صفحه محصول - علل و عوامل پرخاشگری و نظریه های مربوط به پرخاشگری

علل و عوامل پرخاشگری و نظریه های مربوط به پرخاشگری (docx) 39 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 39 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

پرخاشگری   تعریف پرخاشگری  پرخاشگری،خشم،خصومت  تاریخچه پرخاشگری  نظریه های مربوط به پرخاشگری  شالوده زیستی پرخاشگری  علل و عوامل پرخاشگری  انواع رفتارهای پرخاشگرانه  زیانهای پرخاشگری  پرخاشگری در نوجوانان   پرخاشگری واژه پرخاشگري از ريشه لاتين Aggredi مشتق شده كه به معناي پيش رفتن و نزديك شدن به هدفی می باشد. اما روانشناسان اجتماعي پرخاشگري را مشتمل بر رفتارهايي مي دانند كه فرد به خود و يا ديگران آزار جسماني وارد مي سازد. به ديگر سخن پرخاشگري يعني تحميل عمدي برخي از شكل هاي صدمه و آسيب به خود و ديگران زماني مي توان از واژه پرخاشگري استفاده كرد كه چهار شرط رعايت شده باشد : اول اينكه فردي كه رفتارش توأم با پرخاشگري است آن رفتار را عمداً انجام دهد. دوم اينكه رفتار پرخاشگرانه در روابط بين فردي كه حاكي از تعارض يا ناكامي باشد ، رخ دهد. سوم اينكه شخصي كه داراي رفتار پرخاشگرانه است ، قصدش برتري يافتن بر فردي باشد كه نسبت به او رفتار پرخاشگرانه دارد. چهارم اينكه شخصي كه داراي رفتار پرخاشگرانه است که قصدش صدمه زدن باشد(بارون ، 1991 به نقل از هدایتی ،1385) . بدون ترديد يكي از زمينه هايي كه اخيراً در روانشناسي مرضي مورد توجه محققان قرار گرفته و تحقيقات مبسوطي را به خود جذب نموده پرخاشگري است. ارائه تعريف دقيق و روشن از پرخاشگري دشوار است (ارونسون، 1999 ؛ ترجمه شكركن،1381). پرخاشگري يعني عملي كه به آسيب رساني عمدي به ديگران منتهي گردد. البته اين نوع آسيب رساني ممكن است به حالت هاي گوناگون انجام گرديده و حتي آزارهاي رواني نظير تحقير ، توهين و فحاشي را نيز به همراه داشته باشد (فرجاد ، 1374). پرخاشگری یکی از رایج ترین مشکلات دوران کودکی و نوجوانی است که تأثیر مخرب بر شایستگی اجتماعی، کارآمدی و روابط بین فردی آنها دارد و از شکل گیری سالم هویت آنان جلوگیری می کند .پرخاشگری به منظور توصیف مجموعه ای از رفتارهای برون ریزانه مورد استفاده قرار می گیرد که در همهی آنها مشخصهی تجاوز به حقوق افراد دیگر اجتماع و تأثیر آزارندهی این رفتار مشترک است. اعمال پرخاشگری شامل رفتارهای جسمی و کلامی پرخاشگری نظیر تهدید کردن، مشاجرهی لفظی و ... هم چنین ویرانی دارایی است.کودکان و نوجوانانی که در این گروه قرار می گیرند رفتارهای پرخاشگرانه ای دارند و به صورت فیزیکی و کلامی به دیگران حمله می کنند. بطور کلی به مقررات جمعی احترام نمی گذارند و نظرات و خواسته های خود را به خواسته ها و نظرات جمع ترجیح میدهند، نسبت به اطرافیان حالت جنگجویی، کج خلقی و بدگمانی دارند، از مقررات پیروی نمی کنند و آن را زیر پا می گذارند، در مقابل کوچک ترین مخالفتی با نظرشان حالت مقاومت می گیرند، زودرنج و نسبت به کارها و وظایف محوله بی دقت هستند و به نظر سرکش و مقاوم می آیند.رفتارهای پرخاشگرانه عمل متعدد دارند که می توان به عوامل زیستی، اجتماعی، روانی، شناختی تجارب مربوط به یادگیری، ناکامی، ارزیابی های منفی از دیگران و شرایط ناخوشایند اشاره کرد (اتكينسون و همكاران ،1983؛ترجمه براهنی، 1380). تعریف پرخاشگری پرخاشگری واکنشی است که هدف آن رفع مانع و حذف عامل تهدید است. عکس العمل های پرخاشگرانه و نارضایتی وقتی بروز می کند که فرد را از موفقیتی که خشنودش می سازد دور سازیم و یا چیز مطلوبی را که انتظارش را می کشد از او بازداریم .فرد پرخاشگر به دور از خانواده رشد نمی یابد بلکه همه عمر داخل این محیط به سر می برد. این محیط مهم و مؤثر در رشد انسانها چهره های مختلف از نظر کیفی به خود میگیرد. گاهی اوقات خانواده محیطی امن به دور از هرگونه تعارضی است که در رشد و بالندگی افراد نقش عمده ای دارد. بسیاری از اوقات در محیط اختلافات و تعارضاتی بوجود می آید که بر روح و روان فرزندان و حتی بالطبع بر قوای جسمانی آنها اثری همیشگی و درازمدت دارد .روان شناسان در مورد چگونگی تعریف پرخاشگری اساساً با هم توافق ندارند، پس اعتقادات نظری متفاوتی دارند. موضوع اصلی این است که آیا باید پرخاشگری را بر اساس پیامدهای قابل دیدن آن تعریف کنیم که بر اساس مقاصد شخصی که آن را نشان می دهد گروهی پرخاشگری را رفتاری می دانند که به دیگران آسیب می رساند یا بالقوه می تواند آسیب برساند.پرخاشگری ممکن است بدنی باشد مثل : زدن، لگد زدن، گاز گرفتن، و یا لفظی مثل : فریاد زدن، رنجاندن، یا به صورت تجاوز به حقوق دیگران، چیزی را به زور گرفتن. نقطهی قوت این تعریف این است که شامل بسیاری از رفتارهایی است که ممکن است به طور معمول پرخاشگری تلقی نشود (خدیوی زند، 1385؛ به نقل از مبلغي،1389). پرخاشگری، مفهوم بسیار پیچیده ای است. این رفتار از یک سو، زیر تأثیر عوامل موقعیتی و روانشناختی است و از سوی دیگر عوامل ژنتیک در گسترش آن نقش بسیار عمده ای دارد. از این رو ارائه تعریفی دقیق و عینی از این سازه، دشوار است. با این وجود بارون و ریچاردسون در تعریف پرخاشگری نشان داده‌اند که هدف این گونه رفتارها، تخریب و آسیب رسانی به یک موحود زنده و اموال او است. رفتاری که سبب بروز واکنش های دفاعی و اجتماعی از سوی قربانی می‌شود (اکبری،1381). پرخاشگری وسیله ای رفتاری است در جهت رسیدن به هدفی؛ در جهت آسیب رساندن به دیگران. پرخاشگری، یک کشش و یا یک گرایش در فرد است که به صورت زدن و کشتن و ویران کردن را نشان می دهد. امری که فرد به عنوان عکس العمل از خود بروز می دهد و به گونه ای است که باید گفت مناسب عمل یا رفتار طرف مقابل نیست .گاه پرخاشگری به عنوان رفتاری آسیب رسان دارد اما در اقدام خود با شکست مواجه می شود. پذیرفتنی نیست پرخاشگری شکلی از رفتار دانسته شده نه شکلی از هیجان نیاز به انگیزه از این رو باید از هنجارهایی که ممکن است همراه با پرخاشگری باشد یا نباشد تمیز داده شود. مثلاً خشم یا انگیزه هایی که ممکن است اساس پرخاشگری باشد میل به انتقامجویی و نگرش های سطحی که گاهی مواقع و نه همیشه وقوع پرخاشگری را افزایش می دهند (درویش، 1386). منظور از پرخاشگری، رفتاری است كه به قصدآسيب رساندن (جسمانی يا كلامی)، به فردی ديگر يا نابود كردن دارايی ديگران اعمال مي شود. مفهوم اصلی در اين تعريف، قصد است (اتكينسون 2001، به نقل از براهنی، 1387). هرچند سطح پرخاشگری کودکان از موقعیتی به موقعیت دیگر فرق می کند. ولی کودکان از لحاظ تداوم رفتار پرخاشگرانه در طول زمان با هم فرق دارند. کودکانی که در سال های اولیه به شدت پرخاشگرند به احتمال زیاد در جوانی و بزرگسالی نیز پرخاشگر نخواهند بود. البته کودکان هنگامی که با وقایع تنش زا مثل جدایی والدین یا به دنیا آمدن کودک جدید روبهرو می شوند بیشتر پرخاشگر می شوند. در واقع پرخاشگری وسیله ای کودکانه است که گاهی بسیار خطرناک و زیانبار بوده و به جای حل مشکلات و کاستن از فشار و ناراحتی، باعث دردسر و رنج تازه برای شخص می شود (صادقی، 1385). برخی نيت پرخاشگری را جزء اصلی تعريف پرخاشگری دانسته اند. اما حتی پرخاشگری عمدی ممكن است هدفی جز صدمه به ديگری را داشته باشد. جاه و مال از جمله هدفهايی هستند كه ممكن است با توسل به پرخاشگری به دست آيند. هر چند عجيب به نظر می رسد، اما ظاهراً پرخاشگرترين افراد شيرخواران و كودكان هستند و بويژه در سه سالگی، پرخاشگری كودک به حد اعلی می رسد. علت، شايد اين باشد كه كودكان، پرخاشگری خويش را به روشنی، آشكار ومستقيم ابراز می كنند وبه روشهای غير مستقيم، خود آگاه يا ناخودآگاه برای نمايش آن مجهز نيستند. يك ويژگی كودک كه با پرخاشگری‌های او پيوستگی نزديک دارد، خود مداری كودک است . انگيزه اصلی نسخ پرخاشگری، همانند تسليم گر، كاهش اضطراب اساسی است. شخصيتهای پرخاشگر، بيمی از طرد شدن از سوی ديگران ندارند و به ديگران هيچگونه توجهی ندارند و بسيار خشن و سلطه جويانه رفتار می كنند. داشتن قدرت وبرتری يافتن به سايرين برای آنان چنان مهم است كه بايد همواره در سطح بسيار بالايی عمل كنند. آنها با پيشی گرفتن از ديگران وبه رسميت شناخته نشدن از جانب ديگران، توسط قدرت و برتری خاصی كه بوسيله ديگران تأیيد نشده است، ارضاء می شوند (اكبری ،1381). پرخاشگری رقابت جویی نیست و حتی خشم نیز نمی باشد. رقابت جویی نوعی نگرش، خشم یا یک نوع هیجان است. با این که خشم و رقابت جویی ممکن است با هم باعث پرخاشگری شوند اما پرخاشگری به خودی خود یک نوع رفتار است. پرخاشگری عبارت است از انجام عملی ناخوشایند نسبت به خود یا افراد دیگر. رفتار پرخاشگرانه ممکن است به شکلهای مختلف ابراز شود و دامنه ای از الفاظ زشت و ناخشونت جسمی را دربرگیرد. بطور کلی اعتقاد بر این است که همه پرخاشگری ها به قصد صدمه رساندن به دیگران انجام می شوند. رفتاری که به طور تصادفی به فردی صدمه بزند پرخاشگری محسوب نمیشود. گذاشتن این عوامل در کنار هم، تعریف ساده ای از پرخاشگری به دست می دهد، هر نوع رفتاری که با قصد صدمه زدن به فرد دیگری انجام می گیرد پرخاشگری نام دارد (ابوالقاسمی، توزنده جانی، عباس نژاد، 1387). استور، روانپزشك معاصر معتقد است که ريشه‌هاي عميق پرخاشگري در طبيعت بشر قرار دارد و براي صيانت نفس و اثبات هويت شخصی ضروری است (سادوک و سادوک،2005،به نقل از رضاعی،1387). مسائل مرتبط با خشم مانند رفتارهای مقابله‌ای ، خصومت و پرخاشگری از علل اصلی مراجعه کودکان و نوجوانان برای مشاوره و روان درمانی است‌. مسائل مرتبط با خشم، اساس تشخیص اختلالات رفتاری مخرب است و اغلب توأم با اختلال بیش فعالی و کمبود توجه و دیگر اختلالات کودکی دیده می‌شود. بررسی اختلالات متعلق به جوانان درDSM-IV، چندین ملاک تشخیصی و توصیفی با خشم را آشکار می‌سازد. در اختلالات سازگاری، شامل آشفتگی های هیجانی و رفتاری، اغلب تعدی به حقوق دیگران، رفتار پرخاشگرانه و خشم پایا وجود دارد. پرخاشگری، کنترل ضعیف تکانه، خشم و خصومت شدید، از ویژگیهای طیف وسیعی از اختلالات در بر گیرنده سوء مصرف مواد و یا ترک الکل و سایر داروهاست. اختلالان انفجاری متناوب با دوره های رفتار پرخاشگرانه و فقدان کنترل شخصی، مشخص می شود. اختلال تورت، اختلال وسواسی – جبری در کودکان ممکن است همزمان با خلق پرخاشگرانه و رفتار مقابله‌ای ظهور کند (اسخودولسکی و همکاران، 2004). در بین تعاریف رفتاری پرخاشگری آرنولد باس(1961) غالب تر است که، پرخاشگری را به عنوان " پاسخی می داند که محرک های آزاردهنده را به یک ارگانیزم دیگر وارد می کند. " این تعریف باس، به جای نیت عمل