینجا شخص تركیبی از حضور خداوند، عشق و وقار را در امور عادی زندگی روزانه اش از خود نشان می دهد و رفتارهای او براساس كارهای مثبت و متعهدانه است. - پادشاهی خداوند/ شادی و تکمیل/ زندگی با هوش معنوی مطلوب: یعنی شخص هرچه را در زندگی با آن سروكار دارد یا اساساً در دنیا وجود دارد را نشئه ای از وجود خداوند و حضور خداوند  و نظارت او بر اعمالش بداند و اینكه همه چیز به خواست و اراده خداوند انجام میگیرد.(عبدالله زاده و دیگران،1388،ص41و42) الکینز و همکاران (1988م) چهار پیش فرض در خصوص هوش معنوي مطرح کرده‌اند: مؤلفه‌اي با عنوان بعد معنوي وجود دارد؛ معنویت یک پدیده‌ي انسانی است و به صورت قابلیت و ظرفیت در همه‌ي مردم وجود دارد؛ معنویت با مذهبی بودن مترادف نیست؛ معنویت قابل تعریف، تشریح و اندازه‌گیري است. بنابراین می‌توان گفت که هوش معنوي تمام آن چیزهایی است که به آن معتقدیم و نقش باورها و هنجارها، عقاید و ارزش‌ها را در فعالیت‌هايي که بر عهده می‌گیریم نشان می‌دهد. (عبدلله زاده ،1388) ویژگی هایی كه لازمه هوش معنوی هستند، احتمالاً در كنار توانایی ها و فعالیت های دیگری قرار دارند كه عبارتند از: دعا كردن، تعمیق، رویاها و تحلیل رویا، باورها و ارزش های دینی و معنوی، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فرار وندگی. به عنوان مثال، بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن كه فضایل اخلاقی را مورد توجه قرار می دهند، ممكن است به عنوان روش هایی برای تقویت هوش معنوی مطرح باشند. همچنین مسائل معنوی ممكن است شامل مواردی از قبیل تفكر در مورد سوالات وجودی مانند وجود زندگی پس از مرگ جستجوی معنا در زندگی، علاقمندی به عبادت و تعمیق مؤثر، رشد حس هدفمندی زندگی، رشد رابطه با خود، هماهنگی با قدرت برتر و نقش آن در زندگی هود باشد (نازل، 2004). هوش معنوی با زندگی درونی (ذهن و نفس) و ارتباط اين زندگي با جهان رابطه دارد و ظرفیت فهم عمیق سؤالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه‌ي هوشیاری را شامل می‌شود. آگاهی از نفس، به عنوان زمینه و بستر بودن یا نیروی زندگی تکاملي خلاق را در بر می‌گیرد. هوش معنوی به شکل هوشیاری ظاهر می‌شود و به شکل آگاهی همیشه در حال رشد ماده، زندگی، بدن، ذهن، نفس و روح درمی‌آید. بنابراین هوش معنوی چيزي بيش از توانایی ذهنی فردی است و فرد را به ماوراء فرد و به روح مرتبط می‌کند. علاوه بر این، هوش معنوی فراتر از رشد روان‌شناختی متعارف است. بدين جهت خودآگاهی شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر، زمین و همه‌ي موجودات میشود (وگان، 2003م). آمرام معتقد است هوش معنوی شامل حس معني و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا است (آمرام، 2005 م، ص 15). از هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزش‌ها استفاده مي‌شود و سؤال‌هایی را همانند: «آیا شغل من باعث تکامل من در زندگی می‌شود؟» و یا «آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟» در ذهن ايجاد مي‌کند (ویگلزورث، 2004 م، به نقل از: سهرابی، 1385 م). در واقع این هوش بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سؤالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح می‌کند (مک مولن ، 2003 م). بعضی از ویژگی‌های فردی که برای بهره‌گیری از هوش معنوی مفید هستند عبارتند از: خردمندی، تمامیت (کامل بودن)، دلسوزی (مک مولن، 2003 م) دیدگاه کل نگر داشتن، درستی و صحت، ذهن باز داشتن و انعطاف‌پذیری (زهر و دریک، 2000 م). این ویژگی‌ها روش‌های متفاوتی را برای دانستن از طریق روش‌های غیرزبانی و غیر منطقی مانند رؤیا، شهود و تجربه‌ي عرفانی، جهت دستیابی به سطوح عمیق‌تر معنا ارائه می‌کنند (دسلوریرس ، 2000 م؛ به نقل از: نازل، 2004م). وبل و وگان معتقدند مؤلفه‌های هشت‌گانه‌ای که نشان‌دهنده‌ي هوش معنوی رشدیافته هستند عبارتند از: درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران (میر جلیلی و شفیعی به نقل از: نازل، 2004 م: ص 63). یکی از نمادهايي که معمولا در توضيح اين هوش به کار گرفته مي شود، نماد گل نيلوفر است که در آن با تلفيق سنت و عقايد موجود در شرق و غرب و با استعانت از مسائل علمي، مدلي قابل لمس و زيبا براي SQ ارائه داد. در اين مدل هر سطح از گلبرگ ها يکي از سه توان پايه اي در بشر هستند. بيروني ترين گلبرگ ها، نشانگر شش نوع «خود» است. همان طور که اشاره شد هوش معنوي يکي از توانايي هاي ذاتي و فطري در انسان است که همانند ساير هوش ها چنانچه مورد توجه قرار گيرد مي تواند پرورش يافته و توسعه يابد. به عبارتي SQ قابل توصيف و توضيح و اندازه گيري است. براي اندازه گيري اين هوش مي توان به سنجش مهارت ها و توانايي هايي که ناشي از اين هوش است بپردازيم. مهمترین فایده هوش معنوی درست عمل کردن است6گلبرگ در مدل ارائه شده توسط زهر و مارشال عبارتند از: خدمت،پرورش، دانش،تغییر شخصی،برادری و اخوت،رهبری خدمتگذار. (عبدالله زاده،1388) این تنها انسان است که از هوش معنوی SQ برخوردارند، هوشی تحول پذیر، توانایی ای که به او قدرت می دهد تا خلاق باشد و قوانین و نقش ها را دستخوش تغییرات خودنماید، بتواند تحولات اساسی ایجاد کند و دنیای اطرافش را به بهترین شکل متحول سازد. هوش عقلايي با حقايق و اطلاعات سر وکار دارد، و براي تصميم‌گيري از منطق و تحليل استفاده مي‌کند. هوش عاطفي نيز برايدرک و کنترل عواطف و احساسات شخص و حساس بودن نسبت به احساسات و عواطف ديگران ضرورتدارد. به عقيده مايک جورج (2006) که مدرس دوره‌هاي هوش معنوي جهت بهبود مهارت‌هاي مديريت و رهبري است، هوش معنوي لازم است براي:  يافتن و بکارگيري عميق‌ترين منابع دروني که قابليت توجه و قدرت تحمل و تطابق با سايرين را به ما مي‌دهد.  ايجاد احساس هويت فردي روشن و باثبات در محيط روابط کاري متغير  توانايي درک معناي واقعي رويدادها و حوادث، وقابليت معنادار کردن کار  شناسايي و همسو‌سازي ارزش‌ها با احساس هدفي روشن  زندگي کردن با اين ارزش‌ها و بدون سازش‌ پذيري که منجر به حس انسجام مي‌شود  درک اين که نفس کجا و چگونه مانع از کارهاي بالا مي‌شود، يعني درک و اثرگذاري بر علت حقيقي  يکي از پيامدهاي ايجاد و تمرين هوش معنوي توانايي حفظ آرامش و تمرکز در مواجهه با بحران و آشوب، گرايشي فداکارانه و عاري از خودخواهي نسبت به سايرين، و ديدگاه روشن‌تر و آرام‌تر نسبت به زندگي. (ساغروانی ،1388،ص105) 2-45- رشد هوش معنوی آگاهی هشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی و پرورش خودآگاهی از جمله عوامل اصلی رشد هوش معنوی تلقی می شوند. علاوه بر این، بعضی از روش ها، راهبردها و تمرین ها برای رشد آن مفید تلقی می شوند؛ مثلاً وگان معتقد است هوش معنوی از طریق افزایش وسعت نظر و گشودگی و داشتن نقطه نظرهای مختلف، حساسیت زیاد نسبت به تجارت و واقعیاتی نظیر حالت تعالی (ماورائی) و موضوع های معنوی، فهم عمیقتر نهادها و بازنمایی افسانه ها و کهن الگوهای ناهشیار کشف نشده افزایش می یابد. (نازل، 2006، 62). هوش معنوی با آموزش می تواند رشد و توسعه پیدا کند . (یحیی زاده و لطفی،2012) هوش معنوی را می توان با تمرین های مختلف توجه، تغییر هیجانات، و تقویت کردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد. این تمرین ها منحصراً متعلق به یک دین خاص یا آموزش معنوی خاص نیستند. گرچه هوش معنوی با رشد شناختی، هیجانی یا اخلاقی مرتبط است، ولی نمی توان آن را با هیچ یک از آنها برابر دانست. از آنجا که هر یک از انواع مختلف هوس به میزان متفاوتی رشد می کنند، ممکن است در یک فرد یکی از آنها رشد زیادی کند ولی انواع دیگر رشد چندانی نکرده باشند. زمانی که موضوعات هیجانی یا اخلاقی حل نشده باقی می مانند، از رشد معنوی جلوگیری می کنند. بلوغ معنوی به عنوان یکی از جلوه های هوش معنویف شامل درجه ای از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی (روحیه اخلاقی) و رفتار اخلاقی می شود و خردمندی و دلسوزی برای دیگران را صرف نظر از جنس، قومیت، سن یا نژاد در بر می گیرد. می توان گفت بلوغ معنوی دید عمیق و گسترده ای است که با آگاهی همراه است و شامل ارتباط زندگی درونی ذهن با زندگی بیرونی می شود. (وگان، 2002، 40). زوهر و مارشال معتقدند هوش معنوی از طریق جستجوی معنای اصلی موقعیت ها، مطرح کردن «چرا» برای مسائل و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها رشد می کند. همچنین یادگیری و بازشناسی و گوش دادن به پیام های شهودی راهنمایی کننده یا صدای درونی، متفکر بودن، بالا بردن خودآگاهی، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزایش هوش معنوی می شود. (نوئل، 2001؛ و مارشال، به نقل از:نازل، 2004: 63). خودآگاهی برای افزایش بلوغ معنوی ضروری است. زمانی که توجه مستقیماً متوجه درون است، فرد ممکن است تلاش کند تا به احساسهای ذهنی و تفکرات خود توجه نماید در ابتدا، فرد ممکن است کاملاً درگیر موضوعات شخصی شود و نتواند ذهنش را حتی برای یک لحظه خالی کند. جذبه مسائل شخصی می تواند در صورت تلاش فرد برای تمرکز بر آنها یا پرورش آگاهی بدون انتخاب، منحرف کننده باشد. آگاهی از امکان تغییر جهت ارادی توجه، می تواند آغازی بر فرایند کنار گذاشتن عادات فکری پیشین و الگوهای رفتاری باشد. روان درمانگران نیز آموزش می بینند تا سرگذشت دیگران را با توجه کامل و عدم دخالت خویش شاهد باشند. واضح است هنگای که با ذهن آرام به دیگری توجه می کنیم، در پرتو هوش معنوی، زخم های قدیمی التیام می یابند و قلب ها گشوده می شوند. همراهی با دیگران با میانجی گری خاموش نیز می توانند اثرات درمانی داشته باشد. (وگان، 2002، 5).(غباری بناب،1386،ص16-14) سیسک نیز هفت راه برای رشد هوش معنوی معرفی می کند که عبارتند از: -در مورد تمایلات، اهداف و خواسته های خود بیندیشید تا به زندگی خود چشم انداز و تعادل دهید و ارزش های خود را شناسایی کنید. -به فرایند های درونی خود دسترسی پیدا کنید و از تخیل استفاده کنید تا اهداف و تمایلات را ببینید،سپس تصور کنید به آن ها دست یافته اید و احساس خود را از تصور این موفقیت تجربه کنید. -بینش جهانی و بینش شخصی خود را ترکیب کنید و ارتباط خود را با دیگران،طبیعت وجهان هستی بشناسید. -در برابر اهداف،خواسته ها و تمایلات خود احساس مسئولیت کنید. - به افراد بیشتری اجازه بدهید به زندگی شما وارد شوند، بدین ترتیب احساس گروهی بیشتری را به وجود آورید.. -بر عشق و دلسوزی تمرکز کنید. -زمانی که شانس در خانه شما را می زند به آن اجازه ورود دهید.(غباری بناب،1389) 2-46- توسعه هوش معنویمیزانی از آگاهی و تطبیق‌پذیری نسبت به رویدادها و تجربیات زندگی، و پرورش خودآگاهی برای توسعه هوش معنوی ضروری به نظر می‌رسد (سیسک ، ۲۰۰۲، زوهر و مارشال، ۲۰۰۰). علاوه بر این، برخی تکنیک‌ها، راهبردها و تمرین‌ها برای توسعه و ارتقاء هوش معنوی مفید شناخته شده‌اند. مثلا، واگان (۲۰۰۲) اظهار می‌دارد که افزایش گشودگی و توانایی همدلی با دیدگاه‌های متنوع، توانایی درک عمیق‌تر نمادها، و آگاهی از وضعیت روحی خود منجر به توسعه هوش معنوی می‌گردد. بنابراین، از این دیدگاه، یک چارچوب ذهنی باز و مکاشفه‌گر که عدم‌قطعیت، تناقض و راز را تحمل می‌کند، برای رشد هوش مفید خواهید بود، در حالی که یک نظام باورهای خشک و بسته و حالت دفاعی از رشد آن جلوگیری می‌کند. در حقیقت، گشودگی ذهن، هم از عوامل و هم از نتایج توسعه هوش معنوی است.از دیدگاهی دیگر، تکرار هر نوع تمرین معنوی می‌تواند تاثیر زیادی بر رشد هوش معنوی داشته باشد. این تمرین‌ها عبارتند از نماز و دعا خواندن، مراقبه، تفکر درباره خود، یوگا، روان‌درمانی، خدمت داوطلبانه به دیگران، و شرکت در دوره‌های مکاشفه یا سکوت (واگان، ۲۰۰۲). تجربیات عرفانی و معنوی نیز به رشد هوش معنوی کمک می‌کنند، بویژه اگر در زمینه‌ای باشند که انسجام‌شان را با زندگی روزمره تسهیل کند. اگر تاثیرات فیزیکی، روانی، و بین‌فردی این تجربیات تایید شود، اثر مثبتی بر کارکرد و سلامت روانی افراد خواهد داشت (واگان، ۲۰۰۲).یکی دیگر از راه‌های توسعه و تقویت هوش معنوی بکارگیری آن است. این کار عبارت است از تفکر درباره دغدغه‌ غایی انسان یعنی آزادی، تنهایی، رنج، و فنا، و مرور باورهای شخصی درباره امور معنوی، مذهبی و وجودی (واگان ۲۰۰۲). همچنین می‌توان از طریق جستجوی معانی بنیادی موقعیت‌ها و پرسیدن سؤالات چرایی و جستجوی ارتباط بین رویدادها هوش معنوی را تقویت نمود (زوهر و مارشال، ۲۰۰۰). علاوه بر اینها، تمرین تشخیص و گوش دادن به پیام‌های هدایت شهودی یا ندای درونی، و افزایش خودآگاهی، و یاد گرفتن از اشتباهات، و صداقت با خود نیز برای پرورش هوش معنوی مفید است (نوبل، ۲۰۰۰؛ زوهر و مارشال، ۲۰۰۰). 2-47- اندازه‌گیری هوش معنوی زوهر و مارشال (۲۰۰۰) درباره خطر کمی‌سازی هوش معنوی هشدار داده‌اند. ایمونز (۲۰۰۰) نیز از تلاش برای اندازه‌گیری کمی هوش معنوی اجتناب می‌کند. در حقیقت، در ادبیات هوش معنوی هیچ معیار رسمی یا تایید ‌شده‌ای برای سنجش آن وجود ندارد. شاید به این علت که برخلاف هوش عمومی که از طریق سرعت و صحت پاسخ‌دهی سنجیده می‌شود، در حل مسائل معنوی هیچ پاسخی کاملا درست یا نادرست نیست. به همین دلیل نمی‌توان گفت که آیا هوش معنوی میزان بهینه‌ای دارد یا نه، و آیا می‌توان کسی را از نظر معنوی کم‌هوش نامید. به همین دلیل، تعیین الگوهایی منحصر به فرد برای بروز هوش معنوی ممکن است مفیدتر از تلاش برای ارزیابی کمی میزان هوش معنوی یک نفر باشد.شاید هوش معنوی را باید در هر فرهنگ جداگانه سنجید. بااینحال به عقیده نویسنده این مقاله هوش معنوی همان معنویت نیست که در هر زمینه فرهنگی متفاوت باشد و بنابراین احتمالا باید امکان ساخت یک مقیاس جهانشمول وجود داشته باشد. چنین امری نیازمند تعامل، همکاری و همفکری دانشمندان و محققان مختلف از فرهنگ‌های مختلف و معتقد به آیین های معنوی و مذهبی مختلفی می‌باشد. برای مثال یوسی آمرام (۲۰۰۷) از طریق یک تحقیق کیفی تلاش کرد تا ابعاد جهانشمول هوش معنوی را بدست آورد. همچنین دیوید کینگ (۲۰۰۷) که هم‌اکنون در حال ساخت یک مقیاس جهانشمول برای سنجش هوش معنوی است، عقیده دارد مجموعه‌ای از قابلیت‌های جهانشمول وجود دارد که به معنویت با هر دیدگاهی مرتبط است و بر همین اساس مشغول ساخت این مقیاس است. از نظر او تا زمانی که بر روی چنین مقیاسی توافق جمعی صورت نگیرد، مفهوم هوش معنوی جدی گرفته نخواهد شد. 2-48- هوش معنوی و آگاهی متعالی هوش معنوی بیانگر فرایندی است که دربرگیرنده جهت گیری آگاهی و تجربه فرد به سمت حوزه تعالی و جنبه معنوی از خویشتن است (واگن، 2002). در این حالت، کوولسکی (2000) به توانایی عمومی انسان برای تعالی اشاره می کند. تعالی شامل جدایی گذرا از ویژگی های جسمانی و احساس یا تجربه اتخاذ شدن با بشریت، جهان و یا یک نیروی برتر می باشد (مایر، 2000). این تعریف از تعالی، بسیار نزدیک به مفهوم وحدت وجود می باشد که یکی از چالش برانگیزترین مباحث مطرح شده در حوزه فلسفه و عرفان بوده است. وحدت به معنی یکتایی و یگانگی است و وجود نیز به معنی هستی (مقابل عدم و نیستی) است. بنابراین، به زبان ساده، مقصود از وحدت وجود، یکی بودن و یگانگی عالم هستی است. یعنی این که هر که در جهان است وحدت محض است و هیچ دوئی و دوگانگی بین موجودات عالم نیست (امین، 1376). این جنبه از هوش معنوی فراتر از مفاهیم مرسوم رشد روان شناختی گسترش می یابد وعقاید سنتی مربوط به آنچه که کنش روان شناختی سالم یا بهنجار را تشکیل می دهد را به چالش می کشد (امونز، 2000). مفهوم تعالی معنوی، یا نگاه به زندگی از یک دید بزرگتر و عینی تر، به عنوان یک عامل پذیرفتنی مجزای شخصیتی مورد بررسی قرار گرفته است. در معنایی گسترده، تعالی معنوی بیانگر جهت گیری فردی به سمت واقعیت های غیرمحسوس و وصف ناپذیر می باشد. در نهایت، تعالی معنوی به جستجوی شخصی برای معنی و منبعی از انگیزش درونی برای رفتار فردی مرتبط می باشد. مثل هوش معنوی، تعالی معنوی نیز در برگیرنده حسی از اتحاد در بین موجوددات زنده و شکیبایی در برابر دیگران می باشد، افرادی که حس قوی از تعالی را دارند احتمالاً غرق در فعالیت های معنوی می شوند (پیدمانت، 1999). توانایی ها و روشهای گوناگونی در ارتباط با جنبه متعالی هوش معنوی شناسایی شده است (واگن، 2002). برای مثال گاردنر (1999) مراقبه، ورود به حالت های خلسه و برقراری پیوندهایی با الگوهای متعالی، روانی و معنوی را به رسمیت شناخته است. همچنین امونز (2000) پنج توانایی اصلی را شناسایی کرده کرده است: ظرفیت فراتر رفتن از محدودیت های واقعیت فیزیکی و مادی؛ توانایی ورود به حالتهای اوج یافته از هوشیاری؛ توانایی تشخیص تقدس در تجربه های روزانه؛ توانایی در هم آمیختن منابع معنوی در حل مسئله با ظرفیت ابراز رفتار با فضیلت مثل بخشش، سپاسگذاری، فروتنی و شفقت، دو توانایی اول می توانند به خدا یا یک نیروی برتریا بدست آوردن یک آگاهی برتر از خویشتن ارتباط داده شوند. همچنین آنها با مبانی عرفان مثل تجربه حس اتحاد با هرچیز در جهان در ارتباط می باشند. توانایی سوم بیانگر تجربه تقدس می باشد، مثل در نظر گرفتن ازدواج به عنوان یک همراهی مقدس یا فرزندپروری به عنوان یک مسئولین مقدس، توانایی چهارم شامل کنار آمدن معنوی می باشد که دربرگیرنده کاربرد مهارتهای حل مسئله می باشد. کنار آمدن معنوی می تواند شکل های مختلفی را که اثربخشی متفاوتی دارند را به خود بگیرد. برای مثال، ارتباط با خدایی که مهربان و بخشنده می باشد می تواند انطباقی تر باشد نسبت به ارتباط با خدایی که تنبیه کننده و جزادهنده یا بی تفاوت می باشد معلوم شده است که سبک تسلیمی کنار آمدن یا قرار دادن مرکز کنترل فرد به خدا و تسلیم اراده فردی به خدایی نیکخواه، کاملاً در ارتباط با بهزیستی معنوی می باشند (وُنگ-مک دونالد و گورسش، 2000، به نقل از ناسل، 2004). در پرتو ارتباط هوش معنوی با تعالی، هوش معنوی می تواند به عنوان یک ویژگی ازهوشیاری که واقعیت چندبعدی ای را که در آن ویژگی های جسمانی در برگرفته شده اند و اهمیت شخصی و اجتماعی گسترش همدلی، خودآگاهی و سلامت روانی را تشخیص می دهد، درک شود (نوبل، 2000). 2-49- نقش آگاهی فردی در ابراز هوش معنوی یکی از ویژگیهای اساس هوش معنوی، خودآگاهی عمیق است که شامل آگاهی تدریجی از لایه ها و ابعاد مختلف خویشتن است. روشن کردن نظام ارزش ها و باورهای فرد به این فرایند کمک می کند (سیسک، 2000). همچنین هوش معنوی می تواند به شکلی مستقیمتر به پیگری هوشیارانه و ارادی رشد روان شناختی خود فرد کمک کند. این موضوع مستلزم پذیرش مسئولیت خویشتن، درس گرفتن از اشتباهات فردی، توانایی برای بخشیدن و بخشیده شدن، تعهد به تصمیماتی که بهزیستی همه افراد دخیل را در نظر می گیرد، می باشد (واگن، 2002). به عقیده ولمن (2001)، هوش معنوی با حالتی از بودن (و نه فقط انجام دادن) که بر تجربه ذهنی متمرکز است، مربوط می شود. بنابراین، شاید این گونه به نظر برسد که هوش معنوی با زندگی درونی ذهن و پیوندش با بودن در جهان ارتباط دارد (واگن، 2002). در راستای این حالت، آنهایی که هویت شان را در پیروی از یک راه یا سفر معنوی تشخیص می دهند، به جای اینکه هویت شان را در جستجوی قدرت یا تسلطی که اغلب مشتق شده از ایگو می باشد تعیین کنند، وجود روحی را که در جستجوی معناست تشخیص می دهند (واگن، 2000،سیسک، 2002). هوش معنوی این اجازه را به فرد می دهد که به فراسوی من (یا شخصیت و میل ارضاء خویشتن، دست پیدا کند تا اینکه ابعاد عمیق تر و استعدادهای نهفته درون خودش را بشناسد. همچنین هوش معنوی موجب جابجایی در کانون ادراک و مرجع از کانون بیرونی ارزشیابی به سمت کانون درونی ارزشیابی می شود (سیسک، 2000) شناخت فزاینده فرد به استعدادهای نهفته شخصی وکنترل بر تصمیم ها و عوامل، مستلزم برگشت به درون فرد است که تمایل به حرکت به سمت یکپارچگی، تعادل و تمامیت دارد. بر طبق نظریه یونگ، خویشتن بایستی به عنوان مرکز روان که اجرا کننده کنش های یکپارچگی و دگرگونی می باشد، محسوب شود. با تسهیل این فرایندهای دگرگونی پذیر، هوش معنوی به افراد این امکان را می دهد که با معنا و عمق بیشتری به زندگی خود ادامه دهند (زوهر و مارشال، 2000). بر طبق گفته سیسک (2000) خودشناسی و خودآگاهی شخصی می توانند از طریق اندیشه در خود، وارسی کردن اهداف و آرزوهای فرد، توجه به پیام ها در رؤیاها و نشانه های شهودی و پیدا کردن معنا در تجربه های بیرونی عمیق شوند. در همین ارتباط، بویژه، یادگیری گوش دادن و اعتماد کردن به ندای درونی فرد، امری اساسی است. این اعمال منجربه درجه بالاتری از خویشتن پذیری، درک پیوندهای بین مردم و حوادث مختلف و اطمینان به فرایند زندگی و نظم در جهان هستی می شود (نوبل، 2000). در نگاه امام علی (ع) نیز موضوع شناخت خود از اهمیت ویژه ای برخوردار است به طوریکه از نظر ایشان دانشمند کسی است که خودش را شناخته باشد و هر کس خودش را بشناسد، به بالاترین رتبه هر معرفت و دانش رسیده است.(سهرابی وناصری،1391،ص99-93) در آیین اسلام و عرفان نیز تأکید بسیاری به موضوع شناخت خود شده است. دین اسلام به این موضوع توجه ویژه ای دارد که انسان «خود» را بشناسد و موقفعیت خویشتن را در جهان آفرینش تشخیص دهد. این همه تأکید در قرآن در مورد انسان برای این است که انسان خویشتن را آنچنان که هست بشناسد و مقام و موقعیت خود را در عالم وجود درک کند و هدف از این شناختن و درک کردن این است که خود را به مقام والایی که شایسته آن است برساند (مطهری، 1386). 2-50- آگاهی از وجود الهی و رابطه آن با هوش معنوی بین صاحبنظران در مورد اینکه اعتقاد به خداوند یا یک نوع قدرت برتر از ویژگی های هوش معنوی است یا نه، توافق وجود ندارد. هنگامی که نوبل (2000و 2001) بر اهمیت قادر بودن دیدن همه حوادث و تجربه ها در پرتو یک بافت تمام شمول و بزرگتر تأکید کرده است، شاید این تصویر بزرگتر دربرگیرنده یک روح کیهانی یا یک وجود الهی باشد و شاید هم اینگونه نباشد، با این حال، برخی از نظام های اعتقادی مذهبی یا معنوی، بر یک باور بنیادین به یک قدرت یا الله برتر تأکید دارند و بنابراین، شاید از یک نوع هوش معنوی که بر پایه آگاهی از یک وجود الهی در زندگی فرد است حمایت می کنند. مثلاً ادیان الهی، و بعضی از اشکال معنویت که براساس فردکهن یا معنویت و عرفان شرقی استوار است، وجود یک خالق یا یک نیروی کیهانی که همه زندگی و تجربه های آن را فراگرفته است، تصدیق می کنند (سیسک و تورنس، 2001). در دین اسلام، اعتقاد به وجود خدایی یگانه که همه جا حضور دارد و بر همه افکار و اعمال انسان ها بینا و شنوا می باشد، اولین اصل از اصول اساسی این دین می باشد، در قرآن، به یاد داشتن حضور فراگیر خداوند بسیار مورد تأکید واقع شده به طوریکه در این کتاب مقدس، زندگی سخت (سوره طه، آیه 124) و فراموشی خویشتن (سوره حشر، آیه 59) از نتایج فراموشی یاد خداوند در این دنیا ذکر شده است. از نظر پیامبر اسلام،حضرت محمد (ص) بهترین اقسام ایمان آن است که بدانی هرجا هستی خدا با توست. توجه به مقدسات ممکن است به واسطه درک و شناخت از داستان ها و سنت های مذهبی و اسطوه شناسی معنوی، هدایت و حمایت شود (مایر، 2000). به سبب رشد یک احساس قدسی، که می تواند با یک وجود الهی در ارتباط باشد، گفته می شود که هوش معنوی، تجربه ژرفا و معنای بیشتر را در فعالیت های روزمره، تجربه های زندگی و رابط صمیمی تسهیل می کند. (ولمن، 2001). همچنین، هوش معنوی تسهیل کننده رابطه فرد با موضوعات وجودی نیز می باشد، بدون در نظرگرفتن اینکه آیا آنها دربرگیرنده توجه به موجودیت یک قدرت برتر باشند یا خیر. هوش معنوی و رابطه آن با مسائل وجودی به عقیده گاردنر (1999) تنها جنبه ای ازمعنویت که به نظر می رسد با هوش در ارتباط باشد آن بخشی است که بیانگر علاقه شناختی به ماهیت جهان و موقعیت فرد در آن است. یعنی، تعمق درباره موضوعات وجودی و سؤالاتی مرتبط با امور غایی (مانند مرگ و زندگی پس از آن) و جستجوی معنا و منشأ زندگی، همه به نظر او به عنوان تظاهرات موجهی از هوش هستند. از نظر ولمن (2001) هوش معنوی بیانگر ظرفیت انسان برای پرسیدن سؤالات بنیادین و اساس درباره معنا زندگی و به طور همزمان تجربه پیوند بهم پیوسته بین هر کدام از ما و جهانی که در آن زندگی می کنیم می باشد. در نتیجه او بر جنبه تجربی آن نیز تأکید دارد. زوهرو مارشال (2000). هوش معنوی را مربوط به طرح پرسش های چرا می دانند این نوع سؤال کردن تا حدی به جستجو و تعمق درباره معنای زیرین تجربه ها و مشکلات زندگی اشاره دارند، یعنی همان گونه که آنها خودشان را نشان می دهند، به جای اینکه اشاره ساده ای به ویژگی های آشکار شرایط و موقعیت ها داشته باشد. این امکان وجود دارد که هوش معنوی افراد را از مسائل وجودی و معانی زیرین و پنهان آگاه کند و آنها را قادر کند که با آنها به توافق برسند (ولمن، 2001). اگر چه به یاد داشتن این نکته هم اهمیت دارد که برخی از آیین های مذهبی، مثل مسیحیت و بودا، پرسش گری فعال و مؤثر را ترغیب نکرده اند، اما به نظر می رسد که افراد بسیار معنوی را پرورش داده اند (جی کورت، 2003، به نقل از ناسل، 2004). در نتیجه ممکن است آن جنبه از هوش معنوی که در برگیرنده پرسش گری وجودی است، عمدتاًٌ مورد قبول و استفاده افرادی که خالصانه به چنین مذاهبی عمل می کنند، نباشد در دین اسلام و قرآن، تفکر و اندیشیدن جایگاه بسیار ویژه ای دارد، در قرآن، در بیش از سی آیه، بطور مستقیم انسان ها به تفکر و تعقلدر خویشتن و جهان آفرینش دعوت شده اند. در نگاه پیامبر اسلام (ص)، هیچ عبادتی چون تفکر نیست و ساعتی اندیشیدن بهتر از شصت سال عبادت کردن است. موضوع تفکر در معنای هستی و طرح سؤالات وجودی و بنیادین در بین اندیشمندان مسلمانی مثل شمس تبریزی و مولانا نیز بسیرا حائز اهمیت است. 2-51- هوش معنوی و تصویر بزرگتر ممکن است تصور شود که هوش معنوی تا حدی یک ظرفیت ذاتی مغز و روان برای یافتن معنا در تجربه ها و مشکلات است (زوهر و مارشال، 2000). و مهمتر اینکه به فرد یک حس شهودی از معنا می دهد (امونز، 2000، سیسک، 2002؛ زوهر و مارشال، 2000). روشی که به واسطه آن این کار انجام می شود این است که به فرد اجازه می دهد که زندگی و فعالیت های روزمره خود را داخل یک بافت بزرگتر ببیند (مک گیچی، 2000). اگر بخواهیم به شکلی ویژه تر بگوییم، هوش معنوی هوشی است که با آن می توانیم کارها و زندگی هایمان را در یک بافت وسیع تر، غنی تر و معنابخش قرار دهیم و بنابراین، هوشی است که با آن می توانیم ارزیابی کنیم که یک روش و یا یک مسیر زندگی نسبت به دیگرنمونه ها، معنادارتر است (زوهر و مارشال، 2000، ص4). در نتیجه ممکن است به فرد کمک کند از تفاوت ها فراتر برود و از دیدگاهی کل نگرانه همه چیز را ببیند و آنها را ارزیابی کند (مک هاوک، 2002). هوش معنوی همچنین دربرگیرنده توانایی شکل دهی و زمینه سازی موجود تجربه ها که منجربه درک دگرگون از معنای آنها می شود، می باشد (واگن، 2002). برای مثال، استفاده از مطالب و تفاسیر مقدس برای موانع و چالش ها می تواند به افراد کمک کند تا درک خودشان را از موقعیت های سخت و شرایط دشوار دوباره بسازند تا آنها با اطمینان خاطر بشتری رفتار کنند (مایر، 2000). این ظرفیت برای مواجهه با مسائل از چند دیدگاه گسترش آگاهی و درک روشی که در آن ادراک، باورها و رفتار به هم مرتبط می شوند، از ابعاد مهم هوش معنوی هستند (واگن، 2002). (سهرابی و ناصری، ص106-101). 2-52- ایمان، امید و عشق سه ویژگی اصلی انسان های معنوی: ایمان به حضور خدایی که قادر متعال است و از رگ گردن به ما نزدیک تر است، رکن اصلی معنویت به شمار می رود. افراد معنوی ایمان دارند که خداوند در تمام سختی ها و مشکلات در کنار آنان است و دشواری ها به آنان کمک می کند. ایمان، در هنگام سختی یاور مؤمنان است، ایمان بدین معناست که باور داشته باشسیم که خداوند هرگز در سختی ها و شداید- ما را وقتیکه به او نیاز داریم- تنها نخواهد گذاشت. امید و اعتماد به خدا: معنویت در امید و اعتماد به "رحمت، لطف، عدالت، مؤدت ، حکمت"، جلو گر می شود. امیدواری و اعتماد این افراد به خدا به آنان کمک می کند که اجازه دهند از خوشی های گذرای زندگی عبور کنند و زندگی روند عادی خود را طی کند و آنها مشیت و خواست خداوندی را پذیرا باشند.در انی انسان ها توکل به معنای واقعی خود را نشان می دهند. امید و اعتمادشان به خدا به آنان کمک می کند که مسئولیت خارج از توان خود را به خداوند واگذارند و احساس گناه نکنند و بدانند که وظیفه آنان در حد توانمندی خود می باشد و امور خارج از توانمندی آنها بر عهده خداست که عهده دار واقعی امور است. این یک نگرش مثبت به زندگی ایجاب می کند که انسان در اداره امورش به جان کندن نمی افتد و احساس گناه از مافات نمی کند. فقط در حد توان می کوشد و باقی را به خدا وا می گذارد. عشق و علاقه و نوع دوستی: عشق و علاقه و نوع دوستی یکی از ویژگی های اصلی افراد معنوی است. افرادی که به دیگران علاقه، محبت مهربانی، خوش رویی و جوانمردی نشان می دهند. افرادی نوع دوست اند.فراتر از نوع دوستی، افراد معنوی به کل هستی از جمله حیوانات و گیاهان و طبیعت علاقه وعش نشان می دهند. این ها دنیا را زیبا می بینند و زیبایی را گسترش می دهند و برای بهبود زندگی افراد می کوشند. این علاقه هم در هدف و هم در روش برخورد افراد معنوی با مردم، خود را به روشنی نشان می دهد. (غباری بناب، نوری زاده، امامی نائینی، 1385 به نقل از بوژمهرانی 1387). هوش معنوی بیانگر یک هوش ویژه است که بازتاب مجموعه بی همتایی از تجربه ها و ظرفیت های انسانی است که همه افراد به درجات مختلفی از آن برخوردارند (توبل،2000، ولمن، 2001، زوهر و مارشال، 2000) همچنین هوش معنوی سازه ای است که با روان شناسی، زیست شناسی، مذهب، معنویت و عرفان همپوش دارد (سیسک و تورنس، 2001) با این حال به دلیل فقدان توافق در مورد معنی معنویت، عاقلانه به نظر می رسد که در حال حاضر تعاریف هوش معنوی، آزمایشی، کلی و باز بماند (واگن، 2002). مفهوم سازی هوش معنوی متضمن اتخاد رویکردی عمل گرایانه به معنویت است (امونز، 2000). معنویت ماهیت ذهنی و فردی دارد. در فرهنگ غرب هوش مفهومی تحلیلی به شمار می آید که در جهت حل مسئله در دنیای بیرونی عمل می کند سازه هوش معنوی، مسائل ذهنی معنویت مربوط به تجربیات مقدس و مسائل وجودی را با تکالیف بیرونی جهان واقعی ای که هوش به طور معمول به آنها می پردازد، در هم ادغام می کند (ولمن، 2001). برای روشنتر شدن این موضوع باید گفت انجام فعالیت های منظم و تکراری روزانه همراه با آگاهی هشیار، احساس حضور کامل و شناخت چیزهای ساده ای در زندگی می توانند دیدگاه وجودی یک فرد را تحت تأثیر قرار دهند و موجب ایجاد حسی از تقدس شوند و حتی برخوردهای متعالی را تسهیل کنند. تلفیق فعال معنویت در زندگی روزانه و استفاده انطباقی از توانایی ها، ارزش ها و منابع مربوط به آن بیانگر ابزار هوش معنوی می باشد (واگن، 2000). برای مثال هوش معنوی می تواند در جهت شناسایی و تلاش برای فهم الگوهای فکری، اهداف و عقاید که شالوده رفتارهای ما و دیگران را تشکیل می دهند بکار رود (مایس، 2001). در نتیجه شاید هوش معنوی به عنوان یک فرایند پیوسته، هوشیار و گاهی اوقات چالش برانگز، که مستلزم گسترش روان شناختی است معرفی و درک شود (نوبل، 2001). این بعد هنگامی آشکار می شود که هوش معنوی برای فهمی فراتر از موقعیت های جاری مورد استفاده قرار گیرد تا برمسائلی که فعلاً در سطح، در حال رخ دادن هستند، فائق بیاید و بافتی بزرگتر از زندگی فرد را ببیند. 1295400229870تجربه های قدسی00تجربه های قدسی3602990230505مسائل وجودی00مسائل وجودی 232410014287500294322513335000227901510604400217995563500 2479040222250تکالیف بیرونی و عملی00تکالیف بیرونی و عملی شکل (2-8) : هر راستای این مطالب، همچنین هوش معنوی متضمن اندیشیدن به معنای نمادین حوادث و رویدادهای زندگی فردی است تا اینکه در همه تجربه های زندگی، هدف و معنا را پیدا کند. بنابراین، به تعبیری، هوش معنوی یک عدسی است که فرد ازطریق آن حوادث و تجربه ها را درک می کند ویا اینکه این روشی برای دیدن چیزها از یک چشم اندازی بالاتر است (مایس،2001). 2-53- مقايسه رفتار افراد داراي هوش معنوي قوي و افراد داراي هوش معنوي ضعيف: افراد داراي هوش معنوي قويافراد با هوش معنوي ضعيف يا بدون آنآنها هرگز فاقد حس خود شناسي نيستند و مي دانند كه جنسيت ، مليت ، اعتقادات ، ... مانند برچسب هستند و آن چيزي كه من هستم نيستند.فاقد حس شناسايي چيزهايي مانند مليت ، رقابت و موقعيت هستند و بنابراين موقعي كه هر كدام از اين شناسايي هاي غلط تهديد آميز باشند، ناراحت و عصباني مي شوند.هرگز ديگران را براي هر چيزي سرزنش نمي كنند و هميشه مسئوليت اعمالشان را مي پذيرند، چيزي را براي از دست دادن ندارند، درك كرده اند كه نمي توانند مالك هر چيزي باشند و براي اين كه حس خوبي در مورد خودشان داشته باشند نيازي به تأييد ديگران ندارند.موقعي كه از ديگران خطايي سر مي زند، به خاطر ترس از مسئول شناخته شدن و از دست دادن موقعيت شان آنها را سرزنش مي كنند و بنابراين از ديگران تأييديه مي گيرند.براي اين كه از مدير خود تأييديه بگيرند حاضرند دست به هر كاري بزنند. از همه وابستگي ها آزاد هستند و در درون خود احساس اطمينان ايجاد مي كنند. احساس آنها از اطمينان مبتني بر توانايي هايشان ، نقاط قوت ، استعدادها ، و شايستگي هاي ذاتي است. به عنوان يك انسان چيزي كه آنها مي دهند بر مبناي چيزي كه ديگران به آنها مي دهند نيست.افراد به شغلشان وابسته مي شوند و براي به دست آوردن اطمينان پول پرداخت مي كنند.در صورت از دست دادن شغلشان دچار افسردگي،بيماري هاي رواني مي شوند و يا گاهاً حتي به خودكشي دست مي زنند.دوست دارند كه خدمت كنند به ديگران و دريافته اند كه تنها راه براي توسعه توانايي هاي شخصي اشان استفاده از آنها در خدمت به ديگران هست.ارتباط خوبي با ارباب رجوع برقرار مي كنند.براي بقاء زندگي مي كنند. هنوز تحت اين تصور غلط هستند كه بقاء شايسته ترين چيزي هست كه شما آن را در وهله اول جستجو مي كنيد.هرگز به واسطه تغييرات جهان پيرامون خود مضطرب نمي شوند چون كه آن را چيزي طبيعي مي دانند.و در برابر تغييرات سازماني مقاومت نمي كنند.به آساني مضطرب مي شوند و احساس مي كنند كه به طور شخصي به واسطه تغييرات جهاني و بومي در معرض تهديدند.در برابر تغييرات سازماني به شدت مقاومند.دريافته اند كه چيزي كه آنها در جهان بيرون جستجو مي كردند (آرامش،عشق،خشنودي،رضايت) در درون آنهاست و مي توانند هيچ وقت آنها را از دست ندهند.اين افراد هنوز در جستجوي عشق و شادي در جهان و ديگران هستند و بنابراين با تجربه مكرر نااميدي هنوز مواجه اند.كار را به عنوان يك وسيله خلاقيت، ابراز خود و يادگيري مي بينند و پول را يك پاداش دوم به حساب مي آورند.كار را به عنوان يك عمل خسته كننده لازم مي دانند، كه ميروند به محل كار و مقداري پول براي پرداخت صورتحساب ها مي گيرند.افراد را به عنوان انسان مي بينند كه داراي قوت ها،ضعف ها،نيازها،ملاحظات و خواسته هايي هستند.ارتباطات اغلب قبل از وظيفه مي آيد.به افراد به عنوان ابزاري در انجام دادن شغل،رسيدن به اهداف، و دستيابي به هدف نگاه مي كنند.وظيفه اغلب قبل از ارتباطات مي ايد.تمايل به داشتن يك زندگي آرام دارند، يك فرصت براي ايفاي نقش و خلاقيت.تمايل به داشتن يك زندگي كاملاً تجاري دارند.و منافع شخصي براي آنها در درجه اول اهميت قرار دارد (ساغروانی ،1388،ص114) 2-54- ده عامل که در ترکیب با یکدیگر هوش معنوی را شکل می دهد: -دیدگاهی وسیع تر اتخاذ کنید که این دیدگاه در بر گیرنده: -احترام به تمام موجودلت زنده - تأیید اینکه شما جزیی از این جهان هستید -اعتقاد به توانایی شما برای ایجاد تغییر - ارزش های خود را کشف کنید - ارزش های شما رفتارتان را تعیین می کند و تأثیر شگرفی در امکان موفقیت شما در زندگی دارند. - ارزش های معنوی و اخلاقی خود را انتخاب و آن ها را تمرین کنید. - چشم انداز داشته باشید و هدف از زندگی را بدانید. - با دریافت هدف زندگی، زندگی شما معنا و جهت خواهد یافت و شما سالم تر، نیرومند تر و مطمئن تر می شوید. - دلسوزی و رحم داشته باشید. - بدهید و دریافت کنید نیکو کاری و قدردانی مانند دم و بازدم هستند. - شوخ طبع باشید، شوخ طبعی از رنج های شما می کاهد و شما را در مسیر زندگی قرار می دهد. - به سوی بازی های دوران کودکی حرکت کنید. این توصیه به معنای داشتن ویژگی های دوران کودکی از جمله ابراز حالت هایی مانند عشق بدون قید و شرط،صراحت،کنجکاوی و ... است. - آرامش داشته باشید و از اضطراب بپرهیزید. - قدرت آداب (آیین مذهبی) را جدی بگیرید. عمل به آیین مذهبی،فرصتی باری تولد دوباره و ثبات فراهم می کند و احساس رابطه با خود و دیگران را تقویت می کند. - عشق همه آن چیزی است که شما نیازمند آن هستید. دهمین ویژگی هوش معنوی بیان عشق به خود،دیگران وجهان اطراف می باشد. (غباری بناب،13.89) 2-55- برخي کاربردهاي هوش معنوي  در زندگي روزمره: آموزش  هوش معنوي براي شغل، بهداشت، تحصيل و شخصي که در پي پرورش راه حل‌هاي هوشي بالا هستند مفيد است. بر روي انتخاب منابع دروني و چگونگي بکارگيري آن در تمام لحظات زندگي تمرکز کنيد. آموزش SQ، اساسي براي مهارت‌هاي رهبري در همه لحظات زندگي است. درکي که ما از خود و ديگران داريم اين است که براي فرصت‌ها، شناخته شدن و مورد تأييد قرار گرفتن، با ديگران رقابت مي‌کنيم. انواع هوش هايي که قبلاً شناختيم نيز بر اين رقابت و تفاوتها تأکيد مي‌کنند. هوش معنوي رسالتي متفاوت دارد و همگرايي افراد را به نحو مطلوبي افزايش مي‌دهد(مشاركت گروهي). براي اينکه اثر بخش‌ تر باشيم بايد در جستجوي سطح جديدي از هوش باشيم تا با فشار رواني کمتر، کار بيشتري انجام دهيم. ما همه روزه در حال معرفي خودمان هستيم. تغيير نيازها و شيوه‌ها فقط بخش کوچکي از مهارت‌هاي معرفي خودمان است. وقتيکه SQ در زندگي بيشتر شود، خود به خود هوش دروني خود را آزاد مي‌سازيم. 2-56- هوش معنوي و سلامت روان رويكردهاي معنوي به دانش و سلامت اخيرا مورد تاكيد و توجه محققان و اساتيد قرار گرفته است. همان گونه كه در قسمت هاي قبلي اشاره شد، برخي ازمطالعات تحقيقاتي به بررسي تاثير معنويت بر سلامت پرداخته است. در كشورهاي توسعه يافته، دانشكده هاي پزشكي مواد آموزشي درباره مذهب، معنويت و سلامت را در محتواي درسي خود گنجانيده اند. متخصصان سلامت روان نيز قدرت هوش معنوي را تشخيص داده اند كه برخي آن را به اين صورت تعريف مي كنند: ظرفيت احساس كردن و نيز درك و توجه به والاترين قسمت هاي وجود خود، سايرين و جهان پيرامون مان .آنچه كه بين هوش احساسي و معنوي و معنويت تفاوت قايل مي شود اين است كه هوش احساسي به كشف به عقل وحكمت در امر مسايل احساسي و شعوري مي پردازد. همه ما با توانايي در تكامل هوش احساسي متولد مي شويم اما گروه كمي از ما از آن استفاده مي كنيم در حالي كه بهره وسود آن بسيار است. پژوهش ها و بررسي هاي مختلف نشان داده اند که ميان معنويت و هدف زندگي ، رضايت از زندگي و سلامت ، همبستگي وجود دارد (جورج و همکاران ، 2000 ، کاس و همکاران ، 1991، همچنين ر.ک : ويچ . چيل ، 1992) مثلاً المر و همکارانش در بررسي تحقيقات انجام گرفته در مورد اثرات معنويت بر سلامت فرد ، دريافتند که معنويت با بيماري کمتر و طول عمر بيشتر همراه است. افرادي که داراي جهت گيري معنوي هستند ، هنگام مواجهه با جراحت ، به درمان ، بهتر پاسخ مي دهند و به شکل مناسب تري با آسيب ديدگي و بيماري کنار مي آيند (ايمونز ، 2000) و ميزان افسردگي در آن ها کمتر است. (مک دونالد ، 3002) همچنين شرايط نشان مي دهند که تمرينات معنوي افزايش دهنده آگاهي و بينش نسبت به سطوح چندگانه هوشياري (تعمق) هستند و بر عملکرد افراد تأثير مثبتي دارند. وِآن را در پژوهش خود در اندازه گيري ميزان توجه و اجراي آزمون انعطاف شناختي در دو گروه آزمايشي و کنترل ، نشان داد که تعمق (انجام تمرينات تعمق برتر يا تي ام) ، رشد ذهني را به شکل مثبتي تحت تأثير قرار مي دهد. کرانسون و همکاران نيز نشان دادند که تمرينات تي ام در يک دوره دو ساله باعث بهبود نمره هوشبهر ، توانايي يادگيري و زمان واکنش در گروه آزمايشي شده است. (به نقل از : آمرام ، 2005). روي هم رفته ، بايد گفت که نياز به معنا لازمه ي وجود سلامت رواني است که در همه ي کارکردهاي ذهني نمايان مي شود . اين کارکرد مغز است که هوش عقلاني ، هوش هيجاني، و هوش معنوي را با يکديگر پيوند مي دهد ؛ ولي سرانجام ، اين رشد هوش معنوي است که تلاش مي کند تا کل زندگي انسان در زمينه ي گسترده تري از دنيا جاي گيرد و فرد را در بستري از تجربه قرار دهد. 2-57- کاربرد هوش معنوي در محيط کارهوش عقلايي با حقايق و اطلاعات سر وکار دارد، و براي تصميم‌گيري از منطق و تحليل استفاده مي‌کند. هوش عاطفي نيز براي درک و کنترل عواطف و احساسات شخص و حساس بودن نسبت به احساسات و عواطف ديگران ضرورتدارد. به عقيده مايک جورج (2006) که مدرس دوره‌هاي هوش معنوي جهت بهبود مهارت‌هاي مديريت و رهبري است، هوش معنوي لازم است براي:  يافتن و بکارگيري عميق‌ترين منابع دروني که قابليت توجه و قدرت تحمل و تطابق با سايرين را به ما مي‌دهد.  ايجاد احساس هويت فردي روشن و باثبات در محيط روابط کاري متغير  توانايي درک معناي واقعي رويدادها و حوادث، وقابليت معنادار کردن کار  شناسايي و همسو‌سازي ارزش‌ها با احساس هدفي روشن  زندگي کردن با اين ارزش‌ها و بدون سازش‌پذيري که منجر به حس انسجام مي‌شود  درک اين که نفس کجا و چگونه مانع از کارهاي بالا مي‌شود، يعني درک و اثرگذاري بر علت حقيقي يکي از پيامدهاي ايجاد و تمرين هوش معنوي توانايي حفظ آرامش و تمرکز در مواجهه با بحران و آشوب، گرايشي فداکارانه و عاري از خودخواهي نسبت به سايرين، و ديدگاه روشن‌تر و آرام‌تر نسبت به زندگي. با وجود اين که بسياري افراد تصور مي‌کنند هيچ چيز معنوي در کار يا محيط کاري وجود ندارد، حوزه‌هاي بسياري در زندگي کاري وجود دارند که مي‌توان هوش معنوي را در آنها بکار گرفت. سه حوزه مهم‌از نظر جورج (2006) عبارتند از: - امنيت شخصي و تاثير آن بر اثربخشي شخصي: هوش معنوي کمک مي‌کند که ثبات و اعتماد به نفس افراد افزايش يابد و راحت‌تر با مسائل کاري کنار بيايند. - ايجاد روابط و ادراک بين افراد: به بهبود ارتباطات و درک ديگران در محيط کار کمک مي‌کند. - مديريت تغيير و از ميان برداشتن موانع: به غلبه بر ترس‌هاي ناشي از تغيير کمک مي‌کند.(عبدالله زاده و همکاران،1388)) مایک جرج (2006) کاربردي عملی از هوش معنوی در محل کار را ارائه کرد که می‌گوید: هوش جدید و عمیق‌تر برای کمک به یک مدیر برای مدیریت بهتر و یک رهبری مؤثرتر نیاز است؛ زيرا هوش معنوی باعث مدیریت بهتر و کار مؤثرتر کارمندان می‌شود. (میرجلیلی و شفیعی،1391) 2-58- هوش معنوی، معنویت، مدیریت و رهبری:همانند بهره هوشی و هوش عاطفی، هوش معنوی نیز در مدیریت و رهبری بسیار کاربرد دارد. بایرمن و ویتی ادعا می‌کنند یک پارادایم مدیریتی جدید که معنویت را در بر می‌گیرد در حال ظهور است. پارادایم جدیدی مدیریت حاصل تغییر در سطح هوشیاری کارکنانی و مدیرانی است که در محیط کار خود در پی معنای بیشتری هستند. افرادی که دیدگاهی معنوی دارند، نسبت به تغییر پذیراتر هستند، در زندگی خود احساس هدفمندی و معنا دارند، اهمیت اتصال به یک کل بزرگ‌تر را می‌فهمند، و ادراک و بیانی فردی از معنویت خود دارند. این افراد از ذهنیت وفور برخوردارند یعنی باور دارند که منابع کافی برای همه وجود دارد و نیازی به رقابت نیست. در نتیجه این افراد راحت‌تر به یکدیگر اعتماد می‌کنند، اطلاعات و کارشان را به مشارکت می‌گذارند و با هم‌کاران و اعضای گروه‌شان هماهنگ می‌شوند تا به اهداف متقابل‌شان دست پیدا کنند. افراد در سلسله مراتب سازمان‌هایی که گرایش معنوی دارند، برای توانمندسازی یکدیگر تلاش می‌کنند. افرادی که در پارادایم معنویت زندگی می‌کنند در تصمیم‌گیری‌ها بیشتر به بصیرت و عواطف توجه می‌کنند و در موقعیت‌های تعارض بیشتر از استراتژی‌های همکاری برد-برد استفاده می‌نمایند .اخیرا تحقیقات زیادی در زمینه معنویت در محیط کار انجام شده‌است. محققان بیان می‌کنند که تشویق معنویت در محیط کار می‌تواند منجر به مزایا و منافعی از قبیل افزایش خلاقیت، افزایش صداقت و اعتماد، افزایش حس تکامل شخصی، افزایش تعهد سازمانی، بهبود نگرش‌های شغلی کارکنان همچون افزایش رضایت شغلی، مشارکت شغلی، و نیز کاهش نیات ترک محیط کار، افزایش اخلاق و وجدان کاری، انگیزش بیشتر، و نیز عملکرد و بهره‌وری بالاتر شود (فتاحی، ۱۳۸۶). پیشینه تحقیقات تحقیقاتی که به طور غیر مستقیم در ارتباط با پژوهش موردنظر انجام شده از قرار زیر است: -اردشیر کیانی ، شکوه نوابی نژاد وخدابخش احمدی پژوهشی در سال 1387 با عنوان بررسی ویژگی های شخصیتی و رعایت اخلاق حرفه ای انجام دادندکه برای این منظور 110 نفر ازمشاوران و روانشناسان تهران به روش نمونه گیری و با پرسشنامه ویژگی های شخصیتی و اخلاق حرفه ای مورد ارزیابی قرار گرفتند نتایج پژوهش نشان داد که ویزگی های شخصیتی با میزان رعایت اخلاق حرفه ای رابطه معناداری دارد. - محمد رضا نکویی و مریم نکویی زاده پژوهشی با عنوان اخلاق حرفه ای و پیامدهای آن در کارکنان خدمات پس از فروش صنعت خودرو سازی انجام دادند یافته های پژوهش نشان دادکه ارزش های اخلاقی،سیستم پاداش و تنبیه،ترک خدمت و جو اخلاق سازمان به طور مستقیم بر روی رفتار اخلاقی تاثیر می گذارند. -حسین کریمی مونقی و دیگران پژوهشی در سال 1390با عنوان بررسی رابطه هوش معنوی و صلاحیت بالینی پرستاران در دانشگاه علوم پزشکی مشهد بر روی 212 پرستار از طریق نمونه گیری چند مرحله ای انجام دادند. یافته های پژوهش نشان داد که رابطه معنادار مثبتی بین هوش معنوی و صلاحیت بالینی پرستاران وجود داشت. -محدثه لطفی و سمیه سیار به برسی رابطه بین هوش معنوی وسلامت روان افراد 15 سال به بالای شهرستان بهشهر در سال1387 پرداخته اند که نتایج آن بدین صورت است: روش این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی می باشدو جامعه آماری آن جمعیت شهری شهرستان بهشهراست ، حجم نمونه 35 نفر و جهت جمع آوری اطلاعات از دو پرسشنامه هوش معنوی و سلامت عمومی استفاده شده و برای تجزیه و تحلیل سوال ها از روش های آماری توصیفی و استنباطی مثل روش همبستگی پیرسون و آزمون tمستقل به کار گرفته شد نتیجه پژوهش نشان داد بین هوش معنوی و سلامت روان رابطه وجود دارد. - جورج و همكاران،2000؛ كاس و همكاران، 1991، همچنينز.ك: ويچ و چيل،1992. المر و همكارانش در بررسي تحقيقات انجام گرفته در مورد اثرات معنويت بر سلامت فرد، دريافتند كه معنويت با بيماري كمتر و طول عمر بيشتر همراه است. افراد داراي جهت گيري معنوي هنگام مواجهه با جراحت به درمان بهتر پاسخ می دهند و به شكل مناسب تري با آسيب ديدگي كنار مي آيند. -ناصری (1386) در تحقیقی با عنوان بررسی مفهوم و مؤلفه های هوش معنوی و ساخت ابزاری برای سنجش که نمونه آماری آن دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی بوده است. در این تحقیق به مفهوم و مؤلفه های هوش معنوی پرداخته و یک آزمون استاندارد هوش معنوی همراه با روایی و پایایی 98% بدست آوردند که نشان دهنده همسانی و یکنواختی ماده های پرسشنامه بوده است. -آمرام (2009) در دانشگاه کالیفرنیا نیز برای اخذ درجه دکترا به موضوع همکاری و کمک هوش معنوی بر اثربخشی رهبران تجاری پرداخت در این پایان نامه از تجزیه و تحلیل های کیفی، آمرام 7 بعد مهم و چندین زیر موضوع هوش معنوی شناسایی و تأثیر آن بر رهبران تجاری مورد بررسی قرار گرفت که نتیجه تحقیقات تأثیر مثبت هوش معنوی بر اثربخشی رهبران تجاری را نشان می دهد. -کینگ (2008) در دانشگاه آنتاریوی کانادا برای اخذ درجه کارشناسی ارشد به بررسی، تعریف، مدل و اندازه گیری هوش معنوی پرداخت و نتیجه این پایان نامه به ارائهی مدل 4 بعدی منتیج شد که عبارتند از: آگاهی متعالی، ایجاد معنای شخصی، ایجاد موقعیت هوشیاری، تفکر وجودی انتقادی که هر یک از این ابعاد تعاریف مربوط به خود دارند. -فتاحی 01387) در مقاله ای تحت عنوان هوش معنوی، وحدت بخش دیگر انواع هوش به بررسی هوش معنوی و کاربردهای آن، بویژه در مدیریت و رهبری پرداخت و بیان می کند که در واقع هوش معنوی را باید یکی از جنبه های کاربردی مفهوم معنویت قلمداد کرد. در این مقاله مفهوم هوش معنوی و جنبه های مختلف آن همچون مسیر توسعه، تطابق آن با معیارهای هوش، مزایا، کاربردها و چگونگی سنجش آن، به تفصیل مورد بررسی قرار می گیرد. -غباری بناب و همکارانش (1386) در مقاله ای تحت عنوان هوش معنوی پس از ارائه تعریف هوش و معنویت، به نظرات مختلفی که در مورد هوش معنوی وجود داشته، پرداخته اند. ابعاد و ویژگی های هر یک از آنها و پژوهش های مربوط به اثرات مثبت هوش معنوی در زندگی فردی و اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته او سپس این مفهوم ازدیدگاه دینی، مورد بررسی قرار گرفته است همچنین برخی از خصوصیات و روش های تقویت آن بیان شده و همچنین تفاوت های هوش متعارف وهوش معنوی بیان گردیده است. -صمدی در مقاله ای تحت عنوان هوش به مفهوم تجربهی معنوی به عنوان یک سازوکار حل مشکل که خود موضوع های محوری و زیرمجموعه مفهوم هوش است و سپس جایگاه عصبی آن در مغز انسان پرداخته می شود. سرانجام معنویت به عنوان شکلی از هوش که می تواند همچون مسئله پی قابل عرضه شود، بررسی می شود. - فرای(2008) اثرات مهم و مثبت رهبری معنوی را بر رضایت از زندگی کارکنان تعهد سازمانی، بهروی و رشد فروش را حمایت و تأیید می کند. او رهبری معنوی را پارادایمی برای تحول سازمانی، یادگیری سازمانی و برانگیختگی درونی می داند. تئوری رهبری معنوی از طریق مدل انگیزش درونی توسعه یافته است که بصیرت، امید و ایمان، عشق نوعدوستانه، توری های معنویت در محیط کار و انسان معنوی را با هم ترکیب کرده است. -کریشناکومرونک (2002)، پیامدهای تشویق معنویت در سازمان را افزایش خلاقیت صداقت، اعتماد، حس کامیابی شخصی، تعهد سازمانی و در نهایت افزایش عملکرد سازمانی می داند و میلیمان (2003) بررسی کرد که چگونه معنویت در محیط کار با تعهد سازمانی، درگیری شغلی و رضایت شغلی ارتباط دارد. نتایج کار وی نشان داد که کار با معنا منجر به تعهد عاطفی، رضایت شغلی، درگیری شغلی و عزت نفس می شود. -ریگو (2008) پنج بعد معنویت در محیط کار (احساس هدف مشترک، همترازی ارزش های فردی با ارزش های سازمانی، حس مشارکت با جامعه، لذت از کار و فرصت برای زندگی معنوی را با سه بعد تعهد عاطفی، مستمر و هنجارهای سنجیده که نتایج نشان می دهد معنویت یا تعهد عاطفی و هنجاری رابطه دارد. -محمدنژاد و همکارانش (1388) در مقاله ای تحت عنوان مفهوم هوش معنوی مبتنی بر آموزه های اسلام به تبیین معنویت و هوش معنوی از منظر مکاتب نوظهور، اصول و مؤلفه های هوش معنوی از نظر اسلام که به عنوان کامل ترین مکتب آسمانی بیان می شود، پرداختند. منابع -ابراهیمی کوه بنای،شهین .1390. بررسی رابطه هوش هیجانی و هوش معنوی با رضایت از زندگی در دانش آموزان تیز هوش دختر دبیرستان بیرجند،پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه آزاد قاین -ایمانی ، مرتضی و حقیق رامش .1390. هوش معنوی اتحاد دوباره میان خود و خویشتن.ماهنامه تدبیر،ش231. -اوماسکاران .1388. روشهای تحقیق در مدیریت،ترجمه ی محمد صائبی ومحمود شیرازی، تهران: مؤسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی . -برجعلی،زهرا و دیگران.1391. بررسی تأثیر فرایند یادهی و یادگیری الکترونیکی تحت وب در ارتقاء آگاهی های شناختی و تقویت مبانی اخلاق حرفه ای پزشکی، خلاصه مقالات سیزدهمین همایش کشوری آموزش علوم پزشکی ساری -پوریانسب،امیر.1379. اصول اخلاق حرفه ای.نشریه اقتصاد،ش137، 16-20. -تقی زاده،سلیمان.1388. اصول اخلاق حرفه ای.ماهنامه صنعت و کارآفرینی،ش42، 20 -حبیبی قاینی بایگی،مریم.1386. اخلاق حرفه ای در موزه داری ،پایان نامه کارشناسی موزه داری، -حسنی زاده،مهتاب.1391.ساخت و اعتبار یابی ابزار اندازه گیری هوش معنوی در دانش آموزان متوسطه بندرعباس،پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه هرمزگان -جهانی،حوریه.1389.بررسی رابطه هوش معنوی و تعهد کارکنان، پایان نامه کارشناسی ارشد -گیوریان، حسنو فیروز دیندار فرکوش.1390.مدیریت و اخلاق سازمانی،تهران :پیک جهان -ساغروانی ،سیما.1388.هوش یعد ناشناخته بشر،تهران:آهنگ قلم -ساغروانی،سیما.1389. بهره های هوش معنوی برای فرد و سازمان. ماهنامه تدبیر،ش215، 35-39. -سهرابی،فرامرزو اسماعیل ناصری.1391.هوش معنوی و مقیاس های سنجش آن،تهران :آوای نور -سلامتی ،مصطفی.1388. اخلاق حرفه ای.نشریه مهارت،ش62 شهرکی واحد،عزیزو دیگران.1388.اخلاق حرفه ای در هوشبری و اتاق عمل. تهران:جامعه نگر -صادقی فرجاد،مهدی.1386. اخلاق حرفه ای.ماهنامه تدبیر،ش184 -صدری فرد،عصمت و شعبان طاهری.1389. اخلاق حرفه ای در کتابداری،تهران: دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات -عزیزی،نعمت الله .1389. اخلاق حرفه ای در آموزش عالی. نشریه فرهنگ و هنر. -عبدالله زاده، حسین و دیگران .1388. انتشارات:تهران -غباری بناب،باقر و دیگران.1386. هوش معنوی.فصلنامه علمی پژوهشی اندیشه نوین دینی،ش10، 25-147 --فرامرز قراملکی،احد.1380. اخلاق حرفه ای در مدیریت علوی. نشریه فلسفه و کلام.ش32و33 -فرامرز قراملکی، احد.1382. اخلاق حرفه ای.انتشارات :تهران -فرامرزقراملکی ،احد.1385.سازمان های اخلاقی در کسب و کار،قم:مجنون -فرامرزقراملکی ،احدو رستم نوچه فلاح.1386.موانع رشداخلاق حرفه ای در سازمان ها، تهران:مؤسسه فرهنگی دین پژوهی بشرا -فرامرزقراملکی ،احد.1388.اخلاق سازمانی،تهران: سرآمد - مطهری ،مرتضی.1362.فلسفه اخلاق،تهران :بنیاد 15خرداد -معین،محمد.1364.فرهنگ فارسی،تهران:امیرکبیر -مکارم شیرازی،ناصر.1377.زندگی در پرتو اخلاق،قم:نسل جوان -مک ناتان، دیوید.1383. نگاه اخلاقی درآمدی به فلسفه اخلاق، ترجمه دکتر حسین میانداری، تهران:سمت .-ماکسول،جان.1386.اخلاق حرفه ای در مدیریت.ترجمه شمس آفاق یاوری.تهران:فرا -محمودی زاده ،محمدرضا ومریم نکویی زاده.1388.اخلاق حرفه ای و پیا مد های آن در کارکنان خدمات پس از فروش صنعت خودروسازی .نشریه فردا،ش22، 3-14 -محمد نژاد ، حبیب و دیگران.1388. هوش معنوی مبتنی بر آموزه های اسلام. ماهنامه تدبیر،ش203. -منزل،دونالد سی.1389. مدیریت اخلاق حرفه ای برای مدیران سازمان های دولتی و خصوصی. ترجمه علی اکبر احمدی و دیگران.تهران:مهکامه -مقیمی، محمد و مجید رمضان.1390. روانشناسی سازمانی،انتشارات:راه دان -متولی حقی،فرزاد و همکاران.1391. بررسی اجمالی اخلاق پزشکی و ارائه چالش ها و راهکار ها، خلاصه مقالات سیزدهمین همایش کشوری آموزش علوم پزشکی ساری. .-میر جلیلی،مهدی و میثم شفیعی.1391.تحلیلی بر هوش معنوی کارکنان سازمان بهزیستی شهرستان یزد، فصلنامه علمی ترویجی اخلاق، سال دوم ،ش5،صفحات94-65 -نصر اصفهانی، نرگس.1391 .رابطه ویژگی های شخصیتی با هوش معنوی و کیفیت زندگی در دانشجویان دانشگاه غلامه تهران.مجله پژوهش و سلامت.ش2. -هس مر،ال.تی .1377. اخلاق در مدیریت. ترجمه:محمد اعرابی و داود ایزدی، تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی. -هیوم،دیوید.1388. جستاری در باب اخلاق. ترجمه:مجید داودی،انتشارات:تهران. References Fatimah Abdullah.2012. Teaching Islamic Ethics and Ethical Training: Benefiting From Emotional and Spiritual Intelligence, International Journal of Humanities and Social Science, Vol. 2 DELA PEÑA III, SALVADOR C. 2010. Spiritual Intelligence and Work Stress among Basic Education Faculty of a Private Non- Sectarian School, Liceo Journal of Higher Education, Vol. 6 Yahyazadeh-Jeloudar Soleiman and Fatemeh Lotfi-Goodarzi .2012. What Is the Relationship between Spiritual Intelligence and Job Satisfaction among MA and BA Teachers?, International Journal of Business and Social Science, Vol. 3 OMIDI MONA and SHIRIN SADAT SHAFIEI .2012. The Relationship Between Teachers’ ThinkingStyles and Girl Students’ Spiritual Intelligence(SI) in Tehran’s High Schools, Iran, IAMURE International Journal of Education, Vol. 3

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه آنلاین فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید