ملاک ها و سبب شناسی اختلالات رفتاری در کودکان (docx) 47 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 47 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
دانشگاه آزاد اسلامی
واحد علوم و تحقیقات هرمزگان
پایاننامه کارشناسی ارشد رشته روان شناسی) M.A (
گرایش: بالینی
عنوان:
دکتر کورش محمدی
نگارنده:
فتانه فرخنده
سال تحصیلی:1393-1392
سپاسگذاری:
به يقين، نگارش اين پاياننامه، بدون راهنماييهاي سودمند استادان ارجمندم، سرکار خانم دکتر مریم صادقی فرد(استاد راهنما) و جناب آقای دكتر کورش محمدی (استاد مشاور) امكانپذير نبود، حضور همگي اين بزرگوارانِ انديشمند را در اين دوره از سالهاي عمر و تحصيلم ارج مينهم، و از ايشان صميمانه سپاسگزاري مينمايم.
تقدیم به:
پدر و مادر عزیزم که صبورند و مهربان
و همسر باوفا و گرامی ام که در طول دوران تحصیل همواره یار و یاور و مشوق اینجانب بوده اند
فهرست مطال
2-3- موضع گیری نظری در خصوص اختلالات رفتاری کودکان .................................................. 58
2-3-1- تعریف اختلالات رفتاری کودکان با توجه به مفهوم بهنجاری............................................58
2-3-2- ملاک های اختلال رفتاری ................................................................................................. 59
2-3-3- شیوع اختلالات رفتاری در کودکان ................................................................................... 62
2-3-4- سبب شناسی اختلالات رفتاری در کودکان ........................................................................62
2-3-5-سلامت روان در والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری..................................................67
2-3-6- مشکلات ارتباطی والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری ............................................68
2-3-7- استرس والدینی در والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری ............................................70
2-3-7-1- تشخیص اختلالات رفتاری در کودکان ...........................................................................73
2-3-7-2- مشکلات رفتاری وارتباطی کودکان ................................................................................73
2-3-7-3- سن کودک ......................................................................................................................74
2-3-7- 4- مسائل مالی ....................................................................................................................75
2-3-7-5- واکنش جامعه ................................................................................................................75
2-3-7-6- انزوای والدین .................................................................................................................75
2-3-7-7- ناسازگاری در روابط زناشویی ........................................................................................76
2-3-7-8- مشکلات خواهران وبرادران ...........................................................................................76
2-3-8- سازگاری با استرس در والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری ......................................76
2-4- یافته های پژوهشی در داخلی وخارجی در قلمرو موضوع مورد بررسی .................................78
2-4-1- یافته های پژوهشی در داخل کشور ....................................................................................78
2-4-2- یافته های پژوهشی در خارج کشور.....................................................................................80
1-7 تعاریف نظری وعملیاتی پژوهش
1-7-1 تعاریف نظری
اختلالات رفتاری: رفتارهای گوناگون افراطی، مزمن و انحرافی که گستره آن شامل اعمال تهاجمی یا برانگیختگی ناگهانی تا اعمال افسردهگونه و گوشهگیرانه می باشد و بروز آنها به دور از انتظار مشاهده کننده است، به طوریکه وی آرزوی توقف اینگونه رفتارها رادارد. اختلالاترفتاری شامل رفتارهایی که ناهنجاریزاست و با هنجارهای تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، همخوان نیست و باعث ایجاد مشکل در خانواده، محیط تحصیلی و ... میشود و عملکرد کودک را مختل می سازد، میباشد (سادوک و سادوک، 2009 ترجمه سبحانیان و رفیعی،1387).
1-7-2 تعاریف عملیاتی
اختلالات رفتاری : در تحقیق حاضر منظور از اختلالات رفتاری، نمره ای است که از آزمون اختلالات رفتاری راتر به دست میآید.
2-3. موضعگيري نظري درخصوص اختلالات رفتاری کودکان
2-3-1. تعریف اختلالات رفتاری کودکان با توجه به مفهوم بهنجاری
تشخیص رفتار بهنجار از نابهنجار اغلب مشکل است. هرچند برای تعریف رفتار بهنجار چندین مدل ارائه شده است اما هیچ یک از تعاریف ارائه شده آنقدر جامع نیست که همه موارد نابهنجار یا اختلالات روانی یا رفتاری را در بر گیرد. بنابراین در این مورد اتفاق نظر کلی وجود ندارد (اتکینسون و همکاران، 2006).
در آسیبشناسی روانی کودکان و نوجوانان نیز بحث از بهنجار و نابهنجار و تعیین مرز مشخص بین این دو کار آسانی نیست. قرار گرفتن کودک در فرایند رشد، رسش و تغییرات قابل مشاهده در رفتارهای عاطفی، شناختی و هیجانی این مشکل را دو چندان میکند و ناتوانی کودک در قضاوت بین درست و نادرست و عدم کنترل برخی رفتارهای خود، تصمیمگیری در مورد رفتارهای او را دشوار میسازد. در اکثر موارد تفاوت بین رفتار بهنجار و نابهنجار در کودکان بوضوحی که در مورد بزرگسالان تعیین میشود قابل تعیین نیست. تمام کودکان گاهگاهی رفتار غیر انطباقی مانند شب ادراری یا حملات قشقرق نشان میدهند. چنین رفتاری ممکن است نتیجه استرس خاص بوده و پاسخی بهنجار در مرحله خاصی از رشد باشد. پیت (1998) کودک با اختلال رفتاری را کودکی میداند که رفتارهایش به اندازهای نا مناسب است که شرکت او در کلاس باعث از هم گسیختن حواس یا آشفتگی ذهنی سایر همسالان باشد و نیز فشاری بیش از حد به معلم وارد کند. بر طبق نظر هرینگ (1993) کودکی که به علت جسمی یا تاثیرات محیطی به طور مزمن دارای یکی از ویژگیهای زیر باشد، کودکی با اختلال رفتاری است:
1- ناتوانی در یادگیری متناسب با بهره هوشی، توانایی حسی- حرکتی و رشد فیزیکی
2- ناتوانی در پاسخگویی به شرایط زندگی روزمره
3- ناتوانی در ایجاد و حفظ روابط اجتماعی مناسب
4- رفتارهای افراطی (فعالیت بیش از اندازه، بیشفعالی و یا رفتارهای افسردهگونه و گوشهگیرانه).
کرک (2001) رفتاری را انحرافی و واجد اختلال تلقی میکند که ضمن نامتناسب بودن با سن فرد، شدید، مزمن یا مداوم بوده و گستره آن شامل رفتارهای بیشفعالی و پرخاشگرانه تا رفتارهای گوشهگیرانه است. ویژگی این رفتارها این است که اولا تاثیر منفی بر فرایند رشد و انطباق مناسب با محیط کودک دارد ثانیا مزاحمت برای زندگی دیگران را بوجود میآورد(سیف نراقی و همکاران،1384).
2-3-2. ملاکهای اختلال رفتاری
با توجه به تعاریف فوقالذکر، اختلال رفتاری نیز نوعی رفتار نابهنجار میباشد که در اینجا
ملاکهای آن مورد بررسی قرار میگیرد. بر اساس نظریات مختلف، برای تفکیک رفتار بهنجار از اختلال رفتاری چندین ملاک وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
1- تناسب با سن
کودکان در سنین گوناگون به گونههای متفاوت رفتار میکنند. بنابراین کسانی که با کودکان کار میکنند باید با دامنه رفتار در سنین مختلف آشنا باشند تا بتوانند رفتار بهنجار را از نابهنجار تفکیک کنند. به عبارت دیگر از جایی که کودکان به سرعت و غیرمنتظره تغییر میکنند، نمیتوان کارکرد آنان را بدون در نظر گرفتن هنچارهای سنی . رشدی ارزیابی کرد(نلسون و همکاران،2003).
2- تداوم
هنگام بررسی درباره اختلالات رفتاری کودکان همواره باید دقت کرد که رفتار دشوار از چه زمانی شروع شده، چه نوسانی داشته و به چه صورت ادامه داشته است. با توجه به اینکه بعضی از رفتارهای دشوار کودکان در مراحل خاصی از رشد بروز میکند، از اینرو زمانی میتوان آنها را اختلال نامید که بعد از این دوره رشد نیز ادامه داشته باشد. برای مثال مکیدن انگشت در دوره شیرخوارگی یک عمل طبیعی محسوب میشود، ولی اگر این عمل در مراحل بعدی رشد به شدت ادامه یابد و منجر به بروز مشکلات دیگر از جمله گوشهگیری، پرخاشگری و غیره شود، اختلال محسوب میشود(نلسون و همکاران،2003).
3- هنجارهای اجتماعی- فرهنگی
شاید جامعترین ملاک برای قضاوت در مورد اختلالات رفتاری کودکان نقش هنجارهای اجتماعی- فرهنگی باشد که سالها قبل توسط انسان شناسی به نام بندیکت (1934) به صورتی موثر شرح داده شده است. وی پس از مطالعه وسیعی که در مورد فرهنگهای مختلف به عمل آورد ابراز داشت که هر جامعه رفتارهای معینی را انتخاب میکند که مناسب آن است و افراد خود را به گونهای پرورش میدهند که طبق آن عمل کنند. افرادی که بر اثر موضعگیریهای قبلی، سرشت، خلق و خو و یا تجربههای اکتسابی این رفتارها را از خود بروز ندهند، اجتماع آنها را افرادی کجرو و منحرف میشناسد. انحراف این افراد همیشه نسبت به معیارهای اجتماع سنجیده میشود. هنجارهای فرهنگی، در مورد کودکان و بزرگسالان هر دو مصداق دارد (نوابینژاد،1387).
4- دامنه اختلال
مشکلات محدود، نگرانی کمتری را ایجاد میکنند، در حالیکه مشکل هرچه فراگیر تر باشد، موجب نگرانی بیشتر میشود. علائم منحصر به فرد ممکن است جای نگرانی زیادی نداشتهباشد، در حالی که هرچه علائم شدیدتر و متنوعتر و بیشتر میشوند، مشکلات و در نتیجه نگرانیها و ناتوانیهای بیشتری را بوجود میآورند و در نتیجه قضاوت در مورد نابهنجار بودن رفتار آسانتر خواهد بود(نلسون و همکاران،2003).
5- تناسب با جنس
یکی از یافتههای بارز در زمینه اختلالهای رفتاری کودکان این است که در پسران، اختلالهای رفتاری از تنوع و گستردگی بیشتری در مقایسه با دختران برخوردار است. این گستردگی شامل اختلال شدید روانی، تحرک بیش از حد، خیس کردن رخت خواب، رفتارهای ضد اجتماعی و مشکلات یادگیری است. در دختران اختلالهای روانی بیشتر شامل مساله کمرویی شدید، ترس و اضطراب و گلایه از وضعیت جسمانی و مشابه آن است (نوابینژاد،1387).
6- موقعیت
رفتارهای نامطلوب در هر جامعه و در همه موارد تکرار میشود. به عبارت دیگر، معمولا این گونه رفتارها در هر موقعیتی از کودک سر میزند. برای مثال ترسیدن کودک غیر عادی نیست، اما اگر این ترس در موارد و موقعیتهای زیادی وجود داشته باشد، غیر عادی است. همچنین افسردگی و انزوای کودکان زمانی اختلال محسوب میشود که کودک در هر موقعیتی این حالت را داشتهباشد. اما چنانچه کودکی به خاطر از دست دادن یکی از عزیزان افسرده و غمگین باشد، اختلال محسوب نمیشود. به طور کلی برای اینکه بتوانیم بگوییم یک رفتار کودک اختلال است یا نه بایستی معلوم کنیم که آیا رفتار مورد نظر در رشد و گسترش سازگاری و بهزیستی کودک تولید اشکال خواهد کرد یا نه؟ این پیشبینی مستلزم مدنظر قرار دادن فراوانی، شدت و تداوم رفتار مورد نظر است. همانطور که ذکر شد بسیاری از موارد که بعنوان مشکل رفتاری در کودکان توصیف میشوند، را میتوان به عوان مشکلی گذرا در نظر گرفت، اما آن دسته از مشکلات رفتاری که از نظر شدت، فراوانی و تداوم از سن خاص کودک انتظار نمیرود میتواند اختلال رفتاری و پیشبینی کننده آسیبهای روانی بعدی باشد(نلسون و همکاران،2003).
2-3-3. شیوع اختلالات رفتاری در کودکان
تعداد و یا درصد کودکان مبتلا به اختلال رفتاری در جوامع مختلف و به طور متوسط طبق آمار سازمان بهداشت جهانی عبارت است از : یک درصد از کل کودکان. ریچمن (2001) در تحقیقات خود نشان داد که 22 درصد از کودکان پیشدبستانی دچار مشکلات حاد رفتاری هستند و در بین کودکان سنین بالاتر، آنهایی که در شهرهای بزرگ زندگی میکنند 25 درصد و کسانی که در شهرهای کوچک زندگی میکنند، تا نصف این رقم دارای مشکلات رفتاری هستند. در عین حال 20 درصد از نوجوانان و مخصوصا دختران نوجوان دچار مشکلات اساسی روانشناسی هستند. به عبارت بهتر، 20 درصد از کودکان و نوجوانان در هر سال مشکلات اساسی روانشناختی و ناراحتیهای روانی از خود نشان میدهند(نوابینژاد، 1387).
2-3-4. سببشناسی اختلالات رفتاری در کودکان
روابط سببی مستقیم بین عوامل زمینه ساز و مسائل آتی در کودکان وجود ندارد و ندرتا علت واحدی مسئول پیدایش اختلالات رفتاری کودکان است. آنچه میتوان گفت این است که انواعی از عوامل زیستی، روانی و اجتماعی در پیدایش اختلالات رفتاری به گونهای متداخل درگیر و سهیم هستند. باتلر و گولدینگ دریافتند که تعداد سیگارهایی که مادر میکشد با میزان شیوع حملات قشقرق در کودکان رابطه دارد. این رابطه را نمیتوان سببی تلقی کرد، اما ممکن است مکانیزمی که هنوز شناخته نشده است، این رویدادها را به هم ربط دهد. شاید مادران تنیده بیشتر سیگار میکشند یا انجام وظیفه مادری برای این مادران دشوارتر است.عواملی را که با مسائل رفتاری کودکان مرتبط هستند میتوان در
سه طبقه عمده جای داد:
1- عوامل سرشتی، ژنتیکی، مزاجی، بیماریها یا آسیبهای داخل رحمی و نارساییهای بدو تولد.
2- بیماری یا آسیب جسمی
3- عوامل محیطی شامل عوامل خانوادگی. البته این تقسیم بندی معادل تجزیه عوامل نیست، بلکه امروزه اکثر مردم بر این عقیدهاند که تعامل پیچیدهای بین این عوامل وجود دارد(نوابینژاد، 1387).
1- عوامل سرشتی، ژنتیکی، مزاجی و قبل از تولد
الف- عوامل سرشتی و مزاجی
طبیعت و مزاج همه کودکان به یک شکل نمیباشد و تفاوتهای گسترده ای بین آنها وجود دارد. در این میان هر ترکیب واحد از خصوصیات سرشتی به سهم خود در تعیین این که کودک طی شرایط ویژهای، چه اختلال رفتاری را رشد خواهد داد، نقش مهمی ایفا میکند(لوی و جاکبسون، 1996).
ب- عوامل ژنتیکی
این عوامل هنگام تولد وجود دارد. تاکنون عوامل ژنتیکی خاصی برای بسیاری از اختلالات رفتاری کودکان شناخته نشده است. معهذا قرائن واضحی از مطالعه بر روی دوقلوها و مطالعات فرزندخواندگی بدست آمده است که عوامل ژنتیک، احتمالا پلی ژنتیک، از جمله عوامل مهم هوش و مزاج هستند، لذا جای تعجب نخواهد بود که بر جنبههای دیگر رفتار نابهنجار، یعنی اختلالهای رفتاری نیز تاثیر بگذارند. وراثتهای ژنتیکی نه تنها خصیصههای فیزیکی مثل جنسیت بلکه ویژگیهای رفتاری را نیز تعیین میکند. ولی چیزی که در این بین ناشناخته مانده است، حد و حدود این تعیین بخشی است. یک مدل پیشنهادی بنام مدل دیاتز- استرس، معرف این موضوع است که ژنهای خاص، یک دیاتز یا آسیبپذیری را نسبت به یک اختلال ایجاد میکنند و اگر این آسیبپذیری در معرض شرایط مساعد قرار گیرد، یک اختلال را به وجود میآورد (لوی و جاکبسون، 1996).
ج- بیماریها یا آسیبهای داخل رحمی و نارساییهای بدو تولد
پیامدهای ضایعات و صدمات داخل رحمی و زمان تولد جنین در دوران بارداری ممکن است از راههای متعددی نظیر سیفلیس، سندرم نقص ایمنی اکتسابی (ایدز)، سرخجه و همانند آنها، عدم کفایت جفت و نارسایی اکسیژن، اعتیاد، الکلی بودن مادر و یا صدمهها و مشکلات حین تولد، کودک را دچار آسیب سازند و در اکثر موارد به خاطر تحت تاثیر قرار دادن سیستم عصبی و خاصیت آسیبزایشان، رشد کودک را تحت تاثیر قرار میدهند و در رفتار او به عنوان عامل آسیبزا مداخله میکنند(لوی و جاکبسون، 1996).
2- بیماری یا آسیب جسمی
برخی از بیماریها به خصوص آنهایی که احتمال آسیب مغزی دارند، ممکن است نقص هوشی، فقدان عملکردهای حسی یا حرکتی ویژه، صرع یا اشکال خاصی از رفتار نابهنجار نظیر بیشفعالی را ایجاد کنند. راتر و گراهام (1970) اعلام کردند کودکانی که شواهد مشخصی از آسیب مغزی نشان میدادند، 5 برابر بیشتر از جمعیت کلی کودکان و 3 برابر آنچه در کودکان مبتلا به نقایص جسمانی غیر مرتبط با مغز شایع است، اختلالات رفتاری نشان میدهند. مشخص شدهاست که بسیاری از کودکانی که آسیب مغزی دارند، بعدها مشکلات رفتاری و هیجانی نشان میدهند و این امر در کودکانی که عملکردهای خانوادگی ضعیفی دارند و در حفظ آنها از صدمات، کوشش کمتری نشان داده میشد، شایعتر است. هرچند با وجود این کوشش نیز ضربههای شدید به سر، اغلب با بیماریهای روانشناختی همراه است. بیماریهای جسمانی نیز میتوانند پیامدهای ناخوشایند روانشناختی به صورت اختلالات رفتاری داشته باشند. این بیماریها میتوانند به علت نقائصی که ایجاد میکنند، اضطراب و گناه کودک، والدین و یا کل خانواده را دامن بزنند.به طور کلی معلولیت یا ناتوانی جسمی میتواند علت مستقیم یا غیر مستقیم اختلال رفتاری باشد (میلانیفر،1386).
3- عوامل خانوادگی، محیطی، اجتماعی و اقتصادی
الف- عوامل خانوادگی
این دسته از عوامل شایعترین علل اختلالات رفتاری کودکان است و با توجه به نظریات روانکاوان و رفتارگرایان و سایر نظریه های روانشناسی، چگونگی رابطه کودک با اعضای خانواده و بخصوص مادر در سالهای اول زندگی از اساسی ترین عوامل رشد . سازگاری کودک شناخته میشوند. هرگاه اختلالی در این روابط عاطفی ایجاد شود، بالطبع امنیت عاطفی کودک مختل میشود که آثار آن در رفتار کودک منعکس میگردد. تحقیقات نشان میدهد کیفیت رابطه والدین وکودک، باید از عوامل مهمی در الگوهای
بعدی رفتار کودک باشد. نحوه ارتباط بین والدین و کودک و شیوههای تربیتی والدین، در اختلالات رفتاری کودکان نقش عمدهای دارد و حد نهایی هر یک از دو روش اداره کودک، یعنی آزادگذاری و محدودسازی، خصومت و محبت میتواند مشکل آفرین باشد. برای مثال والدینی که با فرزندان خود صمیمی نیستند و رابطه نزدیکی ندارند و نیز آنانی که با فرزندان خود بیش از حد صمیمی هستند و آنها را بسیار آزاد میگذارند، هر دو ممکن است فرزندانی نافرمان و پرخاشگر بپرورند که کنترل ضعیفی دارند. از سوی دیگر والدین با محبت و محدود کننده نیز فرزندانی پرورش میدهند که معمولا حالت اتکایی و خصومت بیشتری دارند.از طرف دیگر وقایع ترسناک و دردناک و حوادث ناگوار خانوادگی غالبا موجب اختلالات عاطفی و رفتاری در کودک میشود. بعنوان مثال منازعات و کشمکشهای خانوادگی، طلاق و جدایی والدین نیز نقش عمدهای در بروز و ایجاد اختلالات رفتاری ایفا میکند و تحقیقات انجام شده در این زمینه بیانگر این مساله است که کودکانی که در چنین خانوادههایی به سر میبرند، در معرض مشاجرات فراوان، انتقاد، فقدان محبت و انضباط بی ثبات قرار دارند(نوابی نژاد،1387).
در همین رابطه، ریچمن (1998) واکنشهای گوناگونی را نسبت به طلاق والدین در کودکان پیشدبستانی توصیف کردهاست مانند غم و اندوه، نافرمانی، بد اخلاقی، قشقرق، اضطراب شدید نسبت به جدایی از والد باقیمانده، ترس از جدایی، کابوس، مشکلات تغذیه و خواب. کودکی که مراقبت کمتری دریافت کرده، ممکن است برای به دست آوردن توجه والدین، رفتار اخلالگرانه بیشتری داشته باشد و ممکن است با نافرمانی نسبت به تقاضا و درخواستهای والدین، به جلب نظر آنها پرداخته و محبت بیشتری کسب کند (شاو و بل، 1997). چنین الگوهای تعاملی میتوانند آغاز الگوهای تحمیلی را تشویق کنند که این سبک در بعضی از خانوادههای دارای مشکلات رفتاری یافت شده است. حالات روحی- روانی مادر نیز از جمله عوامل مهمی است که رابطه نزدیکی با مشکلات رفتاری کودکان دارد. پژوهشگران معیار شیوع افسردگی اساسی را در فرزندان مادران مبتلا به افسردگی اساسی، رقم ناراحت کننده 30 درصد گزارش کردهاند. آنها با بررسی رفتار متقابل بین مادران افسرده و کودکانشان دریافتند که رابطه بسیار قوی بین افسردگی مادر و مشکلات رفتاری کودک وجود دارد (سادوک و سادوک،2008).
رنکن و همکارانش (1998) نشان دادند خصومت مادر و سوء استفاده وی از کودک، زمانی که کودکان 42 ماهه بودند، میتوانست پرخاشگری کودکان را در دوران پیشدبستانی پیشبینی کند (هالاهان و کافمن،2008).
در همین رابطه اشتغال مادران نیز از جمله عوامل خانوادگی مرتبط با مشکلات رفتاری کودکان میباشد. در این زمینه تحقیقات متعددی صورت گرفتهاست. برخی از این تحقیقات بیانگر این مسئله است که اشتغال مادران بیرون از خانه باعث میشود که کودک از نظر سازگاری اجتماعی به مشکل برخورد کند اما برخی دیگر به این نتیجه رسیدهاند که اشتغال مادر در بیرون از خانه اثرات منفی روی کودک ندارد. هافمن (1996) در تحقیقات خود دریافت دختران مادران شاغل بسیار مستقل، فعال و برانگیخته هستند و از سازگاری اجتماعی در حد مطلوبی برخوردارند. از سوی دیگر کوهن و همکاران (1990) اثرات منفی اشتغال را بر رشد و سازگاری کودک گوشزد کردهاند. بنابراین در مورد نتایج سازنده و یا زیان بخش کار مادران در خارج از خانه، نتیجه کلی نمیتوان گرفت و به نظر میرسد این تاثیرات با ویژگیها و نگرشهای اعضای خانواده، با شرایط موجود در خانه و اجتماع، و با جنسیت کودک ارتباط نزدیکی داشته باشد. از واضحترین تاثیرات کار مادر در خارج از خانه بر روی رشد فرزند، رشد استقلال فرزند را میتوان نام برد (نوابی نژاد،1387).
ب- عوامل محیطی، اجتماعی و اقتصادی
مسائل مربوط به مسکن و فقر اقتصادی عوامل اختصاصی هستند که با پیدایش مسائل رفتاری ارتباط دارند. ریچمن (1998) بر این باور بود که مسکن نامطلوب خطر مسائل رفتاری را در کودکان پیشدبستانی بالا میبرد. ابعاد بزرگ خانوادههای بی خانمان که فرزندان کوچک دارند و فقدان حمایت برای مادرانی که با کودکان دبستانی در منزلهای تکاتاقی زندگی میکنند، زمینههای بسیار مهم برای محرومیت و رنج هستند. آثار این نوع استرس به نظر میرسد از طریق واکنشهای هیجانی والدین به کودک انتقال مییابد.
ریچمن و همکاران (2003) اشاره میکنند که معلوم نیست برداشت والدین از محرومیت مهمتر است یا سطح واقعی محرومیت. والدین فاقد روحیه که خود را درمانده و متهور دام بیکاری و شرایط مسکن احساس میکنند، دچار خشم و افسردگی خواهند بود که بر نحوه مراقبت از فرزندانشان تاثیر خواهد گذاشت. با این حال بعضی از خانوادههایی که در خانههای کوچک و با درآمد ناکافی زندگی میکنند، فرزندان خود را بسیار خوب تربیت میکنند. تفاوت ممکن ایت در نگرش روانی والدین نسبت به نقش خود و کودکانشان باشد. در همین رابطه راتر و همکاران (1995) پیبردند کودکانی که در نواحی شهری زندگی میکنند، دو بار بیشتر احتمال دارد دچار آشفتگی شوند تا کودکان مناطق روستایی. به عقیده این پژوهشگران این تفاوت ناشی از تاثیر عوامل سببی مختلف در دو ناحیه نیست، بلکه به وفور عوامل سببی در شهرها در مقایسه با روستاها مربوط است(نوابی نژاد،1387).
2-3-5. سلامت روان در والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری
وقوع رویدادهای نابههنگام در چرخه زندگی فرد همواره تنشزا است. یکی از این رویدادها، تولد و حضور کودک مبتلا به اختلالات رفتاری در خانواده است. کودک مبتلا به اختلالات رفتاری با کودکان عادی متفاوت و با امیدها و آرزوهای والدین ناهمخوان است و پذیرش کودک از سوی والدین کم است. مطمئنا یکی از حوزه هایی که تحت تاثیر فشارهای ناشی از حضور کودک مبتلا به اختلالات رفتاری در خانواده قرار می گیرد سلامت روانی والدین است. والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری نسبت به دیگر افراد جامعه با فشارهایی مواجهند که از نظر شدت و حدت متفاوتند. این والدین در سازگاری با فشارهای زندگی که تعیین کننده میزان سلامت روانی فرد می باشد، نسبت به افراد دیگر جامعه مشکلات بیشتری را پیش رو دارند (آرون رش وهمکاران،2010). ادبیات تحقیق نیز بیانگر این است که حضور کودک مبتلا به اختلالات رفتاری در خانواده بر روی میزان سلامت روانی والدین تاثیر منفی دارد (پاكزاد،1380).
اولین شخصی که به طور مستقیم با کودک ارتباط برقرار میکند مادر است. مادر وقتی با فرزند مشکلدار خود روبهرو میشود، به علت نگهداری دائمی و نیاز به فراهم کردن شرایط ویژه رشد این کودکان و رویارویی با استرسهایی از جمله رفتارهای پرخاشگرانه، مشکلات رفتاری، قشقرق و نداشتن مهارت مراقبت از خود، باعث تضعیف کارکرد طبیعی مادر میشود. به همین خاطر است که میانگین اختلالات روانی در مادران کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری و به ویژه مادران این کودکان بالاتر از مادران دارای کودک عادی است. در مجموع این شرایط میتواند سبب گوشهگیری و عدم علاقه به برقراری رابطه با محیط و همچنین پایین آمدن عزتنفس و احساس خود کمبینی و بیارزشی در مادر شود که پیامد عزتنفس پایین، بروز افسردگی در مادران کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری و به خطر افتادن سلامت روانی آنها است.استورا (1377) میگوید: چون جذابیت و هوشمندی کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری در حد چشمداشت والدین نیست، هشیارانه و یا ناهشیارانه دلبستگی والدین به کودک کاهش مییابد و حتي تمایل به طرد کودک را در آنها ایجاد میکند. کودک مبتلا به اختلالات رفتاری و والدین نه تنها بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند بلکه سایر اعضای نظام خانواده یعنی دیگر فرزندان را تحت تأثیر قرار میدهند. حضور این کودکان به اعتقاد مینوچین به سلامت و تعادل خانواده آسیب میرساند و خطر بروز عملکرد نادرست خانواده و والدین را افزایش میدهد (باگاروزي،1387).
ترنبول و ترنبول (1990) اظهار داشتند که ویژگیهای خانواده (شکل و اندازهی خانواده، شمار و نوع بزرگسالان و خردسالان، و ویژهگیهای اقتصادی-اجتماعی مانند درآمد، سطح تحصیلات و موقعیت شغلی، پیشینهی فرهنگی، سیستم اقتصادی، رسوم و ارزشهای فرهنگی) بر کودک مبتلا به اختلالات رفتاری تأثیر دارد، همچنان که ویژگیهای کودک مبتلا به اختلالات رفتاری بر رفتار خانواده تأثیر میگذارد؛ پس این تأثیر دوجانبه است (ميلاني فر،1386).
2-3-6. مشکلات ارتباطی والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری
باتوجه به درگیر شدن بیش از حد والدین با کودک مبتلا به اختلال رفتاری ممکن است سایر افراد خانواده دچار کمبود توجه و محبت شوند و یا مسئولیت بیشتری برای مراقبت از کودک مبتلا به اختلالات رفتاری برعهده آنان گذاشته شود. بهطور کلی وجود فرزند مبتلا به اختلال رفتاری بر مسایلی مانند روابط پدر و مادر با یکدیگر و سایر اعضای خانواده، نگرش والدین به زندگی، انتظارات آنان از سایر افراد خانواده، وضعیت اقتصادی، جایگاه اجتماعی و فرهنگی خانواده، احساسات مذهبی یا غیر مذهبی آنان اثر میگذارد.برخی از مطالعات جنبههای منفی داشتن یک کودک مبتلا به اختلال رفتاری بر ارتباط والدین با سایر اعضای خانواده را چنین ذکر میکنند (مارشال و هانت،1999): در این خانوادهها معمولا خواهران و برادران سالم به فراموشی سپرده میشوند و مهمترین انتظاری که از آنان میرود مراقبت از خواهر یا برادر مشکلدار خود است که این امر گاه سبب ایجاد احساس خشم، گناه، افسردگی، کابوسهای شبانه، پرخاشگری، مشکلات تحصیلی، بیاختیاری ادرار، ترس از مدرسه و مانند آن در آنان میشود. بدیهی است که در نظام بسته خانواده این مشکلات ثانویه برای سایر فرزندان، فشارهای روانی والدین را افزایش میدهد (مهرابی زاده، نجاریان و مسعودی،1380).
محدودیت در ارتباطهای منطقی و صحیح اینگونه خانوادهها با دیگران به دلیل وجود احساساتی نظیر خجالت، گناه و تمایل به پنهان کردن کودک موجب میشود تا آنان از انسانهای دیگر فاصله بگیرند و ارتباط خود را به حداقل برسانند. بنابراین واماندن این گونه خانوادهها از جریانهای اجتماعی امری طبیعی است.نگرانی والدین از آینده کودک کودک مبتلا به اختلال رفتاری (به علت اینکه نیاز به احساس امنیت آنان را به مخاطره میاندازد) ممکن است آنقدر شدت یابد که مانع از توجه منطقی و اصولی به وضعیت فعلی کودک و نیازهای او شود. این نگرانی شدید معمولا نیروی والدین را هدر میدهد و گاه سبب میشود که آنان نتوانند وظایف ضروری و موردنیاز زندگی مشترک را برآورده سازند. همچنین مشاهده واکنشهای منفی دوستان، خویشاوندان و همسایگان توأم با تلاشی که هر یک از والدین برای متهم کردن طرف مقابل انجام میدهد، میتواند روند عادی خانواده را تحتتأثیر قرار دهد. این حالت براساس عوامل مختلفی مانند خرد و سواد والدین، سطح اقتصادی، پایگاه اجتماعی و زندگی مشترک خانوادگی را تحتتأثیر قرار میدهد. اگر خانواده قبل از این تجربه (ابتلای کودک به اختلال رفتاری) مشکلهای دیگری نیز داشته باشد، این مشکلات تشدید خواهد شد و سبب سست شدن بنیاد و یکپارچگی خانواده میشود و احتمال وقوع بحرانهایی چون اختلافات شدید زناشویی، جدایی و طلاق میرود (هالاهان و کافمن،2008).
2-3-7. استرس والدینی در والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری
همه والدین در ایفای نقش والدینی خود دچار استرس می شوند و چالش های زیادی را در رابطه با بزرگ کردن کودکشان تجربه می کنند، اما والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری استرس بیشتری را در این زمینه تحمل میکنند. احساس مسئولیت درباره کودک و رفتارهایش، نیاز فرزندان به توجه، زمان و منابع مالی میتواند حتی از تواناییهای لایقترین والدین هم فراتر رود (کوئین، 2009). استرس والدینی از جمله مفاهیمی است که توجه بسیاری از نظریه پردازان را به خود جلب کرده و تعاریف متعددی برای آن ارائه شده است. ماش و جانستون (1990) استرس والدینی را یک فرایند برهم کنش فعل و انفعالی میدانند که بر تعاملات هیجانی و رفتاری والد- کودک تاثیر میگذارد. راجر (1998) استرس والدینی را نتیجه ارزیابی خواستههای عینی محیط در ارتباط با نقش والدگری تعریف میکند. وبستر- استارتون (1990) نیز استرس والدینی را سطح بالای ناسازگاری عاطفی میداند که بر عواطف، رفتار والدین، تعاملات والد- کودک و ادراکات والدین از رفتار کودک تاثیر گذاشته و بر دشواری مراقبت و تربیت کودک به ویژه کودک مبتلا به اختلالات رفتاری، میافزاید(استورا، 1377).
علاوه بر تعاریف ذکر شده، الگو های مختلفی برای بررسی استرس والدینی و عوامل موثر بر آن پیشنهاد شده است. یکی از شناختهشده ترین این الگوها، الگوی آبیدین میباشد. این الگو که در سال 1976 ارائه شد، یک الگوی قدرتمند و عمومی برای استرس والدینی است (شکل 2-1). آبیدین استرس والدینی را حاصل اثر تعامل خصوصیات والدین مانند ( افسردگی، احساس صلاحیت، سلامت والدینی، دلبستگی والدینی، روابط با همسر، محدودیت های نقش پذیری، انزوای اجتماعی) با خصوصیات کودک مانند (سازش پذیری، پذیرنگی، بیش فعالی/ بی توجهی، فزون طلبی، تقویت گری، خلق) می داند. او همچنین معتقد است که ویژگی های والد و کودک همراه با متغیر های موقعیتی بیرونی و عوامل استرس زای زندگی مانند (طلاق، مشکلات شغلی و ....) دلیل افزایش احتمال استرس والدینی است (استورا،1377).
102362037020500248094592710حمایت اجتماعیروابط با همسر00حمایت اجتماعیروابط با همسر45713651905سازش پذیری00سازش پذیری392874543053000348615093345روابط با همسر00روابط با همسر-157480265430افسردگی00افسردگی
2790825179070003100070178435004191000249555004633595125095پذیرندگی00پذیرندگی
3187708890003576320300990ویژگی های کودک00ویژگی های کودک2528570300990استرس والدینی00استرس والدینی1490345300990وابستگی والدینی00وابستگی والدینی499745300990شخصیت و آسیب شناسی00شخصیت و آسیب شناسی4633595300990فزون طلبی00فزون طلبی
310959542989500288099533337500439547016319500334772016256000232410016256000131889516256000
378587099695004176395996950040239959969500318770996950013665209969500
-15748026670حس صلاحیت00حس صلاحیت
3033395290195سلامت والدین00سلامت والدین474789510795خلق00خلق766445411480محدودیت های نقش00محدودیت های نقش
4747895125730تقویت گری00تقویت گری
2480945202565نارسا کنش وری والدینی00نارسا کنش وری والدینی4747895201295بیش فعالی/ بی توجهی00بیش فعالی/ بی توجهی
شکل 2-1: الگوی استرس والدینی آبیدین (1976)
مدل دیگری که برای توصیف استرس والدینی ارائه شدهاست، الگوی لازاروسو فولکمن میباشد. در این الگو بر نقش ارزیابی شناختی به عنوان محور فرایند مقابله ای تاکید میشود. از نظر لازاروس و فولکمن ارزیابی شناختی ای که والدین از وقایع استرس زا و توانایی مقابله ای خود دارند (بازخوردی که از وقایع و رفتار های کودک دریافت می کنند)، ادراک آنها از توانایی خود برای مقابله کردن را تحت تاثیر قرار خواهد داد (لازاروس و فولکمن،1984). بر این اساس، والدینی که به توانایی خود برای مقابله و سازگاری با اختلالات رفتاری کودکشان اعتقاد دارند، استرس کمتری را تجربه میکنند.الگوی هاستینگز مدل دیگری است که برای توضیح و تبیین استرس والدینی ارائه شدهاست. در این مدل از مفاهیم موجود در الگوی سازگاری لازاروس و الگوی سازگاری دوگانه ABC-X استفاده شده است. از نظر هاستینگز ایجاد و ثبات استرس والدینی بخشی از رابطه حلقوی بین مشکلات رفتاری کودک و رفتار والدین می باشد (شکل 2-2). این مدل ماهیت چندگانه استرس را به خوبی نشان داده و مشکلات موجود در تعیین جهت رابطه بین استرس والدینی، رفتار والدین و مشکلات رفتاری کودک را به خوبی منعکس می کند (هاستینگز،2002).
171894520066000
2324100-321310استرس والدینی00استرس والدینی
3348355-29591000
2457450330200003385820196850رفتار والدین00رفتار والدین
1438275-144145مشکلات رفتاری کودک00مشکلات رفتاری کودک
شکل 2-2: الگوی استرس والدینی هاستینگز (2002)
مراقبت و نگهداری از کودکی که اختلالات رفتاری دارد، مشکلات روانی و هیجانی قابل ملاحظه ای را برای خانوادهها به وجود میآورد (هایجینز، بیلی و پیرس، 2005). پژوهشهای مختلف نشان میدهد که والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری و ناتوانايي هاي جسماني و شناختي در مقایسه با والدین کودکان عادي، استرس بالاتری را تجربه می کنند (ایستس و همکاران، 2009؛ بروبست، کلاپتون و هندریک،2009؛ بلاچر و مک اینتایر، 2006؛ پیسولا،2007؛ دابروسکا و پیسولا،2010؛ دیویس و کارتر، 2008؛ رودریگو، مورگان و گفکن،1990؛ شو، لانگ و چانگ،2000؛ وبستر، فیلر، وبستر و لاول، 2004؛ هاستینگز و همکاران، 2005). میزان استرس در مادران و پدران کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری نیز تفاوت معناداری دارد. پژوهشهای مختلف نشان میدهد که مادران استرس بیشتری را به نسبت پدران تجربه میکنند (دابروسکا و پیسولا، 2010؛ هرینگ و همکاران، 2006). مادران مسئولیت بیشتری را در مراقبت از کودکان برعهده دارند، زمان زیادی را صرف برآورده کردن نیاز های کودک خود می کنند و نقش فعالانه ای در برنامه های آموزشی و درمانی کودکان دارند. بنابراین ممکن است به علت درگیری های بیش از حد در زمینه مراقبت از فرزندشان استرس بیش تری را تجربه کنند (دابروسکا و پیسولا، 2010).
افزایش میزان استرس در والدین و به خصوص مادران کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری از منابع مختلفی سرچشمه می گیرد. در زیر به مهم ترین این منابع اشاره می شود:
2-3-7-1. تشخیص اختلالات رفتاری در کودک
تشخیص اختلالات رفتاری، رخدادی است که همه اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار میدهد. والدین این کودکان پس از آگاهی از اختلال فرزندشان، نگرانیهای زیادی را تجربه میکنند (تیل،1991). آوید، گریفینو براو (2000) واکنش های والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری و ناتواناييهاي جسماني و شناختي به تشخیص اختلال فرزندشان را بررسی کردند. نتایج مطالعه آن ها نشان داد که همه والدین احساس شوک، گیجی و نگرانی را پس از دریافت تشخیص تجربه کرده بودند.تشخیص اختلالات رفتاری در کودکان با تاثیراتی که بر والدین (ادراک منفی درباره تواناییهای والدگری، احساس ناشایستگی و شکست، احساس گناه و عزت نفس پایین) میگذارد فشار های زیادی را بر والدین تحمیل می کند (هایجین و همکاران، 2005).
2-3-7-2. مشکلات رفتاری و ارتباطی کودکان
یکی از منابع عمده استرس در والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری، مشکلات رفتاری و ارتباطی کودک است (ایستس و همکاران، 2009؛ تومانیک، هریس و هاوکینز، 2004). پژوهشهای مختلف نشان میدهد که والدین بالاترین میزان استرس را در ارتباط با مشکلات رفتاری کودک تجربه می کنند (کلر، استرلینگ- هانگ، 2004). از آنجا که مدیریت مشکلات رفتاری نیازمند سطح بالاتری از نظارت است، والدین ممکن است استرس و فشار های زیادی را متحمل شوند (کوئین، 2009). گری و هولدن (1992) نشان دادند که رفتار های آسیب رسان و قشقرق سهم به سزایی بر افزایش استرس والدین دارد. علاوه بر مشکلات رفتاری، محدودیت های اجتماعی و ارتباطی کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری سهم عمدهای در استرس والدینی دارد. دیویس و کارتر (2008) نشان دادند که تاخیر در مهارت های اجتماعی یکی از مهم ترین عوامل افزایش استرس در والدین اين کودکان است. بیتسیکا (2004) نیز در بررسی استرس مادران کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری نشان داد که تحریک پذیری، محدودیت در مهارتهای ارتباطی، انزوای اجتماعی و محدودیت در مهارت های خودیاری، همبستگی بالایی با سطوح بالای استرس والدینی دارد. شدت مشکلات رفتاری و ارتباطی نیز با میزان استرس در والدین مرتبط است. هاستینگز و جانسون (2001) نشان دادند که والدین کودکانی که نقص و مشکلات شدید تری دارند، استرس بیشتری را تجربه می کنند. دورات، بردین، یازیگی و مونی (2005) نشان دادند مشکلات شدیدتر کودکان در بیان هیجانات و ارتباطات اجتماعی، تاثیر به سزایی بر افزایش میزان استرس مادران کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری دارد(آسبورن و رید، 2010).
2-3-7-3. سن کودک
سن کودک نقش مهمی در میزان استرس والدینی دارد. از نظر جانسون و پاتوی (2003) انتقال از دوره کودکی به نوجوانی برای بسیاری از والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری استرس برانگیز است. پژوهش های مختلف نشان میدهد که والدین نوجوانان مبتلا به اختلالات رفتاری استرس بیش تری را نسبت به والدین کودکان مبتلا به این اختلالات تجربه میکنند. فرسودگی روانی والدین به علت مراقبت های طولانی از کودک، تلاش کودک برای استقلال علی رغم نداشتن توانایی لازم، احساس افسردگی و انزوا به تبع آگاهی نوجوان از محدودیت های خود، خطرات بیش تر پرخاشگری به سبب افزایش نیروی جسمانی و قدرت بدنی و رشد آگاهی های جنسی موجب افزایش استرس والدین در دوره نوجوانی میشود (مارکوس و اسچاپلر، 1987؛ کروسما، 2007).
2-3-7-4. مسائل مالی
کمبود منابع مالی در همه خانواده های کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری (صرف نظر از وضعیت اقتصادی- اجتماعی) دیده میشود. هزینه هایی مانند ارزیابی ها، برنامه های خانگی، سازگار کردن محیط خانه و درمان های متعدد می تواند منابع مالی خانواده را به شدت کاهش دهد. خانواده ای که پدر و مادر شاغل دارد، ممکن است تبدیل به خانواده ای با یک منبع درآمد شود، چون یک والد شغل خود را ترک می کند تا مراقب اصلی کودک شود. فکر و خیال هزینه های مراقبت از کودکان استرس زیادی را در والدین به وجود می آورد (کوئین، 2009).
2-3-7-5. واکنش جامعه
در حالی که والدین میتوانند کاملا رفتارهای کودک مبتلا به اختلال رفتاری را در خانه بپذیرند، همین رفتار در جامعه ممکن است باعث افزایش چشمگیر استرس در آن ها شود. ممکن است مردم خیره شوند، نظر بدهند، رویداد های ناگوار و سوء رفتار هایی را که اتفاق می افتد، درک نکنند و یا والدین را مقصر رفتارهای کودک بدانند (بندریکس، 2006؛ کوئین، 1388). این نگاه ناشایست جامعه استرس زیادی را بر والدین تحمیل می کند و باعث کناره گیری آن ها از جامعه می شود (کاتلر و کازلوف، 1987؛ کروسما، 2007).
2-3-7-6. انزوای والدین
کناره گیری از دوستان، خویشاوندان و جامعه در میان والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری متداول است. تمایل والدین به تنهایی و انزوا، ناشی از طرد جامعه و احساس شرمساری والدین نسبت به رفتارهای عجیب و غریب کودکان در مکان های عمومی است (کلر و استرلینگ- هانگ، 2004).
پژوهشهای مختلف نشان میدهد که اغلب والدین پس از دریافت تشخیص اختلال، به دنبال کسب حمایت از جامعه و دوستان و اطرافیان می باشند. اما پس از مدت زمان کمی متوجه میشوند که جامعه و اکثر دوستان و اطرافیان شرایط آنها را درک نمیکنند. همین امر موجب میشود که والدین از کمک گرفتن و حمایت از دوستان و اطرافیان صرف نظر کرده و از جامعه کناره گیری کنند (بوید، 2002). این
انزوا ، دسترسی والدین را به حمایت های اجتماعی و هیجانی محدود می کند (رافعی، 1386).
2-3-7-7. ناسازگاری در روابط زناشویی
والدین ممکن است به علت مراقبت و نگهداری از کودک مبتلا به اختلال رفتاری ، زمان کم تری را برای یکدیگر صرف کنند. این کم توجهی به روابط زناشویی عامل مهمی برای افزایش نارضایتی زناشویی در آن ها است (مارکیانو، 2005). این نارضایتی زناشویی سهم به سزایی بر افزایش استرس والدینی دارد. بروبست و همکاران (2009) نشان دادند که بین استرس والدینی و سطح رضایت زناشویی همبستگی منفی وجود دارد. بر این اساس والدینی که استرس بیش تری را تجربه کرده بودند، رضایت زناشویی کم تری داشتند(رافعی، 1386).
2-3-7-8. مشکلات خواهران و برادران
اغلب والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری زمان محدودی را صرف مراقبت از سایر فرزندان خود می کنند. بنابراین خواهران و برادران این کودکان حمایت کمتری را از والدین دریافت میکنند (لینهارت، 1991؛ به نقل از کروسما، 2007). عدم توجه والدین به برآوردن نیاز های خواهران و برادران باعث میشود که والدین احساس شکست کنند. این امرخود بر میزان استرس والدین می افزاید (بکستر و همکاران، 2000).علاوه بر این، مشکلات رفتاری كودك میتواند باعث افزایش اضطراب، عملکرد ضعیف اجتماعی، انزوا، محدودیت در روابط بین فردی، مشکلات رفتاری و احساس تنهایی در خواهران و برادران شود (هاستینگز، 2003). این مشکلات میتواند استرس و فشار های زیادی را بر والدین تحمیل کند (رافعی، 1386).
2-3-8. سازگاری با استرس در والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری
اگرچه عوامل فوقالذکر، اکثر والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری را در معرض خطر بروز بالای استرس و مشکلات در سلامت روان قرار میدهد، اما بعضی از والدین مشکلات کمتری را تجربه میکنند (بنسون و کارلوف، 2009). پژوهشهای مختلف نشان میدهد که داشتن کودک مبتلا به اختلال رفتاری میتواند اثرات مثبتی مثل افزایش رشد شخصی، بهبود روابط خانوادگی و افزایش صبر و همدردی داشته باشد (پاکنبام، و سامیوز، 2005؛ هاستینگز و تانت، 2002). بنابراین والدین در برابر شرایط استرس زا (مثل داشتن کودک مبتلا به اختلال رفتاری) به گونههای متفاوت عمل می کنند. بعضی از آن ها ممکن است آشفتگیهای زیادی را تجربه کنند و بعضی دیگر به خوبی خود را با این شرایط سازگار کنند (بنسون، 2010).
الگوهای مختلفی در زمینه فرایند سازگاری خانواده با شرایط استرسآمیز وجود دارد. لازاروس و فولکمن (1984) سازگاری را یک فرایند متداوم میدانند که تحت تاثیر ارزیابیهای شناختی شخص قرار می گیرد. آنها دو نوع فرایند ارزیابی شناختی را معرفی کردند: 1- اررزیابی اولیه، 2- ارزیابی ثانویه. ارزیابی اولیه برآورد شخص از درجه تهدید آمیز بودن محیط است در حالی که ارزیابی ثانویه شامل برآورد تواناییهای شخص برای کنار آمدن با شرایط استرس زا است. بنابراین اگر افراد اطمینان داشته باشند که توانایی لازم برای کنار آمدن با شرایط استرس زا را دارند، کمتر دچار استرس می شوند. کاربرد این الگو در بحث الگو های استرس والدینی مورد بررسی قرار گرفته است.الگوي ديگري كه مکمل الگوی لازاروس و فولکمن بوده و سازگاری خانواده را بررسی کرده است، الگوی دوگانه ABC-X می باشد. این الگو متغیر های روانی، اجتماعی و خانوادگی را نیز دربر میگیرد (هاستینگز و جانسون،2000). بر اساس این مدل، سازگاری نتیجه تعامل شدت استرس، مهارتهای سازگاری و حمایت های اجتماعی، انسجام خانواده، ارزیابی شرایط استرسزا و توانایی خانواده برای کنار آمدن با شرایط استرسزا است (مک کوبین و پترسون، 1983). این الگو برای بررسی فرایند سازگاری در خانوادههایی که کودک مبتلا به اختلال رفتاری دارند، به کار گرفته شده است (هاستینگز و جانسون،2000). پژوهش های مختلف در این زمینه نشان میدهد که ارزیابی والدین از توانایی های خود برای مدیریت مشکلات رفتاری کودکشان (خودکارآمدی والدینی) نقش به سزایی بر سازگاری خانواده دارد. بر این اساس والدینی که احساس خودکارآمدی بیش تری در تعامل با کودکشان داشته باشند، استرس کمتری را تجربه می کنند (کن و کارتر،2006).
2-4. يافتههاي پژوهشي داخلي و خارجي در قلمرو موضوع مورد بررسي
در زمینه تاثیرات شیوههای فرزندپروری والدین بر وضعیت روانشناختی و سلامت روانی کودکان چه در داخل و چه در خارج از کشور تحقیقات گسترده ای به طبع رسیده است. از میان تحقیقات داخلی میتوان به پژوهشی اشاره کرد
2-4-1 یافته های پژوهشی در داخل کشور
در زمینه تاثیرات شیوههای فرزندپروری والدین بر وضعیت روانشناختی و سلامت روانی کودکان در داخل از کشور تحقیقات گسترده ای به طبع رسیده است. از میان تحقیقات داخلی میتوان به پژوهشی اشاره کرد که در آن حیدری و همکاران (1388) نتیجه گرفتند که کودکانی که با سبک مستبدانه با آنها رفتارشده است به علت توقع بالای والدین بیشتر به خودناتوانسازی روی میآورند تا توجیهی برای عدم رسیدن به سطوح توقع والدین خود داشته باشند.
سید موسوی و همکاران (1387) در پژوهشی اشاره کردند که فرزندان تربیت شده به شیوه سهلگیرانه رفتارهای بیشتری از نشانگان برونیسازی شده (رفتارهای پرخاشگرانه و قانونشکنی) نشان میدهند.
صدرالسادات (1386) در پژوهشی رابطه بینشیوههای فرزندپروری و کارکرد خانواده در خانوادههای کودکان دارای اختلالاترفتاری، خانوادههای کودکان بد سرپرست و خانوادههای کودکان عادی را مورد مقایسه قرارداد. نتایج این پژوهش حاکی از این بود که کارکرد خانوادههای کودکان دارایاختلالات رفتاری و کودکان بد سرپرست از کارکرد خانوادههای کودکان عادی به طور معناداری ضعیفتر است. کارکرد پایین خانواده در گروه بد سرپرست و دارایاختلالات رفتاری فقط با شیوه فرزندپروری مستبدانه رابطه مثبت معنادارو در گروه عادی با شیوههای فرزندپروری مستبدانه و سهلگیرانه رابطه مثبت معنادارو با شیوه فرزندپروری مقتدرانه رابطه منفی معنادار داشت. خانوادههای کودکان بدسرپرست بیشتر از شیوههای فرزندپروریسهلگیرانه و مستبدانه و کمتر از شیوه فرزندپروری مقتدرانه استفاده میکنند.
مومنی و امیری(1386)در پژوهشی دیگر مشخص نمودند در فرزندان والدینی که از سبک مقتدرانه استفاده میکنند نشانهای از اختلالات تغذیهای نیستو نمرات کمتری در مقیاس سنجش بیاشتهایی روانی
دارند(مومنی و امیری،1386).
اسلمی (1385) در پژوهشی به بررسی ارتباط بین شيوههاي فرزند پروري والدين و خلاقيت وپيشرفت تحصيلي دانشآموزان پرداخت.نتايج حاکی از این بود که بين شيوه هاي فرزند پروري سهلگير و استبدادي هم در پدر وهم در مادر با عوامل خلاقيت و پيشرفت تحصيلي دانشآموزان، همبستگی معنادار وجود دارد. بين شيوه فرزندپروري مقتدرانه پدر با خلاقيت و پيشرفت تحصيلي دانشآموزان رابطه مثبت و معنادار وجود داشت.بين شيوه فرزندپروري مقتدرانه مادر با هيچكدام از عوامل خلاقيت و پيشرفت تحصيلي دانش آموزان رابطه معناداري وجود نداشت.
رمضانی (1385) به مقايسه شيوههاي فرزندپروري مادران كودكان داراياختلالات افسردگي، اضطرابي و وسواس فكري و عملي با مادران كودكان عادي پرداخت.نتايج نشان داد که بين مادران کودکان داراي اختلالات افسردگي، اضطرابي و وسواس فکري و عملي با مادران کودکان عادي در شيوههاي فرزندپروري قاطع و اطمينانبخش و مستبدانه تفاوت وجود دارد. همچنين مادران کودکان داراياختلالات افسردگي، اضطرابي و وسواس فکري و عملي بيشتر از مادران کودکان عادي ازشيوه فرزندپروري مستبدانه در تربيت فرزندان خود استفاده ميکنند، در حالي که مادرانکودکان عادي در مقايسه با مادران کودکان داراي اختلال هاي افسردگي بيشتر از شيوه قاطع و اطمينان بخش در تربيت فرزندان خود استفاده ميکنند، اما ميزان گرايش آنان بهاستفاده از اين شيوه (قاطع و اطمينان بخش) تفاوتي با مادران کودکان داراي اختلالهاي اضطرابي و وسواس فکري و عملي ندارد.
در پژوهشی دیگر زارعپور (1384) به بررسيرابطه شيوههاي فرزندپروري و سلامت رواني والدين با پرخاشگري و عملكرد تحصيلي دانشآموزان شاهد مقطع راهنمايي و متوسطه شهرستان اهواز پرداخت. نتايج به دست آمده، بين سن اعمال شيوههايفرزندپروري والدين و پرخاشگري دانشآموزان شاهد، رابطهاي معنادار نشان داد وحاكي از آن بود كه هم بين سلامت رواني والدين با پرخاشگري و هم بين سن اعمال شيوه فرزندپروري و سلامت رواني با عملكرد تحصيلي دانش آموزان رابطه معناداري وجوددارد.
2-4-2یافته های پژوهشی در خارج از کشور
هایکرفت و بلیست (2010) در پژوهششان دریافتند که به طور کلی اختلالات خوردن ارتباط معکوسی با شیوه فرزندپروری مقتدرانه والدین دارد. همچنین فرزندان تربیت شده به شیوه سهلگیرانه نشانههایی از اختلالات تغذیه ای دارند.
اندر و گولای (2009) در نتایج پژوهشی به دست آمده از بررسی کودکان پیش دبستانی و دبستانی گزارش کردند که فرزندان تربیت شده به شیوه سهلگیرانه اغلب خودخواه میشوند، به احساسها و تفکرات دیگری جز احساس و تفکرات خود علاقه ای نشان نمیدهند،خود کنترلی کافی ندارند، اعتماد به نفس کمی دارند و ممکن است مهارتهای اجتماعی پایینی داشته باشند
راتر (2009) نيز دريافت كه تجارب تلخ زندگي خانوادگي در دوران كودكي موجب به وجود آمدن مشكلات رفتاري بعدي چون جدايي در ازدواج و بزهكاري ميگردد.
بالدوين (2008) طی پژوهشی نتیجه گرفت كه نگرشهاي پذيرنده و دموكراتيك والدين امكان رشد را به حداكثر ميرساند. فرزندان چنين والديني رشد ذهني، ابتكار و امنيت عاطفي فزايندهاي را نشان ميدهند، در مقابل فرزندان والدين طرد كننده و سلطه جو افرادي متزلزل، سركش، پرخاشگر و ستیزهجو هستند.
وست و فارنيگتون (2007) دريافتند كه كودكاني كه مورد بيرحمي واقع شدهاند، والدين آنها سهلانگار و غفلتكننده بودهاند، انضباط خشن و ناپايدار اعمال كردهاند و يا فاقد تعامل كافي با كودكان خود بودهاند، بيشتر به اختلالات رفتاری و بزهكاري متبلا شدهاند.
ویری و منشار(2006) نتیجه گرفتند کهکودکان پرورشیافته به شیوه سهلگیرانه مهارتهای اجتماعی ضعیف و حرمتخود پایینی دارند و اغلب خودخواه، وابسته، بیمسؤلیت، لوس، بیادب،
بیتوجه به نیازهای دیگران و ضداجتماعی هستند .
بارتلت (2005) در پژوهشی نتیجه گرفت فرزندان والدین مستبد از مهارتهای اجتماعی کمتری برخوردارند، ظرفیت مهارتهای ارتباطی را ندارند و ممکن است اعتماد به نفس پایینی داشته باشند.
ویری(2004) در یافتههای پژوهشش دریافت کهشیوه فرزندپروریسهلگیرانه با پرخاشگری اجتماعی همبستگی دارد و سازگاری در این فرزندان ضعیف است. در میان نوجوانان پسر عرب این روش با حرمتخود پایین، اضطراب، افسردگی و اختلالات رفتاری رابطه داشته است.
سیندر و همکاران (2003)دریافتند کودکانی که والدین مستبد دارند، مشکلات سایکوسوماتیک بیشتری دارند، از اضطراب رنج میبرند، ناشادمان و سختگیرند و زمانی که خشمگین میشوند از خشونت فیزیکی استفاده میکنند.
استینبرگ(2001) طی پژوهشی نتیجه گرفت که فرزندان والدین مستبد مستعد بدرفتاری هستند و ممکن است احساس کنند که هرچیزی دستیافتنی است.
استنبرگ و همکاران (1994) گزارش کردند که شیوه فرزندپروریسهلگیرانه والدین ارتباط زیادی با بزهکاری فرزند دارد .
منابع و مآخذ
الف : منابع فارسی
مقاله
اختیاری،ح؛ صفائی،ه؛ اسماعیلی جاوید،غ؛ عاطف وحید، م؛ عدالتی،ه؛ مکری، آ.(1387). روایی و پایایی نسخههای فارسی پرسشنامههای آیزنک، بارت، دیکمن و زاکرمن در تعیین رفتارهای مخاطرهجویانه و تکانشگری؛ مجله روانپزشکی و روان شناسی بالینی ایران،سال چهاردهم،شماره 3،623-633.
اختیاری،ح؛ عدالتی،ه؛ صفایی،ه؛ مکری،آ.(1385). بررسی ارتباط شاخصهای تکانشگری و رفتارهای مخاطرهجویانه با شدت ولع مصرف در معتادان به مواد افیونی.مجله علوم عصبشناختی،سال 8،شماره 3،15-34.
اعتماد زاده، هدایت الله؛ جعفری، سید ابراهیم، عابدی، محمدرضا (1386). بررسی عوامل آموزشی، کالبدی و سازمانی موثر بر شادمانی. مجله روان شناسی و علوم تربیتی (علمی، پژوهشی) شماره 2، سال 1388. ص 71-100.
پالاهنگ، حسن و يعقوبي،نورالله (1374). پرسشنامه ي سلامت عمومي، انستيتو روانپزشكي تهران.
حسینی نسب، د.، احمدیان، ف.، روانبخش، م. ح. (1385). بررسی رابطه شیوههای فرزندپروری با خودکارآمدی و سلامت روانی دانش آموزان. مجله مطالعات تربیتی و روان شناسی. 6، 17: 63-52.
حیدری، م؛ دهقانی، م؛ خداپناهی، م.ک. (1388). بررسی تاثیر شیوه فرزندپروری ادراک شده و جنس بر خودناتوانسازی. فصلنامه خانواده پژوهی. 5، 18 :137-125.
سید موسوی، پ.، نادعلی، ح.، قنبری، س. (1387). بررسی رابطه سبکهای فرزندپروری و نشانگان برونی سازی شده در کودکان 7 تا 9 سال. مجله خانواده پژوهی.4، 13: 49-37.
دلاور، علی (1388). مبانی نظری و عملی پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی. انتشارات رشد.
علی محمدی، کاظم؛ جان بزرگی، مسعود.(1387) بررسی رابطه میان شادکامی با جهت گیری مذهبی و شادکامی روان شناختی و افسردگی در دانش پژوهان موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قم سال تحصیلی 85-1386. فصل نامه تخصصی روان شناسی درتعامل با دین، سال اول، شماره دوم. صفحات 131-144.
علیزاده، حمید. (1380). تعامل والدین- فرزند : تحول و آسیبشناسی. پژوهشهای روانشناختی، 6 :82-96.
غلامعليان ، فهيمه و احمدي ، احمد (1387) ، کيفيت زندگي زناشويي ، فصلنامه تازه هاي روادرماني ، شماره 50 و 49.
کشاورز، امیر و وفاییان، محبوبه.(1386). بررسی عوامل تاثیرگذار بر شادکامی. روانشانسی کاربردی، دوره دوم، شماره پنجم.
کوئین، کمپیون (1388). درخودماندگی. ترجمه امین یزدی، امیر؛ ضیائی، سلیل. مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.
لعلی فاز، ا و عسکری، ع.(1387). توان پیشبینی سبکهای فرزندپروری ادراک شده و متغیرهای جمعیتشناختی بر احساس تنهایی دختران دانش آموز. فصلنامه اصول بهداشت روانی. 1، 37 : 78-71.
مزیدی، م.، البرزی، م. (1388). بررسی رابطه بین خودپنداری کودکان و شیوههای فرزندپروری والدین. مجله خانواده پژوهی. 5، 2: 24-9.
مومنی، ف.، امیری، ش. (1386). بررسی رابطه میان انواع سبکهای فرزندپروری والدین و بروز علائم بی اشتهایی روانی در دختران نوجوان 14 تا 17 ساله شهر اصفهان. مجله خانواده پژوهی. 3، 12: 789-775.
محمدی، ز. و لطیفیان، م. (1387). بررسی قدرت پیشبینیکنندگی ابعاد هویت فرزندان از طریق ابعاد فرزندپروری والدین در میان دانشجویان دانشگاه شیراز. مطالعات روانشناختی. 4، 2: 56-39.
مهرابی زاده، مهناز. نجاریان، بهمن و مسعودی، میترا. (1380). مقایسه ی سلامت روانی والدین کودکان کم توان ذهنی تربیت پذیر 12-7 ساله با سلامت روانی والدین کودکان عادی. فصلنامه ی کودکان استثنایی. سال اول، شماره 2.
نشاطدوست، حمید؛ کلانتری، مهرداد؛ مهرابی، حسینعلی؛ پالاهنگ، حسن؛ نوری، نرگس السادات و سلطانی، ایرج.(1388). تعیین عوامل موثر در شادکامی کارکنان شرکت فولاد مبارکه. جامعه شناسی کاربردی، سال بیستم، شماره پیاپی(33) ، شماره 1، 118
نلسون، ویکس و همکاران. (1382). اختلال رفتاری کودکان. ترجمه منشی طوسی، محمد تقی. مشهد : آستاتن قدس رضوی.
نوابي نژاد، شكوه. (1387). سه گفتار درباره راهنمایی و تربیت فرزندان. تهران : انجمن اولیا و مربیان.
یوسفی، ف. (1386). ارتباط سبک فرزندپروری والدین با مهارتهای اجتماعی و جنبههایی از خودپنداره دانشآموزان دبیرستانی. مجله دانشور رفتار، 14، 22 : 46-37.
کتاب
آرگایل، مایکل.(1383). روان شناسی شادی، ترجمه فاطمه، بهرامی؛ مسعود، گوهری انارکی؛ حمید، نشاط دوست؛ حسن پالاهنگ. اصفهان: جهاد دانشگاهی واحد اصفهان.
اتکينسون ، ریتا و همکاران. (1385). زمينه روانشناسي. ترجمه ي براهني و همکاران. تهران. انتشارات رشد.
احدی، حسن. (1381). روانشناسی رشد، تهران: پردیس.
احدی، حسن؛ بنی جمالی، شکوهالسادات. (1381). مفاهیم بنیادی در روانشناسی رشد. تهران : پردیس.
استورا، جین (1377). تنیدگی یا استرس (بیماری جدید تمدن. ترجمه دادستان، پریرخ. تهران: رشد.
برک، ال. ای.(1385). روانشناسی رشد (از نوجوانی تا پایان زندگی). ترجمه سیدمحمدی، یحیی. تهران، نشر ارسباران، چاپ ششم.
باگاروزی، د. (1387). زوج درمانی. ترجمه اندوز، ز و حمیدپور، ح. تهران، انتشارات: آسیم.
پاکزاد، محمود(1380). کودکان استثنایی، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول.
جان بزرگی، م؛ نوری، ن؛ آگاه هریس، م. (1387). آموزش قانون و رفتار اجتماعی به کودکان. تهران، انتشارات ارجمند، چاپ اول.
حسيني، ا. (1385). اصول بهداشت رواني. انتشارات آستان قدس.
ریو. جان مارشال، انگیزش و هیجان. ترجمه یحیی، سید محمدی (1385). تهران: نشر و ویرایش
ساپينگتون، اندرو، ا. (1385). بهداشت رواني. ترجمه: حميدرضا حسين شاهي برودتي. تهران: انتشارات روان.
سادوک، ب؛ سادوک، ج. (1387). خلاصه روانپزشکی: علوم رفتاری - روانپزشکی بالینی، ترجمه: حسن رفیعی، خسرو، سبحانیان، تهران: انتشارات ارجمند.
سلیگمن، مارتین. (1384). روان شناسی نابهنجاری (آسیب شناسی روانی) - جلد اول. ترجمه یحیی سید محمدی. تهران: ساوالان.
سیف نراقی، مریم و همکاران. (1384). اختلالات رفتاری کودکان. تهران : بدر
ساراسون، اروین. (1382). روانشناسی مرضی: رفتار غیر انطباقی. ترجمه حسین آزاد. تهران : انتشارات رشد
شارف، ریچارد، اس.(1384). نظریه های رواندرمانی و مشاوره. ترجمه فیروز بخت ، مهرداد. تهران:خدمات فرهنگی رسا.
شولتس ، دوان ؛شولتس ، سیدنی آلن (1379).نظریه های شخصیت.ترجمه سید محمدی ، یحیی . چاپ سوم . تهران :موسسه نشر ویرایش.
فيرس، جري؛ ترال ، تيموتي(1384). روانشناسي باليني، مفاهيم، روشها و حرفه؛ ترجمه مهرداد فيروزبخت . تهران، رشد.
فيست، جس؛ فيست، جي، گريگوري.(1384). نظريههاي شخصيت. ترجمه: يحيي سيدمحمدي. تهران: انتشارات روان.
كاستلو، تيموتي و كاستلو، جوزف( ١٣٧٣). روان شناسي نابهنجاري، ترجمة نصر تاله پورافكاري، چاپ اول، تهران: انتشارات آزاده.
کریمی، عبدالعظیم. (1378). کودک، تربیت و زندگی. تهران : تربیت.
گاری، دیو و همکاران. (1382). والدین موثر، فرزند مسئول. ترجمه رئیس دانا، محمد. تهران، رشد.
گنجی، حمزه (1386). روان شناسی عمومی. تهران : ساوالان.
ماسن، پاول هنري و همکاران. (1384). رشد و شخصيت کودک. ترجمه: مهشيد ياسايي. تهران: نشر مرکز.
میلانی فر، بهروز(1386)روان شناسی کودکانو نوجوانان استثنایی، چاپ دوم، تهران، انتشارات قومس.
هالاهان، دانیل؛ کافمن، جیمز.(1387). ترجمه ماهر، فرهاد. تهران : رشد.
هترینگتون، ای دی. (1387). روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر. ترجمه طهوریان، جواد و همکاران، انتشارات آستان قدس رضوی.
پایان نامه ها
آجیل چی، ب. (1387). تأثیر آموزش مهارتهای فرزندپروری در کاهش تنیدگی مادران و فرزندان و افزایش حرمت خود کودکان. پایاننامه کارشناسی ارشد. دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبائی.
خرازی، پریسا. (1380). بررسی رابطه بین شیوههای فرزندپروری مادران و عزت نفس کودکان مبتلا به اختلالات یادگیری. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکز.
ذاکری رازلیقی، مرضیه. (1384). بررسی رابطه ابزارگری هیجانی و کنترل هیجانی با شادکامی. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه الزهرا، تهران دانشکده روان شناسی وعلوم تربیتی.
کاظمیان مقدم، کبری، و مهرابی زاده هنرمند، مهناز .(1388). بررسی رابطه نگرش مذهبی با شادکامی و سلامت روانی دانشجویان دختر و پسر دانشگاه آزاد اسلامی واحد بهبهان. روانشناسی و دین، سال دوم، شماره چهارم، ص 157-174
ب: منابع غیر فارسی
Akinboye, J. (2002). Correlates of Testing Time, Age and Sex in the Nigerians, Performance on the Torrance Test of Creativity. Journal of Psychological Research. 26, 1-5.
Aaron Resch, J, Gerardo Mireles, Michael R. Benz, Cheryl Grenwelge, Rick Peterson, Dalun Zhang. (2010). Giving Parents a Voice: A Qualitative Study of the Challenges Experienced by Parents of Children With Disabilities. Rehabilitation Psychology, Volume 55, Issue 2,, Pages 139-150.
Avid, E., Griffin,C., & Brough, S. (2000). Parents` construction of the "problem" during assessment and diagnosis of their child for an autistic spectrum disorder. Journal of Health Psychology, 5 (2), 241-245.
Baas, M, Carsten K. W. & Nijstad, A.(2011). When Prevention Promotes Creativity: The Role of Mood, Regulatory Focus, and Regulatory Closure. Journal of Personality & Social Psychology; Vol. 100 Issue 5, p794-809, 16p.
Bartlet, T. M. C. (2005). Factor associated with attachment in international adoptation. Unpublishing Doctorate Thesis. Kansas State University: USA.
aumrind, D. (1991). The influence of parenting style on adolescent competence and substance use. Journal of early adolescence, 11, 56-95.
Baumrind, D. (1991). The influence of parenting style on adolescent competence and substance use. Journal of early adolescence, 11, 56-95.
Baxter, C., Cummins, R. A., & Yiolitis, L. (2000). Parental stress attributed to disabled family members: A longitudinal study. Journal of Developmental Disability, 25(2), 105-119.
Benson, P. R. (2010). Coping, distress, and well-being in mothers of children with autism. Research in Autism Spectrum Disorders. 4 (2), 217–228.
Brobst, J.B., Clopton, J.R, Hendrick, S.S. (2009). Parenting children with autism spectrum disorders: The couple’s relationship. Focus on Autism and Other Developmental Disabilities, 24(1), 38-49.
Cantor, N. and Sanderson, C. A. (1999). Life task participation and well-being: The importance of taking part in daily life. New York, US.: Russell Sage Foundation.
Coplan, R. J., reichel, M., rowan, K. (2009). Exploring the associations between maternal personality, child temperament, and parenting: A focus on emotions. Personality and Individual Differences. 46 :241–246
Corsini , R . J.(2005). Handbook of Innovative Therapy.John wiley and sons Inc.
Costa, P. T., and McCrae, R. R. (2005). Influence of extroversion and neuroticism on subjective well-being: happy and unhappy people. J. Pers. Soc. Psychol., 38, 668-678.
Cox W. M. and Klinger, Eric, (2011). Handbook of motivational counseling: Goal-Based Approaches to Assessment and Intervention with Addiction and Other Problems, Second Edition. John Wiley & Sons.
Darling, N. (1999). Parenting style and its correlates. ERIC Digest. Champaign, IL: ERIC Clearinghouse on Elementary and Early Childhood Education. (ERIC Document No. ED427896). Also available: http://ericeece.org/pubs/digests/1999/darlin99.html
Enten, R. S. & Golan, M. (2009). Parenting styles and eating disorder pathology. Journal of Appetite.52 : 784-787.
Estes, A., Munson, J., Dawson, G., Kohler, E., Zhou, X., Abbott, R. (2009). Parenting stress and psychological functioning among mothers of preschool children with autism and developmental delay. Autism, 13(4), 375-387.
Fayers PM, Machin D. (2000). Quality of Life Assessment, Analysis and Interpretation, John Willy, New York.
Furnham ,A. Batey, M. Booth, W. Patel, V & Lozinskaya, D (2011). Individual difference predictors of creativity in Art and Science students, Thinking Skills and Creativity, Volume 6, Issue 2, Pages 114-121.
Glasgow, K.L., Dornbusch, S.M., Troyer, L., Steinberg, L. & Ritter, P.L. (1997). Parental styles, adolescent’s attributions, and educational outcomes in nine heterogeneous high schools. Child development, 68, 3: 507-529.
Gibson, J.L., Ivancevich, J.M. and Donnelly, J.H. (2004). Organizations: Behavior, Structure, processes. (10 th ed). NewYork: MCGrow- Hill/ Irwin.
Hastings, R. P., Kovshoff, H., Ward, N. J., Espinosa, F., Brown, T., & Remington, B. (2005). Systems analysis of stress and positive perceptions in mothers and fathers of pre-school children with autism. Journal of Autism and Developmental Disorders, 35(5), 635-644.
Haycraft, E. & blissett, J. (2010). Eating disorder symptoms and parenting styles. Journal of Appetite. 54: 221-224.
Herring S., Gray K., Taffe J., Tonge B., Sweeney D. & Einfeld S. (2006) Behaviour and emotional problems in toddlers with pervasive developmental disorders and developmental delay: associations with parental mental health and family functioning. Journal of Intellectual Disability Research, 50(12), 874–882.
Higgins, D. J., Bailey, S.R., & Pearce, J. C. (2005). Factors associated with functioning style and coping strategis of families with a child with autism spectrum disorder. Sage Publications and the National Autism Society, 9(2), 125-137.
Kaplan, M. and Maddux. J.E. (2002). Goals and Marital Satisfaction: Perceived Support for Personal and Collective Efficacy for Collective Goal. Journal of Social and Clinical Psychology, 21(2) , 157- 164.
King, C. R., & et al. (2006). Quality of life from nursing and patient perspective. theory , research, practice .Boston :john and Bartlett.
Kroodsma, L. (2007). An educational workshop for parents of children with Asperger Syndrome. . Dissertation Abstracts International. (ProQuest document).
Katanin, S. et al. (2001). Childhood temprement and mother’s child rearing attitude. European Journal of personality. Vol 17 p. 249-265.
Keang Ieng,V (2008). Developing creativity and promoting social harmony: the relationship between government, school and parents’ perceptions of children’s creativity in Macao-SAR in China, Early Years, Vol. 28, No. 2, July 2008, 149–158.
Lazarus, R. S. & Folkman, S. (1984). Stress, appraisal and coping. New York: Springer.
Mash, E.J., & Johnston, C. (1990). Determinations of parenting stress: Illustrations from families of hyperactive children and families of physically abused children. Journal of Clinical Child Psychology, 19(4), 313-328.
Miller, M. & Gerard, d. (2005). Family influence in the development of creativity in children, Journal of Personality and Social Psychology, 66, 950-967.
Onder, A. & Gulay, H. (2009). Reliability and validity of parenting styles & dimensions questionnaire. Procedia Social and Behavioral Sciences,1 : 508-514.
Rodgers, A. Y. (1998). Multiple sources of stress and parenting behavior. Children and Youth Services Review, 20(6), 525-546.
Seijts, H., Lattam, G. P. ,Tasa, A., and Lattam, B. W. (2004). Goal setting and goal orientation: An integration of two different yet related literatures. Academy of management Journal, 47, 227- 249.
Sheldon, K. M. & Houser – Marko.( 2001). Self concordance goale attainment and the pursuit of happiness: can there be an uward spiral? Journal of Personality and Social Psychology, 80, 152- 162.
Webester-Stratton, C. (1990). Stress: A potential disruptor of parent perception and family interactions. Journal of Clinical Child Psychology, 19(4), 302-312.
Pratt, M. W. (2003). Mothers and fathers teaching 3-yearolds: Authoritative parenting and adult scaffolding of young children's learning. Developmental Psychology, 36, 6, 832-839.
Towe-Goodman, N. R., & Teti, D. M. (2008). Power assertive discipline, maternal emotional involvement, and child adjustment. Journal of Family Psychology, 22,648–651.
Xie, Q. (2004). Parenting style and children's school achievement in China., New York. (ERIC Document Reproduction Service No. ED396819).