به پیامدهای عمل توجه دارد، یعنی رفتاری پرخاشگرانه است که برای دیگران درد، ضرر و ناراحتی به همراه داشته باشد. در مقابل این تعریف، تعریف هدفدار پرخاشگرانه قرار دارد که پرخاشگری را شکلی از رفتار می داند که به منظور آسیب رساندن به ارگانیسم طراحی و ارگانیسم نیز برانگیخته میشود تا از این رفتار اجتناب ورزد(بارون و ریچاردسون،1994). پرخاشگری، خشم، خصومت ارائه تعریف دقیق از پرخاشگری و خشم دشوار است، زیرا زبان معمولی این اصطلاحات به طرق مختلف در زبان محاوره‌ای بکار رفته است. دل و همکاران (2003)، بیان می‌کنند که اگرچه ساختار پرخاشگری مشترکاتی با خشم و خصومت دارد، این اصطلاحات، مترادف نیستند و در واقع ساختارهای خشم، خصومت و پرخاشگری همپوشانی دارند. به طور مختصر، تمایز بین این سه مفهوم چنین است: خشم به هیجان، خصومت به نگرش و پرخاشگری به رفتار، اطلاق می شود. خشم به عنوان حالت هیجانی توصیف می‌شود که می‌تواند زیر بنای پرخاشگری و خصومت باشد. خصوت به نگرش پرخاشگرانه فراگیری اطلاق می‌شود که فرد را به سوی رفتارهای پرخاشگرانه سوق می‌دهد در حالیکه پرخاشگری به رفتار قابل مشاهده و با قصد آسیب رسانی اطلاق می گردد (رافضی،1383). خشم يكى از هيجانات نيرومندى است كه دست آفرينش در انسان نهاده است و از سا ل‏هاى اوليه رشد، بروز مى‏كند و اغلب رفتارهاى پرخاشگرانه را به دنبال دارد. نتيجه آن‏كه پرخاشگرى هيجان نيست‏ بلكه از آثار حالت هيجانى خشم است و براى فرونشاندن آن و معمولا همراه آن رخ مى‏دهد (اکبری،1381). خشم یک پاسخ هیجانی شدید به محرومیت و تحریک شدگی است که با افزایش برانگیختگی خودکار و تغییر فعالیت سیستم عصبی مرکزی مشخص می شود. (کندال،2000). خشم با اشکال دیگر پرخاشگری مانند همسر آزاری ، کودک آزاری، خشونت خیابانی و قتل مرتبط است .خشم نه تنها با پیامدهای منفی روانشناختی همراه است، بلکه آسیب پذیری فرد را نسبت به بیماری افزایش می‌دهد، سیستم ایمنی را تضعیف می کند، درد را افزایش می دهد و احتمال بیماری‌های قلبی – عروقی را بالا می‌برد. احتمالا همانطور که سوین گفته است دلیل چنین پیامدهایی این است که خشم به رفتارهای ناسالمتری می‌انجامد و با ویژگیهای اجتماعی مرتبط با آسیب‌پذیری (برای مثال تعارض‌های شدید و مکرر) همراه است. به طور کلی خشم، هیجان انسانی، کاملا بهنجار و مفید است؛ اما زمانیکه از کنترل خارج شود و مخرب گردد به مسائلی در زمینه شغلی و روابط شخصی و کیفیت زندگی، مبدل می‌گردد (رافضی ،1383). تاریخچه پرخاشگری مردم شناسان دریافتند که پرخاشگری و نوع شدت یافتهی آن یعنی جنگ در تمام طول تاریخ و در بین تمام ادیان وجود داشته است. اسنادی که از حفاری های باستان شناسی به دست آمده جنگ و درگیری های مسلحانه را یکی از بخش های اصلی فرهنگ اقوام سومری، مصری و غیره نشان داده است. قوم و ملتی دیده نشده که پرخاشگری در فرهنگ آن نقشی نداشته باشد حتی با مطالعه زندگی اقوام ابتدایی چه در گذشته و چه در زمان ما، از جمله اقوام یا نومامی در جنگهای آمازون مارینگ در گینهی نو، مائوری در نیوزیلند، وارتک ها در آمریکای مرکزی چنین نتیجه می گیرند که پرخاشگری و جنگ همیشه با این اقوام بوده است. این که بعضی چنین باور داشتند که در برخی اقوام دور دست از تمدن زندگی با آرامش و هماهنگی و صلح پیش رفته و خبری از خشونت پرخاشگری نبوده است، افسانه ای بیش نیست. تنها فرقی که وجود داشته این بود که در بعضی قبایل ابتدایی جنگ با مراسم و تشریفات همراه بوده که موجب محدود کردن و کاهش خسارت جانی و مالی شده است.نقطهی مقابل پرخاشگری در ادیان وصل مختلف تسامح بوده است. انسان تشنهی صلح است. در صلح او می شکفد، می خندد، بارور می گردد و بارور می گرداند. صلح عدم حضور خشونت است. ظرفیت و توان دیگری است. پتانسیل پذیرش وجود درهای بیشمار دیگری است که به سمت هستی آغوش گشوده اند (درویش، 1386،به نقل از مبلغي،1389). پيشينه پرخاشگری و خشونت،به تاريخچه پيدايش آدمی بازمی گردد. اگر قتل، بيشتر شامل بيگانگان شده و می‌شود، خشونت و پرخاش، كرداری است كه بيشتر به آشنايان و بستگان سمت و سو پيدا می‌كند. چنانچه ميزان ابتلاء جوامع بشرى به يك موضوع خاص را يكى از معيارهاى اهميت آن موضوع بدانيم به جرأت مى‏توان ادعا كرد كه پرخاشگرى از جمله مسائل عمده و با اهميتى است كه انسان‏ها از گذشته‏هاى دور تاكنون به صورت گسترده‏اى با آن سر و كار داشته و دارند. نگاهى گذرا به آمار خيره كننده و روزافزون جنايات و درگيرى‏هايى كه در جوامع انسانى به وقوع مى‏پيوندد، كه بخش عمده‏اى از آنها ناشى از رفتارهاى پرخاشگرانه است، مؤيد اين ادعا است. به جاست گفتار يكى از نويسندگان (مونتاگو، 1976) را ذكر نماييم كه مى‏گويد.«اغلب معتقدند كه پرخاشگرى انگيزه‏اى است كه بايد درباره آن بيش‏تر بدانيم؛ ما به يكديگر حمله مى‏كنيم، آسيب مى‏رسانيم و گاهى همديگر را مى‏كشيم؛ در واقع ما با دشنام دادن يا كوشش در جهت ‏بى‏آبرو كردن ديگران، به صورت كلامى پرخاشگرى مى‏کنیم» (بناب،1374). جهان را نمی توان فرو بست، نمی توان با توسل به خشونت آن یکدست نمود. نمیتوان با ابراز حذف و شکنجه ها همگون ساخت. جهان ناهمگون است و زیست آن مسلتزم ناهمگونی است. خشونت نه تنها فرد را در آماج قرار داده بلکه هلاکت اندیشه را در خود حمل می کند که هر آنچه که غیر از من است خودی نیست، حرف دیگری دارد، اندیشه دیگری را ترویج می کند، از قبیله دیگری است، رنگی دگر بر چهره دارد و یا لباس دیگری به تن او باید حذف گردد تا جهان من یکدست گردد. در جهانی یکدست جائی برای بیگانگان، غریبه ها، دیگر اندیشه ها، دگراندیشان و مهاجرین وجود ندارد. تاریخ بر این حکم گواه میدهد.خشونت همیشه در تاریخ انسانی بر قامت خود پوشش های متعدد بر تن داشته. تربیت صحیح دلسوزی، دفاع از ناموس و آبرو، پاسداری از مقدسات و اختلافات، مبارزه با فساد، جاری کردن فرمان الهی، دفاع از مرز و بوم، برقراری نظم دفاع از زحمتکشان و کارگران و پیاده کردن عدل و داد (خدیوی زند، 1384؛به نقل از مبلغي،1389). به موازات پيشرفت صنايع و علوم و متحول شدن زندگى بشرى، روابط انسانى نيز نسبت ‏به قبل پيچيده‏تر شده است. در اين راستا، مشكلات و معضلات روحى و روانى فراوانى در جوامع انسانى به وقوع پيوسته، كه اين امر ضرورت بررسى گسترده و دقيق موضوعات روان‏شناختى نظير پرخاشگرى را ايجاب نموده است. بطورى كه امروزه پرداختن به موضوع پرخاشگرى، منحصر به كتب روان‏شناسى نيست؛ ‏بلكه در ديگر حوزه‏هاى علمى ‏همچون روانپزشكى، آسيب‏شناسى روانى، روان‏شناسى اجتماعى و حتى جرم‏شناسى كه يكى از شاخه‏هاى حقوق كيفرى است، از جهات متفاوت مورد بررسى قرار گرفته است. در چند دهه اخير، موضوع پرخاشگرى توجه بسيارى از دانشمندان و متخصصان را به خود معطوف كرده است، بگونه‏اى كه ده‏ها كتاب و صدها مقاله در خصوص اين موضوع به چاپ رسيده است (اللهیاری، 1376). امروزه وضعيت زندگی شهرنشينی، امكان و احتمال پديدار شدن واكنش پرخاشگرانه را افزايش داده است. آلودگی هوا بر كاركرد مغز آدمی اثر ناخوشايند دارد. به ويژه استشمام گازها و آلاينده های بدبو، به برانگيختگی پيدا و پنهان آدمی و واكنش های نابردبارانه او می انجامد. اين عامل، وقتی كه با سر و صدای گوشخراش و ازدحام و شلوغی، همراه و پيوسته شود، برانگيختگی و واكنش‌های پرخاشگرانه را افزايش می‌دهد. اين سه عامل به گونه ای زنجيروار در ترافيک وجود دارند كه جزيی جداناشدنی از اجتماع شهرنشينان است. الگوهای زندگی مدرن و صنعتی امروزی، به ويژه در زندگی شهرنشينان، عاملی ديگر برای افزايش برانگيختگی فيزيولوژيک آدميان است كه امكان و احتمال انجام كردار پرخاشگرانه از سوی آدمی را فزونی می‌بخشد. از جمله مهم ترين اين الگوها، می‌توان به رقابت‌ها و چالش‌های حرفه‌ای پيگير و تنگاتنگ اشاره كرد. افزايش شمار آدميان، عاملی مهم در پيدايش اين رقابت ها و چالش‌هاست كه در جوامع عقب مانده يا در حال رشد، برجسته تر رخ می‌نماياند. به ويژه آن هنگام كه به ياد آوريم در اين گونه اجتماعات رشد نايافته، توان كارآفرينی، محدود و نامتناسب بوده، بنابراين بسياری از افراد در يافتن كار مناسب و دستيابی به مزايای مادی آن محروم و ناكام می‌مانند. سرگشتگی مادی و اقتصادی با گرفتار ساختن آدميان در پايين‌ترين رده از نيازهای روانشناختی (كه از سوی «آبراهام اچ مزلو» به خوبی بيان شده است)، در عمل آنها را از رشد روانی و معنوی لازم و مناسب بازداشته و به آسيب ها و عوارض ديگری می انجامد (رافضی،1383). يكي ديگر از الگوهای زندگی امروزی، تماشای مسابقات ورزشی است كه رويكردی رايج در شمار فراوانی از خانواده های همه جوامع جهان است كه خود در همان حال كه به افزايش سطح لذت، شادی و كاميابی می‌انجامد، در بسياری از موارد نيز با ناكامی و خشم و پرخاش همراه می‌شود. فراگير و سترگ شدن اين رقابت های ورزشی، به چالش‌ها و ستيزهای بين فردی و اجتماعی می انجامد كه احتمال رخ دادن واكنش های پرخاشگرانه را افزايش می دهد. از ديگر الگوهای چيره و فراگير زندگی مدرن آدميان در سده بيستم ميلادی و پس از آن، تماشای فراوان فيلم ها و سريال های دارای صحنه‌های پرخاشگرانه پر زد و خورد است كه افزون بر فراهم آوردن امكان نقش پذيری خشونت و يادگيری كردار پرخاشگرانه برای كودكان و نوجوانان، در عمل به افزايش برانگيختگی روانی - فيزيولوژيک در همه سنين می‌انجامد. موج رو به گسترش خشونت و پرخاش در سينمای چهار دهه اخير گيتی در واقع همانند «پاداش» برای پشتيبانی و تقويت اين گونه كردار اجتماعی آموخته شده، ايفای نقش كرده است. كرداری كه پيش از هر ايستار و جايگاه ديگر، در خانه و خانواده رخ می‌نماياند. از دهه 1970 ميلادی، در امريكا و اروپای غربی جنسيت و اروتيسيسم همراه و همبسته با خشونت و پرخاشگری، پا به دنيای كارتون‌هايی گذاشت كه براي كودكان و نوجوانان ساخته مي شد. بنابراین،‌«نقش پذيری خشونت و فراگيری كردار پرخاشگرانه»، درست در سرنوشت سازترين سال‌های بنيان نهاده و استوار شدن «منش» شخصيت آدميان با اين زيرساخت مهم پنداری، كرداری و گفتاری همبسته و پيوسته می‌شود. جای افسوس است كه اين روند در دهه‌های 1980 و 1990 به جای كاستی گزيدن، در عمل با آفرينش كارتون‌های تخيلی روباتيک و فضایی رو به فزونی گذاشت، تا ذهن كودكان و نوجوانان سراسر گيتی، اين فرآيند را نيک و درست ارزيابی كرده و پندار و كردار پرخاشگرانه «تقويت» شود (بشیری،1374). نظریه های مربوط به پرخاشگری نظریه یادگیری اجتماعی : در مقایسه با نظریه افراطی غریزه، بندورا (1973) پیشنهاد نمود که پرخاشگریهای انسان نیز همانند دیگر رفتارهای اجتماعی به واسطه تقلید آموخته می شوند. بندورا (1965) به طور مشروح خاطر نشان ساخت که کودکان رفتار پرخاشگرانه بزرگسالان را در بازی با عروسک بوبو تقلید می کنند. کودکان فرد بزرگسالی را که به عروسک بادی بزرگی لگد می زند یا گازمی گیرند و به او لگد می زنند هنگامی که کودکان همانند بزرگسالان به خاطر لگد زدن یا گاز گرفتن به عروسک مورد تشویق و تأیید قرار می گیرند سطح پرخاشگری آنها افزایش می یابد. بارون و بایرنه (1994) چهار جنبه از پرخاشگری را که می توان از طریق یادگیری کسب کرد توصیف نمودند : چگونه پرخاشگری ایجاد می شود. چه کسی هدف مناسبی برای پرخاشگری است. چه کارهایی نیاز به پاسخ پرخاشگرانه دارند و در کدام موقعیتها پرخاشگری مناسب است. بنابراین از طریق یادگیری مشاهده ای ما ممکن است بیاموزیم که چون خطا کنیم، روی چه کسی خطا کنیم، چه دلیل برای انجام خطا داشته باشیم و تحت چه شرایطی خطا بهترین پاسخ ما است. ارزیابی نظریه یادگیری اجتماعی : شکی نیست که کودکان رفتارهای بزرگسالان را تقلید می کنند و تشویق این رفتارها احتمال تکرار رفتارهای پرخاشگرانه را افزایش خواهد داد. با وجود این در مورد این اعتقاد که یادگیری اجتماعی تبیین کاملی از پرخاشگری انسان را ارائه می دهد اختلاف نظر زیادی وجود دارد. یکی از سؤالاتی که ممکن است بپرسید این است که اگر هر نسلی پرخاشگری را از نسل قبل تقلید می کند، پس چه طور پرخاشگری برای اولین بار اتفاق افتاده است؟ جواب دادن به این سؤال آسان نیست. مطالعات حیوانی نشان داده اند که حیواناتی که به تنهایی پرورش می یابند بدون اینکه هیچ فرصتی برای یادگیری پرخاشگری از دیگر حیوانات داشته باشند از خود پرخاشگری نشان می دهند. این موضوع نشان می دهد که حداقل در بعضی از گونه حیوانی، پرخاشگری نیازی به یادگیری اجتماعی ندارد. بارون و بایرنه چهار جنبه پرخاشگری آموخته شده را که به خوبی اهمیت یادگیری پرخاشگری را توصیف می کند خاطرنشان ساختند. نظریه های غریزه : در روان شناسی اصطلاح غریزه دقیق تر از بحث ها و گفتگوهای معمولی بکار رفته است. غریزه یک کشش ذاتی برای رفتار کردن به شیوه ای خاص می باشد. اصطلاح ذاتی به این معنا است که رفتار به صورت وراثتی در ما وجود دارد و بنابراین در لحظه تولد همراه ما است. برخی از نظریه های روان شناسی پرخاشگری را غریزی می دانند و حداقل تا اندازه ای آن را اجتناب در نظر می گیرند. فروید در اولین نظریه روانکاور خود (1919) پیشنهاد کرد که ما با دو غریزه متضاد متولد می شویم : غریزه زندگی و غریزه مرگ. غریزهی مرگ علت پرخاشگری های ما می باشد. فروید پیشنهاد نمود که هرچند غریزه پرخاشگری اجتناب ناپذیر می باشد، اما می توان آن را تعدیل کرد. برخی از نویسندگان معاصر با پیروی از نظریه فروید خاطرنشان ساخته اند که ورزش در کل یک روش سالم برای ابراز غریزه مرگ است. برای مثال ریچاردز (1994) به این موضوع مهم توجه کرد، ما با توسل به گله و شکایات تمایلات پرخاشگری خود را ابراز می کنیم. برای مثال در حالت هایی مانند «کوبیدن چکه بر زمین» و «فشار دادن دندانها بر روی هم» پرخاشگری خود را نشان میدهیم. رویکرد روان شناختی دیگری که پرخاشگری را غریزی در نظر می گیرد رویکرد کردارشناسی است. مطابق با رویکرد کردارشناسی لورنز (1966) پیشنهاد کرد که در انسانها غریزه جنگ تکامل یافته است. تکامل از طریق انتخاب طبیعی صورت می گیرد. بنابراین پرخاشگری (حداقل از نظر تاریخی) تبدیل به یک صنعت بقا شده است. یعنی یک ویژگی احتمال بقا را افزایش داده است. لرونز همانند فروید پرخاشگری انسان را غیر قابل اجتناب اما قابل کنترل می دانست. ارزیابی رویکرد غریزه این موضوع که آیا پرخاشگری غریزی است یا ناشی از یادگیری، همچنان به عنوان یک مناقشه مسخر در روان شناسی باقی مانده است. مدارک مستقیمی در زمینه های تأیید یا رد غریزه در پرخاشگری وجود ندارد و ما به حمایت غیرمستقیم توجه داریم. اگر پرخاشگری جهانی باشد بنابراین جهانی بودن پرخاشگری گواه محکمی برای اساس غریزی بودن پرخاشگری است. لور و شولتز (1993) خاطر نشان ساختند که همه مهره داران پرخاشگری نشان می دهند. بنابراین همان طور که لورنز گفته است این ویژگی باید صفتی برای بقا باشد. از طرف دیگر مطالعات میان فرهنگی نشان داده اند که تنوع زیادی در پرخاشگری انسان وجود دارد (بارون و ریچارد سون، 1992). این مسائل در فرهنگ های مختلف انسانی مشاهده شده است. برای مثال در قبیله آراپش در گینه جدید مشاهده شده است که پرخاشگری مطابق استانداردهای آمریکایی و اروپایی کمتر به چشم می خورد. این موضوع نشان می دهد که باید عوامل خارجی مؤثر بر پرخاشگری (همانند مؤلفه غریزی) برای پرخاشگری این موضوع نشان میدهد که باید عوامل خارجی مؤثر بر پرخاشگری (همانند مؤلفه غریزی برای پرخاشگری) وجود داشته باشند. نظریه شناختی- رفتاری در نظریه شناختی-رفتاری‌، ناکامی‌، یکی از علل پرخاشگری است تا جایی که فرضیه‌ای موسوم به ناکامی- پرخاشگری را مطرح مي‌کند. فرضیه ناکامی- پرخاشگری بعدها نظريه پردازان روانكاوی، نظريه سائق پرخاشگری فرويد را بصورت فرضیه ناكامي – پرخاشگری گسترش دادند. يعنی ناكامی، سائق پرخاشگری را فعال مي‌كند، كه آن هم ايجاد رفتار پرخاشگری مي‌كند. بنابراين علت پرخاشگري، ناكامي است. ولي همواره مثالهايي يافت مي شود از اينكه ناكامي منجر به پرخاشگري نمي شود، بلكه باعث كناره گيري از موقعيت ، ترک كردن يا مصرف الكل يا مواد مخدر مي‌گردد (كالات،2005، به نقل از سيد محمدي، 1387). این نظریه بیانگر این است که ناکامی همیشه به رفتار پرخاشگرانه می‌انجامد و تمام رفتار‌های پرخاشگرانه، معلول ناکامی هستند. از طرفداران این نظریه می‌توان به دالر و همکاران اشاره کرد. اما این موضوع همیشه صادق نیست و به آسانی می‌توان استثناهایی برای آن پیدا کرد. به عنوان مثال واکنش مردم به ناکامی می‌تواند به صورت کناره‌گیری از موقعیت ، ترک کردن، مصرف الکل و مواد مخدر‌، یا در ملاحظه‌ی مثبت تر به صورت افزایش تلاش برای غلبه بر ناکامی باشد (احمدي، 1385). اينكه ناكامي به پرخاشگري منجر مي شود يا نه به دو عامل بستگي دارد : 1. شدت ناکامی 2. ادراک فرد. اگر انتظارات زياد باشد و بي نتيجه بماند مي تواند ناكامي ايجاد كند. همچنين اگر ناكامي شديد باشد (اين شدت بسته به مقدار انتظاري كه فرد دارد تا به هدف برسد، مي تواند محركي براي پرخاشگري باشد، مثلا شورش‌ها و انقلابها توسط كساني صورت مي گيرد كه جزو اعضاي پايمال شده يك جامعه هستند و همينطور انتظار دارند كه بتوانند به هدفهاي اجتماعي كه برايش تلاش مي‌كنند برسند. اگر فرداحساس كند كه اين ناكامي، ناشي از يك عمل ارادي است كه منجر به پرخاشگري مي‌شود؛ مثلا اگر بداند ناكامي، عمل ناعادلانه‌اي است ويا ناشي از تصادف است، ممكن است منجر به پرخاشگري نشود (بناب،1385). نظريه لئونارد بركوويتز لئونارد برکوویتز، نظريه جامعتري ارائه داد . وي بيان داشت هر رويداد ناخوشايندي، يك تكانه براي جنگيدن و يك تكانه براي گريختن، ايجاد مي‌كند. يعني هر رويداد، دستگاه عصبی سمپاتيک و پاسخ جنگ و گريز را برمی‌انگيزاند. انتخاب بين جنگيدن و گريختن، به شرايط بستگی دارد؛ مخصوصا به نتيجه احتمالی حمله كردن. اگر فردی در چندين دعوا برنده شده باشد و به ندرت تنبيه شده باشد و فكر كند كتک زدن كسی كه قهوه را روي لباس او ريخته است آسان است، در اين صورت ممكن است او را تهديدكرده ياحتی کتک بزند اگر فكر كند كه شانس كمي براي برنده شدن دريک دعوا دارد،خشم خودرا مهار می كند و اگر كسی كه به او برخورد كرده، رئيس او يا متصدی بورسيه تحصيلی در دانشگاه باشد، لبخند مي زند و از اينكه سر راه او قرار گرفته است، پوزش می‌خواهد. افراد زيادی در حین رانندگی ژستهای تهديد آميز مي‌گيرند و توهينهای خشم آلود می‌كنند و توجيهاتی برای اين رفتار خود دارند (كالات،2005، به نقل از سيد محمدی،1387). نظریه گرایش ذاتی : قدیمی ترین و احتمالاً شناخته شده ترین نظریه پرخاشگری بر این نکته تأکید دارد که آدمیان بخاطر ماهیت زیستی خود، به نحوی برای خشونت برنامه ریزی شده اند. این دیدگاه به نظریهی غریزه نیز شهرت دارد. معروف ترین حامی این نظریه زیگموند فروید (1931) بود. او معتقد بود که ریشه های پرخاشگری را باید عمدتاً در آروزی مرگ یا غریزه مرگ جستجو کرد که بر همه اشخاص حاکم است. طبق دیدگاه وی هدف از این غریزه خود تخریبی است اما به فوریت تغییر جهت داده بیرون و دیگران را نشانه می گیرد. تکانه های پرخاشگرانه ای که از آن نشأت می گیرد به مرور زمان فزونی یافته و چنانچه رها نشود پس از رسیدن به درجات بالا به اعمال خطرناک خشونت آمیز منجر می شود. قابل ذکر است که غریزه مرگ تا نیمه های عمر فروید بخشی از نظریه او نبود. وی مسأله را پس از آنکه قتل عاملهای خشونت بار و فاجعه آمیز انسانها را در جنگ جهانی اول مشاهده کرد به نظریهی خود افزود. او علاوه بر غریزه مرگ غریزهی دیگری را به نام غریزهی زندگی پیشنهاد کرد که هدف آن لذت، محبت، صمیمیت و باروری است (حقیقی، صادقی، 1385). اصولی ترین توصیف پرخاشجویی و یا ویرانگری ذاتی بشری را در تئوری «غریزه مرگ» فروید می توان دید. پیروان فروید یقین کامل دارند که در همهی ما پرخاشجویی وجود دارد ولی غالباً به مثابه آتشی زیر خاکستر است و ممکن است در دوران کودکی به صورت خصومت نسبت به پدر پدید آمده است و سپس متوجه تمام گروه گردد. در این بیان اشاراتی به آتش زیر خاکستر شده است به این معنی که پرخاشجویی در انسان بالقوه وجود دارد. پرخاشجوئی اگر در شرایط عادی و مناسب فعالیت یابد به صورت طبیعی و ضروری امکان اولیه خود ظاهر گردد و در این صورت مفید و سازنده است و هدفش تسلط بر مشکلات زندگی و ترقی و تعالی است. ولی اگر در شرایط بیمارگونه و غیرعادی و علیه نیازهای زیستی ظاهر شود مضر و زیان بخش است. فروید غرائز را به دو گروه «سائق زندگی» و «سائق مرگ» تقسیم کرد. این دو ماهیتی متضاد دارند : یکی سازنده که موجب آبادانی و بقاست و دیگری مخرب و باعث زوال و ویرانی است. فروید در یکی از کتابهایش می نویسد «پاره ای از اشخاص در جریان زندگی و کنشهای زیان بخش عجیبی را پیوسته تکرار می کنند یا اینکه گویی تحت سرنوشت ظالمانهای قرار گرفته اند، یک بررسی دقیق معلوم می دارد این اشخاص عاملین ناخودآگاه بدبختی خود هستند اما خوشبختی آدمی در این است که غریزه زندگی بیدار است و با غریزه مرگ پیوسته پیکار، هرگاه غریزه مرگ تحت الشعاع قرار بگیرد و نتواند در خود شخص به فعالیت بپردازد و به وجود او صدمه بزند رو به خارج می آورد و به صورت تجاوز و پرخاش متوجه اشیاء و اشخاص دیگر می شود و آدمی را به شکستن و کوبیدن و نابود کردن اشیاء و به شکار حیوانات و تخفیف و تحقیر و اهانت و ضرب و جرح همنوع وامی دارد.» پرخاشگری به خصوص در مواردی آدمیان را به کشتن همنوعان سوق می دهد که سد اخلاقی و اصول و موازین دینی به تزلزل گرائیده و یا مکانیسمهای برون فکنی و دلیل تراشی به کار افتاده باشد (مبلغی،1389). ملانی کلاین از برجسته ترین پیروان مکتب فروید که با او اختلاف نظرهائی هم دارد ولی معتقد وجود غریزه مرگ است پرخاشگری مرگ است. پرخاشگری را صفتی سرشتی و اصیل می داند و می گوید مایهی این صفت در نوزاد وجود دارد و کودک را از بدو تولد دچار کشمکش درونی و دلواپسی می کند و او را میان دو کیفیت متضاد قرار می دهد : یکی امکان آزار رساندن و تباه کردن کسانی که از او پرستاری می کنند و حمایت می کنند و دیگری آسیب رساندن و تباه کردن خویش. ملانی کلاین نظر خود را در کتاب رشک ورزی و حق شناسی در این جمله خلاصه می کند : تعارض غریزه زندگی، غریزه مرگ و تهدید از بین بردن خود و دیگری به وسیله انگیزه های تباه کننده، عوامل اصلی ارتباط کودک با مادرش هستند. آزار رساندن به وجود خویشتن و احیاناً خودکشی از یک سو و آزار رساندن به دیگری و احیاناً اقدام به کشتن او از سوی دیگر از صفت پرخاشگری که خود به گفته فروید ناشی از غریزه مرگ است سرچشمه می گیرند. پیروان فروید با مشاهدات متعددی درباره پرخاشجویی کودکانه به عمل آورده اند بدین نتیجه دست یافته اند که پرخاشجویی کودکانه است که به طور طبیعی فروکش نکرده است یا متوجه امر دیگری نشده و یا برتر (تصعید) شده است (کی نیا، 1376). نظریه سائق : نظریهی دیگری که در بین متخصصان علوم رفتاری طرفدار دارد بر این فرض استوار است که چنین رفتارهایی عمدتاً- ریشه در سائق هایی برای آسیب رساندن به دیگران دارند این رویکرد در واقع نظریه هایی از سائق در مورد پرخاشگری را مطرح می کند (ویکوتیز، 1988؛ مسباخ، 1984). این دیدگاه بیان می کند که موقعیت های گوناگون بیرونی اند (مانند ناکامی) انگیزههای نیرومند برای تولید رفتارهای آسیب رساندن به وجود می آورند و سائق پرخاشگرانه ای به نوبهی خود به جملهی آشکار به دیگران منجر می شود. مشهورترین نظریه های سائق به فرضیهی ناکامی- پرخاشگری معروف است. بر اساس این فرضیه ناکامی به برانگیختگی سائق منجر می شود که هدف اولیه آن صدمه زدن به دیگران یا اشیاء است. این سائق باعث حمله به هدف های گوناگون خصوصاً منبع ناکامی می شود. از آنجائی که موقعیت های بیرونی بیش از گرایش های ذاتی در شیوع پرخاشگری نقش دارند بنابراین در خصوص احتمال پیشگیری از این رفتار شاید بتوان گفت که نظریههای سائق خوشبینانه تر از نظریه های غریزه هستند (صادقی، حقیقی، 1385). نظریه واکنش به رویدادهای آزاردهنده : به زمانی فکر کنید که اعمال پرخاشگرانه ای از شما سرزده است آیا به یاد می آورید که آن موقع چه احساسی داشتید؟ آیا احساس پریشانی خاطر و ناآرامی و آشفتگی نکرده اید؟ در این موقعیت ها احتمالاً بعضی از اثرات منفی را تجربه کرده اید که موجب شده است نسبت به دیگران پرخاشگری کنید. این رابطهی میان احساس های منفی ناخوشایند یا پرخاشگری آشکارا، پایه ای برای شکل گیری سومین نظریه درباره پرخاشگری است که اصطلاحاً به نظریه نو تداعی گرایی شناخته معروف است این نظریه نشان می دهد که رویارویی با وقایع آزاردهنده باعث ایجاد احساسات منفی می شود. این احساسات به نوبهی خود و به صورت خودکار، گرایش به سمت پرخاشگری و یا فرار و گریز را افزایش داده و باعث بروز عکس العمل های فیزیولوژیک، افکار یا خاطره های ناخوشایند مرتبط با این تجربه ها می شود. بنابراین از دیدگاه طرفداران نظریه واکنش به رویدادهای آزاردهنده پرخاشگری به عوامل گوناگونی از جمله افکار و شناخت های متنوع بستگی پیدا می کند (صادقی، حقیقی، 1385). تئوری مادرزادی : پرخاشجوئی در تئوری مادرزادی، غریزه مخصوص تلقی می شود و آن را به همین نام غریزه پرخاشجوئی می خوانند. مع ذلک طرفداران این تئوری به دو گروه متمایز تقسیم می شوند : گروهی که از این رهگذر، نظر «مک دوگال» و گروهی دیگر نظر «فروید» را دربارهی معنی غریزهی پرخاشجویی می پذیرند حال آنکه تحقیقات «سی توژنتیک» حیوان شناختی نوین گونه ای تازه به روشنگری آن می پردازد. (کی نیا، 1376). نظریه مک دو گال : طبق نظریه مک دو گال که کتاب او تحت «روان شناسی» اجتماعی به سال 1908 انتشار گردیده است غرائز نخستین عوامل محرک هرگونه فعالیت انسانی است او غرائز را چون استعداد فطری وصف می کند که بدن را به ادراک و توجه شیئی که به طبقهی معنی مربوط است وامی دارد (جنبه ادراکی) و سبب می شود که بدن در قبال آن شئ تحریک انفعالی خاصی احساس کند (جنبه انفعالی) و بالاخره به عمل بپردازد یا کشش جبری به سوی عمل در خود احساس کند که به صورت نوعی رفتار در قبال این شئ ظاهر می شود (جنبه حرکتی). به این ترتیب هر غریزه در نظر فک دوگال دارای سه جنبه ادراکی، انفعالی و حرکتی است. بسیاری از متخصصان علوم اجتماعی از راه تحلیل عوامل اجتماعی عوامل مختلفی را که غرائز را تحت تأثیر قرار می دهند یا موجب آن می شوند نظر مزبور را مورد انتقاد قرار دادند. دسته ای کلمهی امیال را به کار می برند. به عقیده این عده «امیال دست اول» در هر گونه تظاهرات حیاتی اعم از صیانت، ذات، رفاه فرد، تغذیه و تولید مثل حائز اهمیت است. این امیال پایهی بدنی دارند و دستخوش انحراف و فساد می گردند. دیگری اصطلاح «سائق» با محرک درونی را به جای غریزه برمی گزیند و سومی آن را فشار درونی می خواند که بدن را آنقدر به فعالیت وامی دارد تا این فشار کاهش یابد. دیگر کلمه «کشش» یا «گرایش» را بهتر دانسته است و گروهی «انگیزش» حیوانی را ترجیح دادند و بعضی کلمهی «احتیاج» را به کار می برند اعم از احتیاج بدنی و روانی. در این دورنما کوشیده اند ثابت کنند که پرخاشجویی از خصوصیات مادرزادی و فطری است و ملاک سه گانه زیر که مشخص فطری بودن امری است در آن محقق است : نخست آنکه پیوستگی و استمرار بین این خصلت مشترک تمام نوع انسانی و حیوان این پیوستگی بتواند دلیل وجود عنصری غیراکتسابی در رفتار باشد معقول می نماید. ملاک دوم اینکه کشف پایه ای بیوشیمیک یا فیزیولوژیک در رفتاری معین دلیل دیگری بر وجود عنصر مادرزادی آن رفتار است و این امر نشان می دهد که در بدن وضعی وجود دارد که فرد را برای فعالیت مزبور از پیش آماده ساخته است. به عقیده کانن فیزیولوژیست آمریکائی مغز مرکز هیجانها و عواطف است و او اثبات کرده در خشم انواع تغییرات بیوشیمیک فیزیولوژیک دیده می شود که به سلسلهی اعصاب سمپاتیک و غدد فوق کلیوی مربوط است. ملاک سوم همگانی بودن است. وجود رفتاری در تمام افراد جوامع بشری با تفاوت فرهنگ آنها دلیل قاطعی بر فطری بودن آن است. در روان شناسی اجتماعی، اصطلاح پرخاشجوئی در مفهوم بسیاری وسیعتری به کار رفته است و در این صورت بسیار دشوار است که آن را دقیقاً از «تأییدبه خود» و میل به «فعالیت به طور کلی» تفکیک کرد. به عکس پرخاشجوئی دارای معنی بسیار محدودی است و آن مترادف «خصومت» و حتی «خصومت مخرب» یا «خصومت ویرانگر» است. تعریف نمائی پرخاشجوئی بین دو تعریف موسع و مضیق روان شناسی اجتماعی قرار گرفته است و مراد از آن نیروی ناشی از حالتی است که انسان را به فائق آمدن بر مشکلات و برداشتن موانع از سر راه قادر می سازد (مبلغی،1389). اشپیتز اشپیتز(1946) در فعالیت های حرکتی نوزاد کشاننده های پرخاشگرانه را می بیند که وی را از فعل پذیری، به فعالیت هدایت شده می رسانند. به نظر این مولف کشاننده پرخاشگری و لیبیدویی تواما در تشکیل روابط موضوعی و ظهور من مشارکت دارند و در واقع قدرت اغماض نسبت به ناکامی و دل آزردگی است که کنش وری اصل واقعیت و سازمان یافتگی فکر را تقویت می کند. نظریه لورنتس: به عقیده کنراد لورنتس، پرخاشگری که موجب آسیب رساندن به دیگران می گردد، از غریزه جنگیدن برمیخیزد که بین انسان و سایر ارگانیسم ها مشترک است. انرژی مربوط به این غریزه به طور خود به خود به طور کم وبیش ثابت در ارگانیسم تولید می شود. احتمال پرخاشگری در نتیجه بالا رفتن میزان انرژی اندوخته شده و وجود و شدت محرک های آزاد ساز پرخاشگری افزایش می یابد. بنابراین پرخاشگری غیر قابل اجتناب است و گاهی حملات خود به خودی آن رخ می دهد. او در مورد نقش عمل پرخاشگری به عنوان دفاع از سرزمین خود به وسیله ماهی ها و پرندگان مطالبی را به رشته تحریر درآورده است. در این جا به بررسی دیدگاه های مختلف روان تحلیل گران از خلال 4 وهله بزرگ می پردازیم، سخن گفتن از وهله های مختلف بدین دلیل است که پرخاشگری را می توان در نظریه های گوناگون در جریان وهله های مشابه تحول ردیابی کرد، اما سنین ذکر شده بر حسب مولفان به طور محسوسی متفاوتند. در مورد نخستین وهله که به منظور تعیین خاستگاه پرخاشگری است، باید گفت که در آثار فروید از دو موضع دفاع شده است. این مولف در گام نخست با خودداری از پذیرش پرخاشگری به عنوان یک کشاننده مستقل آن را به منزله یک واکنش عدم لذت دانسته است. معهذا، با قبول این نکته که هر کشاننده کام نایفته می تواند پرخاشگری را به راه اندازد، به وجهی اختصاصی تر آن را به خواست های من یعنی خاستگاهی که از آن سرچشمه می گیرد، وابسته کرده است. حتی وی پذیرفته است که الگوهای قطعی و واقعی رابطه کینه توزانه از زندگی جنسی نشات نمی گیرد، بلکه از مبارزه من در راه حفظ و ثبات خویش منبعث می شود(فروید،1905). اما در وهله بعد اثری تحت عنوان فراسوی اصل لذت در چهارچوب نظریه جدید کشاننده ها ، پرخاشگری را به منزله نمود و نشانه ای از کشاننده مرگ معرفی کرد و بدین ترتیب با قرار دادن این کشاننده در پایه و در عمق وجود انسان و با قبول مفهوم خود تهاجم گری به منزله اصل پرخاشگری، بعد کاملا تازه ای به این مفهوم بخشید که تا آن زمان فقط منحصر به یک شیوه ارتباطی بود(چگنی،1389). شالوده زیستی پرخاشگری ناحیه ای در مغز وجود دارد به نام بادامه که در افراد بشر و دیگر حیوانات پست‌تر با رفتارهای پرخاشگرانه ارتباط دارد. هرگاه این ناحیه را به صورت الکتریکی تحریک کنند، موجودات رام و سر براه، خشن و ستیزه جو می شوند؛ اما باید توجه داشت که حتی در این مورد نیز انعطاف پذیری وجود دارد. عوامل اجتماعی، حتی در حیوانات پست‌تر از انسان، می‌توانند تأثیر سازوکارهای عصبی را کاهش دهند؛ مثلا هنگامی که بادامه مغز یک میمون نر، در حضور میمون‌های دیگر تحریک شود، او به راستی به میمون‌های دیگر حمله ور می‌شود، اما اگر بادامه میمون در حضور میمون‌های دیگری که بیشتر از او تسلط دارند تحریک شود، او به آنها حمله نخواهد کرد بلکه در عوض پا به فرار خواهد گذاشت (ريو،2005،به نقل از سيد محمدي، 1388). یافته ها نشان می دهد که تحریک برقی ملایم ناحیه خاصی از هیپوتالاموس باعث رفتار پرخاشگرانه و حتی کشتار در حیوانات می‌شود. در برخی پستانداران رده‌های بالاتر‌، اینگونه الگوهای غریزی پرخاشگری را قشر مخ کنترل می‌کند. در نتیجه این الگوها بیشتر تحت تأثیر تجربه هستند. رفتار پرخاشگرانه در میمون‌ها، مستقیما از راه تحریک هیپوتالاموس بروز نمی‌کند بلکه محیط میمون و تجربه گذشته‌اش نیز در آن نقش دارد. آدمیان نیز چنین هستند. گرچه انسانها نیز مجهز به برخی مکانیزمهای عصبی پرخاشگری هستند، اما فعال شدن این مکانیسمها تحت کنترل قشر مخ است (جز در برخی موارد آسیب مغزی‌). یکی از عوامل اثر گذار بر پرخاشگری مردان، میزان هورمون تستوسترون است. تستوسترون، هورمونی مردانه است که بسیاری از خصوصیات جسمانی نرینه را تعیین می‌کند و در میمونها با پرخاشگری ارتباط دارد ( اتکینسون،2000 ، به نقل از براهنی،1387). در میان افراد بشر نیز یافته مشابهی وجود دارد؛ جیمز دابز و همکارانش نشان دادند که سطوح طبیعی تستوسترون در زندانیانی که به خاطر جرم‌های خشونت آمیز محکوم شده اند، به طور معناداری، بیشتراز کسانی است که برای جرم‌های غیر خشونت آمیز محکوم شده اند. همچنین زندانیانی که هنگام زندانی شدن، سطح تستوسترون خونشان بالا بود، بیش از سایرین از مقررات تخلف کردند. شاید این موضوع دلیلی بر پرخاشگرتر بودن مردان نسبت به زنان باشد بطوری که پژوهشگران، در یک مطالعه پیمایشی گسترده روی كودكان، دریافتند که پسرها بطور ثابتی از دخترها پرخاشگرتر هستند (ارونسون ،1999، به نقل از شکرکن، 1387). با این وجود اتکینسون (2000)، به نقل از براهنی (1387) رابطه بین پرخاشگري با تستوسترون را در انسان کمرنگ توصیف می‌کند. علل و عوامل پرخاشگری عوامل خانوادگی پرخاشگری عوامل خانوادگی، به عنوان یکسری از عوامل محیطی در بررسی عوامل تربیتی افراد، مؤثر می‌باشند، چرا که خانواده به عنوان اولین محیط اجتماعی زندگی افراد، بسیار حائز اهمیت می‌باشد و خیلی از چیزها را افراد در سالهای اولیه حیات اجتماعی خود در آن می‌آموزند. خانواده، می‌تواند از جهات مختلف موجب بروز یا تشدید پرخاشگری شود که مهم‌ترین این عوامل عبارتند از: 1) نحوه برخورد والدین با نیازهای کودک: معمولاً کودکی که وسایل و اسباب بازی مورد علاقه خود را در دست دیگری می‌بیند، برانگیخته می‌شود و در صدد گرفتن آن حتی با اعمال خشونت می‌شود. تجربه نشانگر آن است که چنانچه در کودکی همیشه توقعات و انتظارات فرد برآورده شده باشد او بیشتر از کسانی که توقعات و انتظاراتشان برآورده نشده‌است، خشمگین و پرخاشگر می‌شود. 2) وجود الگوهای نامناسب: داشتن الگوی مناسب در زندگی، یکی از نیازهای انسان است؛ زیرا انسان‌ها علاقمند هستند که رفتار و کردار خود را مطابق با کسی که مورد علاقه خودشان است، انجام دهند و چنین کسانی را راهنما و الگوی زندگی خود قرار دهند. بررسی‌های انجام شده نشان می‌دهد که بیشتر کودکان پرخاشگر، والدین خشن و متخاصمی داشته‌اند؛ یعنی نه تنها کودک آنها از محبت لازم برخوردار نبوده، بلكه از الگوی پرخاشگری موجود در خانواده نیز تأثیر پذیرفته بود. دیکتاتوری خانواده‌هایی که تابع اصول دیکتاتوری هستند، معمولاً رشد فرزندانشان را محدود می‌کند؛ در این نوع از خانواده یک نفر حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است که غالبا پدر چنین نقشی را دارد. اما گاهی اوقات مادر، خواهران و برادران بزرگتر نیز با دیکتاتوری رفتار می‌کنند. در این گونه خانواده‌ها، فرد دیکتاتور تصمیم می‌گیرد، هدف تعیین می‌کند، راه نشان می‌دهد، وظیفه معلوم می‌کند، برنامه می‌ریزد و همه باید به طور مطلق مطابق میل او رفتار کند و حق اظهارنظر از آن اوست. بچه‌هایی که در محیط دیکتاتوری پرورش پیدا می‌کنند، ظاهراً حالت تسلیم و اطاعت در رفتارشان مشاهده می‌شود و همین حالت آنها را به هیجان و اضطراب وا می‌دارد. این بچه‌ها در مقابل دیگران، حالت دشمنی و خصومت به خود می‌گیرند و به بچه‌های هم سن و سال خود یا کمتر از خود صدمه می‌رسانند. این افراد، از تعصب خاصی نیز برخوردارند و از به سر بردن با دیگران عاجز هستند، در کارهای گروهی نمی‌توانند شرکت کنند و از اعتماد به نفس ضعیفی برخوردارند و در امور زندگیشان بی لیاقتی خود را نشان می‌دهند و اغلب در کارها با شکست روبرو می‌شوند. 3) تأثیر رفتار پرخاشگرانه: عده‌ای از افراد، پرخاشگری و زورگویی را تقبیح نمی‌کنند، بلکه آنرا نشانه شهامت و قدرت خود می‌دانند. این افراد اعمال پرخاشگرانه خود و دیگران را مثبت، موجه و حتی لازم می‌دانند و به آن صحه می‌گذارند. 4) تشویق رفتار پرخاشگرانه: گاهی اوقات، انجام رفتار پرخاشگرانه توسط والدین و دیگر افراد سبب تقویت مثبت و تثبیت این رفتار می‌شود و به جای نشان دادن رفتارهای منطقی در مقابل برخورد با موانع شخصی، آنها را به پرخاشگری بی مورد تشویق می‌کنند. 5) تنبیه والدین و مربیان: والدین و مربیان که در برابر پرخاشگری و خشونت کودک عصبانی می‌شوند و به صورت پرخاشگرانه اورا تنبیه می‌کنند، در تشدید این رفتار او مؤثرند. درچنین مواقعی تنبیه ،عامل فزاینده و تقویت کننده پرخاشگری است زیرا علاوه بر اینکه سبب خشم و احتمالاً پرخاشگری کودک می‌شود، شخص تنبیه کننده، الگوی نامناسبی برای پرخاشگری کودک می‌شود (اكبري ،1381). عوامل محیطی (اجتماعی – فرهنگی) عواملی که در پیرامون زندگی انسان هستند، می‌توانند در بروز یا تشدید پرخاشگری و تخفیف یا تعدیل آن اثرگذار باشند، برخی از اینگونه عوامل عبارتند از: 1) زندگی در ارتفاع خیلی بلند و تغذیه ناقص: پژوهش‌های به عمل آمده در میان یکی از قبایل سرخپوستی، که به پرخاشگرترین انسان‌های روی زمین شهرت دارند، حاکی از آن است که پرخاشگری این قبیله سه دلیل دارد: الف: زندگی در ارتفاعات خیلی بلند، کمبود مواد غذایی و بالاخره تغذیه ناقص. ب: جویدن برگ کوکا که محتوی کوکائین و نوعی مخدر است، سبب می‌شود مصرف کنندگان آن بطور موقت احساس آرامش می‌کنند. اما اثرات مصرف دراز مدت آن برای سوخت و ساز بدن زیان آور است. ج: هنجار بودن پرخاشگری. در جامعه‌ای ممکن است، پرخاشگری، یک رفتار «هنجاری» تلقی شود (در مقایسه با جوامعی که چنین وضعیتی را ندارند). 2) تقویت پرخاشگری به علت ضرر و زیان اجتماعی- فرهنگی: در بعضی مواقع به علت جنگ یا عوامل دیگر، پرخاشگری در جامعه تقویت می‌شود. بدیهی است در چنین وضعیتی، پرخاشگری با فراوانی بیشتر در افکار با تخیلات و اعمال افراد آن جامعه مشاهده می‌شود، چون جامعه به دلیل مقتضیات زمانی و مکانی خود، پرورش آن را ضروری می‌داند. 3) مشاهدات اجتماعی: مشاهده وقایع و اتفاقاتی که در جامعه رخ می‌دهد مانند درگیری‌های اجتماعی، محدودیت‌های اجتماعی، تبعیضات و بی عدالتی‌ها، سبب ایجاد خشم و پرخاشگری می‌شود. 4) نقش رسانه‌های گروهی: از عوامل اجتماعی- فرهنگی دیگر که در پیدایش و تقویت پرخاشگری نقش دارند، رسانه‌های گروهی بویژه تلویزیون است. درجه تأثیر پذیری افراد از برنامه‌های تلویزیون به شرایط اجتماعی- اقتصادی و بسیاری از عوامل دیگر بستگی دارد. اثر فیلم‌های خشونت آمیز، در ایجاد رفتار خشونت آمیز و پرخاشگرانه در مطالعات محققین مورد تائید قرار گرفته‌است. 5) نقش بازیهای ویدئویی در پرخاشگری: پژوهش‌های مختلف نشان می‌دهد که انجام بازیهای ویدئویی پرخاشگرانه، پرخاشگری بعدی را به خصوص در بین کودکان افزایش می‌دهد (اکبری، ۸۱). انواع رفتارهای پرخاشگرانه طبق نظر مویر (1976) پاسخ های پرخاشگرانه انواع گوناگون دارد که محرک های درونی و بیرونی مختلف آنها را بوجود می آورد. به دلیل همپوشی این طبقات امکان تمایز میان انواع این رفتارها به سهولت امکان پذیر نیست، لذا این احتمال وجود دارد که رفتار پرخاشگرانه، حاصل تلفیقی از دو یا چند عامل زیر باشد (صادقی، حقیقی، 1385). 1)پرخاشجوئی خشمگینانه : طبق نظر دارلی و همکاران (1988) این نوع پرخاشگری نوع اصیل و شناخته شدهی پرخاشگری است. هنگامی که مردم کلمهی پرخاشگری را می شنوند این نوع خاص فوراً به ذهن آنها متبادر می شود. این نوع پرخاشگری عموماً با نشانه هایی از برانگیختگی هیجانی توأم بوده و علت آن غالباً درد یا ناکامی است. برای مثال اگر دو موش را در قفس رها کنیم سپس ضربه های برقی متناوب و مختصری به آنان وارد شود پس از آن به یکدیگر حمله می کنند. در این حالت اگر حتی یک موش وجود داشته باشد مثلاً به عروسک حمله ور می شود. بروز ناکامی عدم موفقیت در یک رفتار هدف گرا می باشد. برای مثال پیشگیری از دستیابی حیوان به غذا معمولاً رفتار پرخاشگرانه می شود. کبوتری که یاد گرفته است برای دریافت دانه به کلیدی نوک بزند اگر دانه ای دریافت نکند به کبوتر دیگر حمله خواهد کرد (صادقی، حقیقی، 1385). 2)پرخاشجوئی تجاوزکارانه : گاهی اوقات یک حیوان آرام و پاورچین به حیوان گوشتخواهر دیگری مانند شغال- گرگ و یا یکی از جانوران رده گربه سانان حمله می کند. البته تردید وجود دارد که این رفتار پرخاشگرانه باشد. بنابراین برچسب، جستجوی غذا احتمالاً مناسب تر است. کیو (1930) معتقد بود برخی از موجودات از طریق تقلید این رفتار را می آموزد. بچه گربه در چهار ماهگی حمله و کشتن موشها را فرا می گیرد که بتواند به طور طبیعی کشتن را توسط مادرش ببیند (صادقی، حقیقی، 1385). 3)پرخاشجوئی کنشگر : طبق نظر لوراس (1961) هر موجود زنده ممکن است به دلیل دریافت پاداش از انجام عمل پرخاشگرانه به این رفتار مبادرت ورزد. بزرگسالان و کودکانی که به اظهارنظرهای خصمانه تشویق شده اند تمایل به رفتارهای پرخاشگرانه در آنان بیشتر دیده می شود. اشخاصی که برای کشتن پول دریافت می کنند از این نوع پرخاشگری هستند. در انواع شرطی شدن کنشگر نیازی نیست که برای تقویت رفتار پرخاشگرانه هر پاسخی را پیگیری کنیم. هنگام که رفتاری آموخته شود پاداش ها و تنبیه های گاه و بی گاه برای تثبیت و نگهداری آن کفایت می کند و این مسأله مخصوصاً در پدیدهی پرخاشگری فرمانبردارانه، کاملاً روشن و مسلم است. در این نوع پرخاشگری شخص به کسی حمله می کند و یا او را به قتل می رساند زیرا به وی دستور انجام ان ابلاغ شده است و به دنبال چنین رفتاری پاداشی دریافت می کند که باعث تقویت رفتار می شود (صادقی، حقیقی، 1385). 4)پرخاشگری خط قلمرو : کردار شناسان این نوع از رفتار پرخاشگرانه را به صورت گسترده، مورد بررسی و مطالعه قرار داده اند (لورنتس- 1966) به عنوان مثال برخی از کردارشناسان معتقدند که هم انسان و هم حیوان بطور فطری پرخاشگرند. اما در حیوانات به مرور مکانیسم هایی برای کنترل تکانه های پرخاشگرانه به وجود آمده در حالیکه آدمیان فاقد چنین مکانیسم هایی هستند. لورنتس معتقد است پرخاشگری غریزه ای خطری است که باید راهی برای خود پیدا کند. نسخه ای که او برای جامعه برخوردار از صلح و صفا تجویز می کند متضمن ایجاد راه هایی بی خطر برای ابراز پرخاشگری است : مثل شرکت در مسابقهی ورزشی گسترش قبیله و قلمرو، به نحوی که مثال افرادی بیش تری شود و نیز شناخت محرکهایی که رها سازندهی پرخاشگری هستند مثلاً وجود افراد درون گرای مورد تهدید یا برون گرای مورد نفرت و سرایت هیجان در گروهی از مردم خشمگین که به طور جمعی عمل می کنند (لورنتس، 1981) (صادقی، حقیقی، 1385). 5)پرخاشگری نوع دوستانه : پرخاشگری یک پرنده یا محافظت مادری از فرزند خود و دفاع زنبوران سرباز از لانهی خود نمونه هایی از پرخاشگری نوع دوستانه هستند. مویر (1976) اصطلاح پرخاشگری مادرانه را برای توصیف رفتار خشمگینانهی ماده پستانداری استفاده می کند که خانه و کاشانهی خود را در خطر می بیند. محققانی مثل ویلسون (1971) دوور (1979) بک (1979) و ... بررسی های مفصلی در خصوص رفتار نوع دوستانه انجام داده اند و معتقدند که برخی از ابعاد اجتماعی، مبانی ژنتیکی دارند و به طور طبیعی شکل می گیرند. از این دیدگاه چنین رفتاری صرفاً برای بقای شخص نیست بلکه برای گروه هدف و منظور اصلی رفتار پرخاشگرانه است (صادقی، حقیقی، 1385). 6) پرخاشگری ناشی از نر بودن راباتز (1968) معتقد است در بعضی از گونه ها واکنش یک نر بالغ به نر بالغ و ناآشنایی دیگر واکنش خصمانه است. در واقع حیوان دائماً بدون تحریک حمله می کند. این رفتار از آن جهت با پرخاشگری مربوط به قلمرو تفاوت دارد که در هر ناحیه و منطقه ای روی می دهد. مطالعه بر روی موشها نشان داده است محرکی که باعث حمله می شود بوی حیوان نر دیگری است که اگر این بود به هر طریقی مثل عمل جراحی یا استفاده از نقاب از بین برود احتمالاً حمله ای صورت نخواهد گرفت. ظاهراً هورمون تستوسترون نرینه اهمیت ویژه ای در این منطقه از پرخاشگری دارد. تستوسترون هورمونی مردانه است که بسیاری از خصوصیات جسمانی نرینه را تعیین می کند. تحقیقات اخیر حاکی از آن است که در آدمیان نیز زیاد بودن تستوسترون با پرخاشگری بیشتر همراه است. در یک آزمایش برای تعیین میزان تستوسترون خود افراد پرخاشگر از آنها نمونه خون گرفته شد. کسانی که میزان تستوسترون در آنها زیاد بود تا حدی سابقه پرخاشگری نیز داشتند. از آنجا که رفتار پرخاشگرانه در مردها گاهی به رفتارهای ضداجتماعی می انجامد می تواند انتظار داشت که زیادی تستوسترون به دلیل افزایش رفتار پرخاشگرانه سد راه موفقیت اشخاص در جامعه آمریکا شده است. به عنوان مثال در این تحقیق مشخص شده کسانی که میزان تستوسترون آنها زیاد بود در مقایسه با دیگران موقعیت شغلی پایین تری داشتند (موریس، 1990). زیان‌های پرخاشگری علی رغم تمامی مسائل ذکر شده پرخاشگری همیشه اوقات نیز زیان آور و مضر نیست بلکه پرخاشگری از حد اعتدال خارج نشود و هدف آن تسلط بر مشکلات زندگی و ترقی و تعالی و آلایش انسان باشد نه تنها سودمند است بلکه ضروری نیز هست. قرار دادن حد و مرز برای پرخاشگری مضر و سودمند قدری مشکل به نظر می‌رسد. لذا کودکی که بر علیه بزرگ‌ترهایش سرکشی می‌کند پرخاشگر است ولی در عین حال نشان می‌دهد که انگیزه‌ای او را به سوی استقلال که جزء ضروری و با ارزش رشد اوست رهبری می‌کند. درباره فایده و لازم بودن عمل پرخاشگری فروید معتقد است که اگر انسان برای ابزار پرخاشگری اجازه نیابد نیروی پرخاشگری اش انباشته می‌شود و سرانجام به شکل خشونت مفرط یا بیماری روانی ظاهر می‌شود. در واقع به تعبیر او برای پالایش روانی سه راه حل وجود دارد که به طور مستقیم و غیرمستقیم با پرخاشگری در ارتباط است این سه راه حل عبارت‌اند از: الف: صرف نیرو در فعالیت‌های بدنی از قبیل بازیهای ورزشی جست و خیز، مثبت زدن به کیسه بوکس و غیره. ب: اشتغال به پرخاشگری خیالی و غیر مخرب ج: اعمال پرخاشگری مستقیم حمله به ناکام کننده صدمه زدن به او ناراخت کردن او ناسزا گفتن به او و جزء اینها آیا پرخاشگری قابل کنترل است؟ اکثر پژوهشگران معتقدند که عوامل محیطی باعث کسب و نگهداری رفتارهای پرخاشگرانه می‌شود به نظر آنها تغییرات مناسب در موقعیتهای محیطی سبب از بین رفتن زمینه‌های ایجاد کنندهٔ پرخاشگری و خشونت در رفتار کودکان و نوجوانان می‌شود همچنین با دادن شخصیت مثبت و منطقی به کودکان عدم تبعیض میان آنها عدم تحقیر کودکان دادن مسئولیتها در حد توان به افراد پرخاشگر صحبت کردن با آنها آگاه کردن آنها در مورد خطرات پرخاشگری ایجاد رابطه صمیمی و عاطفی با آنها و توجه به مشکلات آنها تشویق کردن آنها به کارهای گروهی و جمعی و در پایان با شناسایی روحیات فرد برخورد صحیح با آن می‌توان در شناسایی عواملی که پرخاشگری را ایجاد یا تشدید می‌کنند اقدام کرد(اکبری كياء،1386). پرخاشگری در نوجوانان پرخاشگری از مسائل مبتلا به در دوران نوجوانی است . همه روزه در مدارس، نوجوانانی مشاهده می‌شوند که به علت زد و خورد، دعوا و رفتارهای پرخاشگرانه تنبیه می‌شوند و با عکس العمل اولیای مدارس مواجه می‌گردند. نوجوانان پرخاشگر معمولا قدرت مهار رفتار خود را ندارند و رسوم و اخلاق جامعه‌ای را که در آن زندگی می کنند را زیر پا می گذارند. در اغلب موارد، والدین و اولیای مدارس با آنها درگیری پیدا می‌کنند و حرکات آنها گاهی به حدی باعث آزار و اذیت می‌شود که منجر به اخراج از مدرسه می‌شود. آنچه که باعث توجه محققان به رفتار پرخاشگرانه شده است، اثرات نامطلوب آن بر رفتار بین فردی و همچنین اثر ناخوشایند آن بر حالات درونی و روانی افراد است. عدم مهار رفتار پرخاشگرانه علاوه بر اینکه باعث ایجاد مشکلات بین فردی و جرم و بزه و تجاوز به حقوق دیگران می‌شود، می تواند درون ریزی شده و باعث مشکلات جسمی روانی مثل زخم معده ،سردردهای میگرنی افسردگی گردد (الیس،1998). امروزه پرخاشگري به عنوان يكي از رايج ترين معضلات جوانان ونوجوانان، خصوصاً در جوامع صنعتي و پيشرفته به چشم مي خورد كه در ابعاد كوچكتر به پرخاشگري هاي رفتاري ميان جوانان و نوجوانان و در ابعاد وسيعتر آن به مواردي چون ارتكاب قتل، خودكشي، سرقت مسلحانه، تجاوز و ساير موارد از اين قبيل مي توان اشاره كرد . افزايش دامنه نيازها و خواسته ها از يك سو و محدوديتهاي گوناگون از سوي ديگر و همچنين گسترش تنوع و امكان دسترسي به رسانه‌هاي جمعي، از جمله عواملي هستند كه موجب افزايش ميزان شيوع اختلالات رفتاری، از جمله پرخاشگری در شهرهای بزرگ می‌شوند. كودكانی كه در سالهای اوليه به شدت پرخاشگرند، به احتمال زياد در دوران نوجوانی وبزرگسالی نيز پرخاشگر خواهند بود (رافضی،1383). دوران نوجوانی، دوران جدایی از خانواده و پیوستن به گروه همسال است. اگر دوستان و افرادی که نوجوان در بیرون از خانه با آنها دوستی می کند، افرادی پرخاشگر و زورگو باشند، احتمال اینکه نوجوان نیز پرخاشگر شود، افزایش می یابد. ‌چون نوجوان مجبور است برای پذیرفته شدن در گروه دوستان خود، ارزش ها و قوانین آنها را بپذیرد و مشابه آنها رفتار کند. نوجوان پرخاشگر ‌ به خاطر رفتار پرخاشگرانه و زورگویی به دیگران مخصوصاً همسالان، از سوی همسالان خود طرد ‌می شود و درنتیجه این طرد شدن، وی از همسالان خود جدا مانده و فرصتهایی‌ را که ممکن است مهارت‌های یادگیری اجتماعی او را بهبود بخشند، از دست می‌دهد (اکبری،1381). تحقيقات نشان داده است، نوجوانانی كه از لحاظ ساختار شخصيتی حساس ترند در اين برهه از زندگی، در صورتي‌كه به خواسته‌های طبيعی آنها پاسخ مثبت داده نشود، بيش از ديگر همسالان خود به مشكلات روانی و ناهنجاريهای ناشی از آن، از جمله پرخاشگری دچار می‌شوند. معضل پرخاشگری، يكی از موارد آسيبهای اجتماعی است كه متاسفانه در جامعه، بخصوص در سنين نوجوانی شيوع ويژه‌ای دارد (احمدی،1385). پدر و مادر، اولين كسانی هستند كه بنياد شخصيت سالم نوجوان را می‌گذارند. معمولا والدين، نوجوانان خود را بصورت كودك می نگرند؛ مثل اينكه گذشت زمان تغیيری در او ايجاد نكرده است. درک نكردن نوجوانان، باعث كشمكش بين آنها و والدين می‌شود. نوجوانان به خود حق می‌دهند كه درمسائل مربوط به خانه و خانواده اظهار نظر كنند و افكار، عقايد و اعمال اعضاء خانواده را مورد سؤال قرار دهند. آنها در مقابل افكار، عقايد و دستورات والدين مقاومت می‌كنند. از جمله خصوصيات ديگر دوره نوجوانی، مخالفت است؛ اين مخالفت بخاطر تشخص طلبی و مسبب استقلال و جداسازی خود از ديگران است. مخالفت در پسران شديدتر از دختران است؛ در اين وضعيت ناهمگون كه والدين، نوجوانان را ناسازگار می دانند و نوجوانان هم رفتار والدين خود را قبول ندارند، امكان وقوع بسياری از حوادث ناگوار برای نوجوان وجود دارد (باوی ، 1388 ). بى شك، شيوع پرخاشگرى در ميان نوجوانان، موجب نگرانى بسيارى از خانواده ها، اوليا، مربيان و مسئولان كشور است. گسترش روزافزون اين نابهنجارى رفتارى، بر زندگى فردى و اجتماعى انسان ها، تأثيرات منفى گذاشته و آرامش و احساس ايمنى را مورد تهديد قرار مى‌دهد. البته توجه به اين نكته ضرورى است كه رفتار پرخاشگرانه هميشه نامطلوب نيست، بلكه داراى حكمت‌هايى از جمله دفاع و دفع خطراتى است كه بقا و ادامه زندگى را تهديد مى‌كند، ولى اگر مهار نشود و به راه‌هاى صحيح هدايت نگردد، همين ابزار دفاعى، موجب آسيب‌هاى جبران ناپذيرى مى‌شود (اكبري، 1381). منابع آقامحمدیان شعرباف،حمیدرضا و پاژخ زاده، شهناز (1384)،"مقایسه عوامل تنیدگی زا و شیوههای مقابله با آن در دانش آموزان "، مجله روانشناسی، شماره 2، صص 147-134. ازاد،پیمان(1389).غلبه بر خشم واحساس تنهایی،تهران .نشرالبرز ابوالقاسمی،شهنام (1386).روانشناسی رشد.انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی . تنکابن. احدی، حسن و بنی جمالی، شکوه السادات (1378). روان شناسی رشد (مفاهیم بنیادی در روان شناسی کودک)، تهران : انتشارات بنیاد. احدی، حسن؛جمهری،فرهاد (1380).روانشناسی رشد نوجوانی و بزرگسالان،تهران،نشر پردیس. احدی،حسن و محسنی ،نیکچهر (1374)، روانشناسی رشد: مفاهیم بنیادی در روانشناسی نوجوانی و جوانی. تهران ،نشر بنیاد،(جلد دوم)، چاپ پنجم. احمدی شیرازی،مریم(1387).چگونه بر خشم خود مدیریت کنیم. تهران.انتشارات موسسه مادران امروز.چاپ سوم. احمدی، سیداحمد (1375). روان شناسی نوجوانان و جوانان، تهران، نشر نخستین. اسپتین (1998). آموزش مهارت های اجتماعی به کودکان، ترجمه محمدحسین نظری، مشهد : انتشارات آستان قدس رضوی 1385. استکی ،مهناز(1377).بکارگیری راهبرد های آموزشی به منظور بالا بردن سطح مهارتهای اجتماعی در دانش آموزان مقطع راهنمایی شهر تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی. انجمن روانپزشکی آمریکا، واژه نامه روانپزشکی، ترجمه ی مهرداد فیروزبخت و خشایار بیگی (1375)، تهران، انتشارات ابجد، چاپ اول. بابایی، نعمت اله. (1387). بررسی عوامل تاب آوری جوانان در برابر انحرافات اجتماعی. بانک مشکلات اجتماعی ایران. دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران. بازيگر،دعا (1386).بررسي تاثير آموزش مهارت هاي مديريت خشم بر كنترل دزوني در دانشجويان دختر 25-20 ساله .پايان نامه كارشناسي ارشد .تهران.دانشكده روانشناسي و علوم تربيتي،دانشگاه علامه طباطبايي. باقری، مرتضی (1377 ). بررسی اثر فیلم های تلویزیونی در ایجاد رفتار پرخاشگرانه پایه های تحصیلی سوم تا پنجم دبستان .پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علامه طباطبایی. بردبار، فریبا؛ رضویه، اصغر (1382) . بررسی راهبردهای رویارویی و حمایت اجتماعی در دوره نوجوانی و رابطه آن با پیشرفت تحصیلی. مقاله ارایه شده در پنجمین همایش سراسری بهداشت روانی کودکان و نوجوانان. دانشگاه علوم پزشکی زنجان. 18-16 مهر. برغندان،سپیده (1389).تعیین اثر بخشی مدیریت خشم برسازگاری اجتماعی وشادکامی دانش آموزان دختر مقطع دبیرستان شهر رشت . پایا ننامه کارشناسی ارشد ،دانشگاه ازاد واحد تنکابن. بشكار، سلطانعلي (1387).تاثير آموزش مهارتهاي مديريت خشم در كاهش تعارضات، زناشويي زوجهاي مراجعه كننده به شوراهاي حل اختلاف باغملك، پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره خانواده، دانشگاه شهيد چمران اهواز. به پژوه ،احمد (1375 ) . اصول برقراري رابطة انساني با كودك و نوجوان :مجموعة راهنماي خانوادة سالم ، 1 . تهران .نشر رويش . به پژوه،احمد(1384). اصول برقراری رابطه انسانی با کودک و نوجوان. تهران.نشر نهضت پویا. پارسا حاجتی، محمد(1386).احساس تنهایی در گستره زندگی.مشاور مدرسه.دوره سوم. شماره یکم. ترخان ، مرتضی (1385)، اثر بخشی شیوه شناختی – رفتاری بر کاهش پرخشگری دانشجویان و بررسی اثر بخشی این کاهش بر سلامت عمومی آنها . ارایه شده در دومین کنگره روانشاسی ایران . دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی. جوکار، بهرام، (1386). نقش واسطه ای تاب آوری در رابطه بین هوش هیجانی و هوش عمومی با رضایت از زندگی، دو فصلنامه انجمن روانشناسی ایران، دوره دوم، شماره2، پاییز 1386،صص12-3. حسين چاري ،مسعود (1382) .بررسي ابعاد و عناصر فرهنگ مدرسه در دوره ابتدايي و تأثير آن بر پيامدهاي شناختي رفتاري دانش آموزان . رساله منتشر نشده دكتري ،شيراز .دانشگاه شيراز . حسين چاري ،مسعود و خير ،محمد (1381). بررسي كارآيي يك مقياس براي سنجش احساس تنهايي در دانش آموزان دوره راهنمايي . مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز ،دوره نوزدهم ،شماره اول ،پياپي 37 ،صص 59-46 . حقیقی، محسن؛ صادقی، عباس (1385). مدیریت پرخاشگری، رشت، نشر حق شناس. خدیوی زند، محمد مهدی (1385). پرخاشگری و ناکامی، تهران : انتشارات تربیت. خزائلی پارسا، فاطمه. (1386). ظرفیت غلبه بر دشواری ها پایداری سرسختانه بهسازی خویشتن. تاب آوری. دانشگاه تهران، معاونت دانشجویی و فرهنگی، مرکز مشاوره دانشجویی. خلعتبری، جواد (1385). آمار و روش تحقیق، تهران : انتشارات پردازش. خلعتبری، جواد؛ بقايي،مژده (1388).يك مطالعه مقدماتي اثربخشي آموزش مديريت خشم بر مهارت هاي خود نظم دهي و تكانشگري مادران داراي پسر مقطع ابتدايي.فصلنامه دانشكده هاي پرستاري و مامايي.دوره شانزدهم.شماره 57. داعی پور، پروین و بیان زاده، اکبر (1379). راهبردهای کنار آمدن در نوجوانان شهر تهران. مجله ی اندیشه و رفتار ،شماره 2،صص26-17. داعی پور،پروین (1378).برسی مقدماتی مقیاس مقابله ای نوجوانان در دانش آموزان شهر تهران پایان دلاور، علی (1374).مبانی نظری و عملی پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی. چاپ اول، انتشارات رشد، تهران. دهباشی زاده،لیلا(1389).اثربخشی آموزش گروهی شناختی-رفتاری بر پرخاشگری وگرایش به اعتیاد نسبت به مواد مخدردردانش آموزان پسرسال اول دبیرستان شهرستان تنکابن .پایا ننامه کارشناسی ارشد ،دانشگاه ازاد واحد تنکابن. رافضی ،زهره (1383).نقش آموزش کنترل خشم به نوجوانان دختر 18-15 ساله در کاهش پرخاشگری، پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه بهزیستی. رحیمیان بوگر،اسحق و اصغرنژاد،علی اصغر (1387). رابطه سرسختی روانشناختی و خودتاب آوری با سلامت روان در جوانان و بزرگسالان یا بازمانده زلزله شهرستان بم، مجله ی روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران ، شماره 1 ، صص 70-62. رنجبر،جبار (1389).اثربخشی مهارت های ارتباطی وخود پنداری واحساس تنهایی دانش آموزان پسر اسیب دیده شنوایی مقطع راهنمایی شهرستان ساری در سال تحصیلی 90-89.پایاننامه کارشناسی ارشد،دانشگاه ازاد واحد تنکابن. سامانی، سیامک؛ جوکار، بهرام؛ صحراگرد، نرگس (1386). تاب آوری، سلامت روان و رضایت از زندگی . مجله روانپزشکی و روانشناسی ایران، سال سیزدهم، شماره 3 ، 295-290. سخندان توماج،رسول(1380).بررسی اثربخشی آموزش گروهی مهارت های اجتماعی بر مشکلات رفتاری-عاطفی کودکان دبستانی شهر گنبد کاووس. پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره. دانشگاه اصفهان شعاري نژاد ،علي اكبر . (1373 ). روان شناسي رشد . تهران .انتشارات اطلاعات. شفیع آبادی، ع.، ناصری، غ. (1368). نظریه های مشاوره و روان درمانی. تهران: انتشارات مرکز دانشگاهی. جمالیان ، سید رضا.( 1386 ). اعتماد به نفس یا عزت نفس. ماهنامه شادکامی و موفقی ، سال چهارم، شماره . 38 شفیع آبادی، عبدا... و ناصری، غلامرضا (1386). نظریه های مشاوره و روان درمانی، چاپ سیزدهم، نشر دانشگاهی ، تهران. شکیب، طاهره. (1387). تاب آوری. ماهنامه رشد معلم. تیر ماه 1387. شماره 20. شکيبايي، فرشته (1383).گروه درماني مديريت خشم با رويكرد شناختي- رفتاري در نوجوانان موسسه اي .مجله تازه هاي علوم شناختي.بهار و تابستان،83.66-59. شیخ زاده،فرشته (1389).اثربخشی آموزش تاب اوری گروهی برشادکامی وسلامت عمومی دانش آموزان دختر دبیرستانی.پایاننامه کارشناسی ارشد ،دانشگاه پیام نور مرکزتهران. صادقی، احمد (1380). بررسی اثریخشی آموزش گروهی کنترل خشم به شیوه عقلانی، رفتاری، عاطفی بر کاهش رفتار پرخاشگری دانش آموزان دبیرستانی پسر، پایان نامه کارشناسی ارشد، صادقی، ثریا (1388). اثربخشی مهارت های اجتماعی و فنون کنترل خود بر کودکان پرخاشگر و تکانشگر، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد تنکاین. صفري،نسرين (1388).مقايسه اثربخشي شيوه آموزش خود كنترلي بر كاهش خشونت نوانان دختر تهران.پايان نامه كارشناسي ارشد.دانشگده علوم تربيتي.دانشگاه علامه طباطبايي.فهان، دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی. فرید، آلوین و فرید، مارگارت (2001)،خودشناسی برای نوجوانان و بزرگسالان، ترجمه ی پروین عظیمی(1387)، چاپ نهم، انتشارات گیل، تهران. کاپلان، و سادوک،ب(1386) خلاصه روانپزشکی، ترجمه پورافکاری، ن. تهران، شهرآب کاظمی، سیمین. (1383). مفهوم تاب آوری و کاربرد آن در پیشگیری از اعتیاد. مجموعه مقالات ستاد مبارزه با مواد مخدر. http://www.neshat.ir/showpaper.do=846 کرتیس، آنتونی جی . (2003)، روانشناسی سلامت، ترجمه علی فتحی آشتیانی، هادی فتحی آشتیانی، تهران، انتشارات بعثت، چاپ اول. کلینک ،کریس ال (2003) رویارویی با چالش های زندگی و فن آوری، ترجمه ی علی محمد گودرزی، چاپ اول، موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران . اللهیاری، عباسعلی (1376). بررسی رابطه تنیدگی زدایی با کاهش پرخاشگری، پایان¬نامه¬ی کارشناسی ارشد گروه روان شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوارستگان. اللهیاری، عباسعلی و آزاد فلاح، پرویز کهرزایی، فرهاد (1382). بررسی اثربخشی آموزش مهارت های حل مسأله در کاهش افسردگی و پرخاشگری دانش آموزان، مجله روان شناسی 26، سال هفتم، شماره 2، گروه روان شناسی، دانشگاه تربیت مدرس تهران. مبلغي،نفيسه (1389). مقايسه اثربخشي آموزش ابراز وجود و حل مسأله بر ميزان سازگاري و پرخاشگري دختران. پايان نامه كارشناسي ارشد،دانشگاه آزاد اسلامي واحد تنكابن. محمدی، مسعود (1384)،عوامل موثر بر تاب آوری در افراد در معرض خطر سوء مصرف مواد. پایان نامه دکتری تخصصی روانشناسی بالینی. دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی . محمدی، مسعود. (1384). بررسی عوامل موثر بر تاب آوری در افراد در معرض خطر سوء مصرف مواد. رساله دکتری روانشناسی بالینی. دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی. ملکی، صدیقه (1386). بررسی تأثیر آموزش گروهی و فردی مهارت کنترل خشم و پرخاشگری دانشجویان ناحیه 2 کرج، پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه علوم پزشکی. منصور ، محمود ( 1374). روانشناسي ژنتيك، تحول رواني از كودكي تا پيري.نشر ترمه.تهران. موتایی، فرشته (1386). مهارت های کنترل خشم، تهران، انتشارات طلوع دانش. نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی. انستیتو روانپزشکی تهران. نويدي، احد ،(1385).آزمودن تأثيرآموزش مديريت خشم بر مهار تهاي خود نظم دهي خشم ، سازگاري و سلامت عمومي پسران دو ره متوسطه شهر تهران. پايان نامه دكتراي روانشناسي . دانشكده روانشناسي و علوم تربيتي دانشگاه علامه طباطبايي. نويدي، احد ،(1387).بررسي تاثير آموزش مديريت خشم بر مهارت هاي سازگاري پسران دوره متوسطه شهر تهران. مجله روانپزشكي و روانشناسي باليني ايران، سال چهاردهم، شماره 4. یاوریان ، رویا ؛ گلشن، طیبه ؛ اعجاز ، هاله (1385). بررسی اثر نقش آموزش گروهی مهار خشم با شیوه عقلانی – عاطفی – رفتاری بر کاهش پرخاشگری دانش آموزان دبیرستان های دخترانه شهرستان ارومیه ، مجموعه مقالات دومین کنگره انجمن روان شناسی ایران References : Asher, S. R. & Coie J.D.(1990) peer rejection in childhood . new York : cambridge university press. Bandura A. (1979). Self- efficacy: toward and unifying theory of behavioral change. Psychol Revie, 84, 191-215. Berger P, Luckinarin T. (1966). The social construction of reality’. New York. Doubleday. Block, J. (2002). Personality as an affect-processing system: toward an integrative theory. Mahwah, NJ: Lawrence Erlbaum associates. Block, J. H., & Block, J. (198). The role of ego-control and ego-resiliency in the origination of behavior. In W. A. Collings (Ed.), the Minnesota Symposia on Child Psychology (Vol. 13, Pp. 39-101). Hillsdale, NJ: Erlbaum. Blum, R. W. (2005) risk and resilience: a model for public health interventions for adolescents Ph.D. university of Minnesota, Minneapolis, USA. Conner, K. M., Davidson, J. R. T. (2003). Development of a new resilience scale: the Conner-Davidson resilience scale (Cd- Risc). Depression and Anxiety; 18: 76- 82. Davidson, r. j. (2000) . “ affective style, psychopathology, and resilience: brain mechanisms and plasticity. American psychologist, 55, 1196-1214. Demos, E. V. (1989). Resiliency in infancy. In T. F. Dugan & R. Cole (Eds), the child of our times: studies in the development of resiliency (Pp. 3-22). Philadelphia: Brunner/ Mazel. Elhageen, A. A. M(2004).effect of interaction between parental treatment styles and peer relations in classroom on the feelings of loneliness, among deaf children in egyptian schools. University tubingen. Elliot, S., & Gresham, F. M. (1993)social skills interventions for children. behavior modification17,3,287-313. Erikson, E. H. ( 1950). Childhood and society. New York: Norton (1950); Traid/Paladin (1977), P. 242. Ernest, J. , Cacloppo, J(1999).lonely hearts: psychological perspectives on loneliness. Applied & preventive psychology, 8, Feindler, E. L. (1995). Ideal treatment pckage for children and adolescents with anger disorder. In h. Kassinove (Ed.) Anger disorders: definition, diagnosis and treatment. Washington, DC.: Taylor and Francis. Feindler, E. L., & Ecton, R. B. (1986). Adolescent anger control: cognitive-behavioral techniques. New York: Pergamon Press. Fitzpatrick, M. A. ,& Koener, A. F. (2004). Family communication schema effect on childerens resiliency running head: family communication schema, the evolution of key mass communication concepts: Honoring Jack M. Mcleod, 115-139. Folkman, s., & lazarus, r. s. (1980). An analysis of coping in a middle- aged community sample. Journal of health and social behavior, 21, 219-239. Folkman, s., & lazarus, r. s. (1985). If it changes it must be a process: study of emotion and coping during three stages of a college . Friborg, O., Barlaug, D., Martinussen, M., Rosenvinge, J. H., & Hjemdal, O. (2005). Resilience in relation to personality and intelligence. International journal of Methods In Psychiatry Research, 14, 29-42. Garmezy N . (1985). Stress resistant children: the search for protective factors, In: Stevenson Je Recent Research in Developmental Psychopathology. J Child Psvchol Psychiatry, book supplement#4 (pp.213-233), Oxford, Pergamon Press. Garmezy N. Resiliency and vulnerability to adverse developmental outcomes associated with poverty, American behavioral scientist. 1991:34:416430. Goffman E. (1959). The presentation of self in everyday life, New York, Doubleday. Greenspan S. (1982). Developmental morbidity in infants in multi-risk families. Public Health Reports:97:16-23. Harter S. The perceived competence scale for children. Child Dev. 1987:33:87-97. Hawley, R. D.(2000). Clinical implications of family resilience. The American journal of Family Therapy, 8, 101-106. Hunter, A. J. And Chandler, G. E. (1999), Adolescent Resilience. Journal of Nursing Scholarship,31:243-247. Inzlicht, M. ,Aronson, J. , Good, C., & Mckay , L. (2006). A particular resiliency to threatening environments. Journal of experimental social psychology, 42, 323-336. Jones, W. H. & Rise, B. N. Russell, F. (1990). Shyness. Social behavior and relationships. In W. H. Jones, J. M. Cheek. & R. Briggs (Eds), A Sourcebook of shyness: research and treatment (Pp 227- 238). New York: Plenum Press. Jopp, D., Rott, C. Psychology And Aging (2006). Adaptation in very old age: exploring the role of resources, beliefs, and attitudes for centenarians’ happiness. Kobasa, S. C. & Maddi, S. R. (1977). Existential personality theory. In r. corsini existential personality theories. Itasca, Il: peacock.(Ed). Kobasa, S. C. (1979). Stressful life events, personality, and health: an inquiry into hardiness. Journal of personality and social psychology, 37, 1-11. Kobasa, s. c. (1982).commitment and coping among stress resistance among lawyers. Journal of personality and social psychology, 42, 707-717. Kobasa, S. C. , Maddi, S. R. , & Kahn, S. (1982). Hardiness and health: a prospective study. Journal of personality and social psychology, 42, 168- 177. Kumpfer, K. L. (1999). Factors and processes contributing to resilience: the resilience framework. In M. D. Glantz & J. L. Johnson (Eds)., Resilience and development: positive life adaptations (pp. 179-222) New York: Kluwer Academic/ Plenum Publishers. Letzring, T. D. , Block , J. ,& Funder, D. C. ( 2005). Egocontrol and ego-resiliency : generalization of self- report scales based on personality descriptions from acquaintances, clinicians, and the self. Journal of research in personality, 29, 395-422. Lyubomirsky, S., Dickerhoof, R., Boehm, J. K. ,& Sheldon, K. M. (2008). How and why do positive activities work to boost well- being? : an experimental longitudinal investigation of regularly practicing optimism and gratitude. Manuscript under review. Maddi, S. R. & Khoshaba, D. M. (2005) resilience at work. AMAcom, American. Management association, 1601, Broadway, n. y 10019. Maddi, S. R., Kahn, S. & Maddi, K. L. (1998). The effectiveness of hardiness training. Consulting psychology journal, 50, 78-86. Mandel, G. & Mullet, E. & Brown, G. (2006). Cultivating resiliency a guide for parent and school personnel. Published by scholastic press. http://www.scholastic.com Masten, A. , Best, K. & Garmezy, N. (1990) resilience and development. Contributions from the study of children who overcome adversity. Development and psychopathology, 2, 425-444. Masten, A. S. (2001) . ordinary magic: resilience processes in development. American psychologist, 56, 227-238. Merill, K. & Gimpel, G. A. (1998) social skills of children and adolescents: conceptualization, assessment and treatment. New jersey: Lawrence Erlbaum associates, inc. Newman, T. And Blackburn, S (2002) interchange 78: transitions in the lives of children and young people: resilience factors, Edinburgh: Scottish executive education department. Parker, S. C., & Maddi, S. R.(1988). The hardy personality and its relationship to extraversion and neuroticism. Journal of personality and individual difference, 9, 785-790. Patterson J. (1988). Families experiencing stress. Family systems medicine, 6: 202237. Patterson J. (1995). Promoting resilience in families experiencing stress. Pediatr Clin North Am. 42: 47-63. Peplau, L. A. & Perlman, D. (1982). Loneliness: A sourcebook of current theory, research and therapy. New York: Wiley- Inter Science Publication. Philipp, R. (2006). Happiness and resilience at work conference, held at the royal college of physicians, London. Ranchman S.(1979). The concept of required helpfulness. Behave. Res Ther. : 17: 1-6 Reich, J. W., & Zautra, A. (1981). Life Events and personal causation: some relationship with satisfaction and distress. Journal of personality and social psychology, 41, 1002-1012. Rutter M. Resilience: Some conceptual considerations. Jadol Heaith. 1993; 14:626-631. Rutter, M. (1987) psychosocial resilience and protective mechanisms. American journal of orthopsychiatry, 57-316-337. Rutter, M. (1999). Resilience concepts and findings: implications for family therapy. Journal of family therapy, 21, 119-144. Sameroff A, Chandler M. (1975). Reproductive risk and the continuum of caretaking, 4:187-244. Chicago, university of Chicago press. Sameroff A, Seifer R, Barucas R. Et Al. (1987). IQ scores of four year old children: social environmental risk factors. Pediatrics, 79:343-350. Seligman, M. E. P., Steen, T. A., Park, N. , & Peterson, C.(2005). Positive psychology progress: empirical validation of interventions American psychologist, 60, 410-421. Tugade, M. M., Fredrickson, B. L. (2004). Resilient individuals use positive emotions to bounce back from negative emotional experiences. Journal of personality and social psychology, 86, 320-333. Intervertions to boost happiness and buttress resilience 31. Tugade, M. M., Fredrickson, B. L., & Barrett, L. F. (2004). Psychological resilience and positive emotional granularity: examining the benefits of positive emotions on coping and health. Journal of personality, 72, 1161-1190. Werner E, Smith R. (1982). Vulnerable but invincible. New York, McGraw Hill. Werner, E. (2005). Resilience and recovery: findings from the Kauai longitudinal study. Focal point, 19(1), 11-14. Werner, E. E.(1997).vulnerable but invincible: high-risk children from birth to adulthood.acta.,paediatrica,422(suppl.),103-105. Werner, Ee And Smith, Rs (1992) kauai’s children come of age, Honolulu: university of hawaii press. Wernne, E. E(1995).resilience in development. current direction in psychological science, 4, 81-85.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فروشگاه آنلاین فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید